Quantcast
Channel: سربداران | دانلود مداحی | سایت مذهبی
Viewing all 174 articles
Browse latest View live

فواید محبت و دوست داشتن اهل بیت(ع)

$
0
0

انسان عقل دارد و قلب. با عقل می‌شناسد و با قلب عاشق یا متنفر می‌گردد.
هر چند قبل از «شناخت = معرفت»، نه عشقی حاصل می‌گردد و نه تنفری، اما پس از شناختِ (کم یا زیاد هر چیزی)، انسان نسبت به آن یا جاذبه پیدا می‌کند و یا دافعه. یا خوشش می‌آید و یا بدش می‌آید، یا محبت پیدا می‌کند و یا تنفر. در نتیجه یا به سوی آن حرکت می‌کند یا سعی می‌کند از آن دور شود.

*- پس، نکته‌ی بسیار حایز اهمیت و قابل تأمل و توجه این است که انسان همیشه به دنبال محبوب و معشوق خودش می‌رود و نه به دنبال معروف و شناخته شده‌ی خودش.

خیلی‌ها، بسیاری از چیزهایی که خوب یا بد تلقی می‌شوند را می‌شناسند، اما این شناخت دلیل نمی‌شود که حتماً به سمت آنها روند. به عنوان یک مثال بسیار ساده: همه استادیوم آزادی در تهران را می‌شناسند، اما این دلیل نمی‌شود که همه به آن استادیوم بروند، بلکه فقط کسانی که دوست دارند می‌روند و چقدر هم برای‌شان مهم است.
*- منشأ و جهت حرکت حیوانات، «شهوت و غضب» است که در غریزه‌ی حیوانی آنها نهادینه شده است و منشأ حرکت انسان «حبّ و بُغض» است، که در روح، جان و قلب آنها نهادینه شده است.
از این رو، هدف و بالتبع جهت حرکت انسان، همیشه به سوی محبوب است، خواه محبوب او حق باشد یا باطل. چنان چه پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله، علت و منشأ تمامی گناهان را نیز همین محبت برشمردند، منتهی محبت دنیا؛ و فرمودند: «حُبُّ الدُّنْیا رَاْسُ کُلِّ خَطیئَة = محبت دنیا رأس همه گناهان است».
*- با توجه به آیات قرآن کریم در خصوص محبت، یک نکته‌ی ظریف و قابل توجه مکشوف و معلوم می‌گردد و آن این که: در قرآن آیات زیادی مبتنی بر استدلال وجود دارد. دلایل فراوانی برای حصول شناخت عقلی نسبت به توحید، معاد، نبوت و ... بیان شده است، اما آنجا که می‌خواهد دعوت به حرکت کند، نمی‌فرماید: «حالا که شناختید، بیایید»، بلکه می‌فرماید: بگو هر کس خدا را دوست دارد ... بیاید؛ و جالب آن که نمی‌فرماید نتیجه‌ی آن نیز بهشت و حور و قصر خواهد بود، بلکه می‌فرماید، نتیجه‌اش محبت متقابل است. و البته محب و محبوب به لقا می‌رسند:
«قُلْ إِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ» (آل‌عمران، 31)
ترجمه: بگو: اگر خدا را دوست مى‏دارید، پس پیروى از من کنید؛ تا خدا نیز شما را دوست بدارد و گناهان‌تان را ببخشاید، و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.
*- و همین طور در خصوص کفرِ کفار، نمی‌فرماید علتش این است که خدا را نشناخته‌اند، بلکه می‌فرماید علتش این است که صنم‌هایی را جای خدا گذاشته‌اند، برای خودشان محبوب‌های بدلی و جعلی، که منطبق با خواست نفس‌شان باشد درست کرده‌اند و آن محبتی که در قلب و فطرت‌شان برای خدا نهادینه شده است را به آن بتان اختصاص داده‌اند، اما مۆمنین اوج عشق و محبت‌شان الله است و مابقی را در راستای او دوست دارند:
«وَمِنَ النَّاسِ مَن یَتَّخِذُ مِن دُونِ اللّهِ أَندَاداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللّهِ وَالَّذِینَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلّهِ وَلَوْ یَرَى الَّذِینَ ظَلَمُواْ إِذْ یَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً وَأَنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعَذَابِ» (البقره، 165)
ترجمه: و برخى از مردم، در برابر خدا، همانندهایى [براى او] برمى‏گزینند، و آنها را چون دوستى خدا، دوست مى‏دارند ولى کسانى که ایمان آورده‏اند، به خدا محبت بیشترى دارند. کسانى که [با برگزیدن بت‌ها، به خود] ستم نموده‏اند اگر مى‏دانستند هنگامى که عذاب را مشاهده کنند تمام نیرو [ها] از آنِ خداست، و خدا سخت‏کیفر است.
محبت اهل بیت علیهم السلام
در خصوص اهل بیت علیهم‌السلام نیز اکتفا نکرد که آنان را بشناسید، چرا که او خود حقانیت و عظمت آنان را شناساند، چنان چه رسول و وحی را شناساند؛ و هر کس بخواهد، به حد توان خود می‌شناسد، اما این شناخت دلیل نمی‌شود که آنها را امام، جلودار، الگو و صاحب ولایت خود قرار داده و به سوی آنان بشتابند - و سعادت مرهون پیروی، اطاعت، تبعیت از آنان است - بلکه تنها سبب تبعیت، همان محبت است. لذا «مودت» که شاید همان آغاز یا کف محبت می‌باشد را اجر (نتیجه پذیرش) رسالت خواند و تأکید نمود آن بشارت الهی (به هدایت، کمال، سعادت، فلاح، قرب و ...» که به بندگان خاص داده شده، همین است. فرمود:
«ذَلِکَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى وَمَن یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ» (الشّوری، 23)
ترجمه: این همان چیزى است که خداوند، آن بندگان خود را که ایمان آورده و عمل‏هاى شایسته کرده‏اند بدان بشارت مى‏دهد. بگو: از شما در مقابل این (ابلاغ رسالت خود) جز محبت (قلبى و عملى) درباره خویشاوندانم مزدى نمى‏طلبم، و هر کس کار نیکى انجام دهد (بر این محبت بیفزاید) ما برایش در آن، نیکى مى‏افزاییم، حقّا که خداوند آمرزنده و شکرگزار است.

      عاشق شو، ار نه روزی، کار جهان سرآید                                      ناخوانده نقش مقصود، از کارگاه هستی (حافظ) 

 برکات محبت به اهل بیت علیهم السلام

1- حشر با اهل بیت علیهم السلام در روز قیامت

امام علی علیه السلام فرمود: «من احبنا کان معنا یوم القیامة و لو ان رجلا احب حجرا لحشره الله معه؛ هر که ما را دوست بدارد، در روز قیامت با ما خواهد بود و اگر کسی سنگی را دوست داشته باشد ، خداوند او را با آن محشور خواهد کرد.»(امالی صدوق، ص 209، مجلس 37 )

2 - بالاترین درجات بهشت

آن بزرگوار فرمود: «ان اهل الجنة ینظرون الی منازل شیعتنا کما ینظر الانسان الی الکواکب؛ اهل بهشت به منازل شیعیان ما (در بالاترین درجات آن) نگاه می کنند همانطوری که انسان به ستارگان می نگرد.»(بحارالانوار، ج 8، ص 148 )

3 - دادرسی در سخت ترین لحظات

امام علی علیه السلام در حدیثی به حارث فرمود: «لینفعک حبنا عند ثلاث: عند نزول ملک الموت و عند مسالتک فی قبرک و عند موقفک بین یدی الله؛ دوستی و محبت ما اهل بیت در سه جای مهم و سرنوشت ساز برای تو سود خواهد داد:

هنگام نازل شدن فرشته مرگ و موقعی که در قبر مورد سۆال و بازخواست قرار می گیری و زمانی که در روز قیامت در مقابل پروردگار ایستاده باشی .»(همان ، ص 461 )

4 - قبولی کارهای نیک

امیرمۆمنان علیه السلام فرمود: «هر کس ما اهل بیت را دوست داشته باشد، ایمان او مفید بوده و اعمالش مورد پذیرش قرار خواهد گرفت، اما اگر کسی محبت ما اهل بیت را در دل نداشته باشد از ایمان خویش بی بهره بوده و کارهای نیک و اعمال دینی او مقبول نخواهد بود، گرچه روزها روزه گرفته و شب ها به عبادت بپردازد . »(بصائر الدرجات ، ص 364)



اثبات طول عمر حضرت ولى عصر ارواحنا فداه

$
0
0

یکى از مطالبى که همواره بشر در جستجو و تحصیل آن بوده، طول عمر و زندگى است؛ طول عمر توأم با سلامتى و توفیق از نعمتهائى است که ارزش آن را نمى‏توان معین کرد، غریزه حب به ذات، حب بقا و غرائز دیگر انسانها راعاشق و دل باخته طول عمر ساخته و آنها را وادار مى‏سازد که در این راه منتهاى سعى و تلاش را انجام دهند تا بلکه مدتى اگر چه کوتاه باشد این ریسمان عمر را بلندتر سازند.

آنچه فحص و مطالعه در اطراف این موضوع نشان مى‏دهد این است که امکان عمر بسیار دراز همواره مورد قبول بوده و تا کنون کسى عدم امکان و امتناع آن را عنوان نکرده است. 

ما نخست امکان طول عمر را از نظر علوم و دانشهاى عصرى مانند علم پزشکى و علم زیست‏شناسى، اطلاعاتى که از احوال سایر مخلوقات داریم با مقایسه انسان به آنها مورد توجه قرار مى‏دهیم و سپس مراجعه با ادیان آسمانى نموده در امکان و صحت آن از نظر عقاید دینى سخن مى‏گوئیم.

طول عمر از نظر دانش و علم

 

از نظر علوم امروز باید دانست که علم، امکان طول عمر را کاملا تأیید کرده و کوشش بشر را در این راه کوشش نتیجه بخش و موفقیت آمیز و لازم مى‏شناسد و براى طول عمر حد و اندازه‏اى معلوم نمى‏کند. علم مى‏گوید: تقلیل متوفیات و مرگ و میرها، و طولانى ساختن عمر وارد یک مرحله عملى شده و با کمال سرعت رو به تکامل است و حد متوسط عمر در کمى بیشتر از یک قرن از 47 به 74 رسیده است.

دکتر «الکسیس کارل» در سال 1912 میلادى موفق به نگهدارى یک مرغ به مدت سى سال شد، در حالى که زندگى مرغ حداکثر از ده سال تجاوز نمى‏کند( 1 )

هشتصد سال زندگى

 

دکتر «هنرى الحیس» مى‏گوید: باید حد متوسط مرگ و میر عمومى را به حد مرگ و میر اطفال کمتر از ده سال رسانید و اگر این مسأله عملى شود، انسان آینده، هشتصد سال زندگى خواهد کرد( 2 ).

دانشمندان هنوز در تعیین مرز قاطع (زندگى طبیعى) بشر به موفقیتى نرسیده‏اند.

مرز منطقى زندگى به نظر دانشمندان تفاوت دارد «پاولوف» مرز طبیعى حیات انسان را 100 سال مى‏دانست «مچنیکوف» آن را 150 تا 160 قلمداد مى‏کرد.

پزشک و دانشمند مشهور آلمانى «گوفلاند» معتقد بود که مدت عادى زندگى بشر 200 سال است.

فیزیولوژیست مشهور قرن نوزدهم «فلوگر» آن را تا 600 سال و «روجربیکن» انگلیسى تا 1000 سال قلمداد کرده‏اند( 3 ). ولى هیچیک دلیلى بر اینکه این مرزها مرز قاطع باشد که از آن تجاوز نکند ارائه نمى‏دهند.

به عقیده دانشمند روسى «ایلیا مچنیکوف» پزشک و فیزیولوژیست، یاخته‏ها و سلولهاى بدن انسان که تقریباً شصت تریلیون مى‏باشد از سموم ترشح شده توسط باکتریهاى سمى روده مخصوصاً روده بزرگ ( که در آن روزانه 130 تریلیون میکروب زاده مى‏شود) مسموم مى‏شوند.

بسیارى از این باکتریهاى زیانى به بدن نمى‏رسانند ولى بعض از آنها سمى هستند.

اینها بدن را از داخل توسط سمهائى که تولید مى‏کنند ( مانند گازهاى فنل و اندل) مسموم مى‏سازند؛ احتمالاً یاخته‏ها و بافتهاى سازنده بدن در اثر این مسمویت به پیرى زود رس دچار مى‏شودند، وقتى یاخته پیر شده، به سختى مى‏تواند نیازهاى حیاتى را رفع نماید و در تکثیر آن اختلال پدید آمده و سپس مى‏میرد( 4 )

پروفسور «اسمیس» استاد دانشگاه کلمبیا مى‏گوید: حد و حصر سن، مثل دیوار صوتى است، همانطور که دیوار صوتى امروزه شکسته شده، این دیوار سن نیز روزى خواهد شکست( 5 ).

هفتاد هزار سال عمر

 

آزمایشاتى که بر روى بعضى از حیوانات ریز آبى انجام شده علما را به امکان تغییر دوران حیات امیدوار نموده و همچنین دانشمندان در روى مگسهاى میوه‏ها آزمایشهائى نمودند که در نتیجه عمر آنها نهصد برابر عمر طبیعى گردید( 6 ) بنابر این اگر این امتحان بر روى انسان با موفقیت عملى شود و عمر طبیعى انسان را هشتاد سال فرض کنیم، امکان طولانى کردن عمر تا هفتاد و دوهزار سال ثابت مى‏شود.

همچنین در روى نسوج بعضى حیوانات، مطالعاتى جریان دارد که کاملا بشر را در این زمینه به آینده خوش بین نموده و انتظار مى‏رود که در آینده طول عمر و بازگشت نیروى جوانى در دسترس همگان قرار بگیرد.

بسیارى از علما به مسأله اعاده نیروى جوانى بیشتر توجه دارند تابه مسأله طول عمر؛ زیرا از مسأله طولانى ساختن و ادامه حیات در شرایط مخصوصى به هر مقدار خود را فارغ مى‏دانند و در حقیقت آن را حل شده و عملى مى‏شمارند فقط مى‏گویند: باید فکرى براى پیرى کرد و سرمى تهیه نمود که از پیرى جلوگیرى کند؛ زیرا عمر هر چه طولانى شود اگر بازحمت پیرى توأم شود لذت بخش نیست.

مرگ نه مولود طول عمر و نه نتیجه پیرى است؛ بلکه مرگ نتیجه بیمارى و رعایت نکردن قواعد حفظ الصحه و بهداشت بدن و سلامت مزاج است که اگر انسان بتواند بر عواملى که مزاج را تحت تأثیر قرار مى‏دهند مسلط شود، مى‏تواند مرگ را مهار نماید.

این عوامل عبارت است از صحت مزاج پدر و مادر، و پدر و ماور آنها و اطلاع آنان به قواعد بهداشتى تولید مثل، آداب نکاح، اعتدال مزاج مادر در ایام حمل، رعایت دستورات بهداشتى در دوره باردارى و هنگام رضاع و شیر دادن، حسن تربیت فرزند، مساعدت محیط و هوا، رعایت اعتدال در خواب و استراحت، کار و معاشرت و انتخاب جامه و پاى افزار، مصاحبت با مردمان صحیح الاخلاق و مستقیم، ایمان به خدا و امنیت، صفاى باطن و تنزه آن از عقائد خرافى و باطل، استفاده از غذاهاى سالم و خود دارى از صرف مسکرات و نوشابه‏هاى الکلى و شرایط دیگر از این قبیل که چون بیشتر این عوامل تحت کنترل انسان نیست ناچار مغلوب شده و تسلیم مرگ مى‏شود.

آمارهائى که راجع به تعداد متوفیات و تفاوت آنها به حسب شغل و حرفه و محیط و مسکن از طرف شرکتهاى بیمه منتشر مى‏شود ثابت مى‏کند که اختلاف اعمار بشر مربوط به یک سلسله عوامل خارجى است که هر چه این عوامل کمتر شود، عمر طولانى‏تر مى‏شود. چنانچه مکرر دیده شده اشخاصى متجاوز از صد و پنجاه، صد و شصت، صد و هفتاد و دویست و بیشتر زندگى کرده‏اند، و در همین عصر، ما اشخاصى را مى‏شناسیم که سن آنها از صدو پنجاه متجاوز است، و این نیست مگر در اثر آنکه عوامل کشنده کمتر به سراغ آنها رفته است.

خلاصه سخن این است که: امکان عادى طول عمر در جهان علم صد در صد مورد قبول و غیر قابل انکار است.

براى اینکه معلوم شود تعجبى که ما از عمر بسیار طولانى مى‏نمائیم، معلول انس و عادت به عمرهاى کوتاه است، در سخن یک پزشک انگلیسى دقت فرمائید، این پزشک مى‏گوید: اگر منطقه کانال پاناما که مشهور به بیماریهاى فراوان است از سایر نقاط جهان جدا شود و ما در آن‏جا زندگى کنیم و از سرگذشت مرگ و زندگى در سایر نقاط بى اطلاع باشیم خواهیم گفت: کثرت وفیات در این منطقه و کوتاهى عمر از امور معین به حکم طبیعت است و تغییر آن از دسترس علم خارج است؛ پس معلوم مى‏شود که جهل ما به اسباب بعضى از بیماریها مانع از تقلیل وفیات و طولانى شدن عمر است و هر کس در این نظر با من مباحثه کند (کثرت میزان وفیات و عمرها را در حدى ثابت بداند) از او مى‏پرسم:

کدام دوره از دوره‏هاى عمر ثابت است؟

دوره عمر در هند یا در نیوزیلند یا آمریکا یا در منطقه قنال؟

و کدام پیشه و شغل است که دوره عمر در آن ثابت است؟

آیا پیشه و شغل است که دوره عمر در آن ثابت است؟

آیا پیشه فلکى و ستاره‏شناسى که وفیات آن 15 تا 20 در صد زیر حد متوسط است؟ یا وکالت دادگسترى که وفیات آن 5 تا 15 در صد فوق متوسط است؟ یا تنطیف شبکات که وفیات آن 40 تا 60 در صد فوق متوسط است؟

اینها مثالهائى از تفاوت بسیار در متوسط وفیات به حسب مشاغل و پیشه‏ها است. بعلاوه ما ادله بسیار دیگر نیز داریم که دلالت دارد بر تغییرات مهم در دوران حیات به وسائل صناعى سپس آزمایشهائى را که روى بعضى حیوانات شده و همه ناجح و موفقیت آمیز بوده شرح داده است( 7 )

طول عمر از نظر ادیان

 

ادیان همه با اتفاق از عمر بسیار طولانى جمعى از افراد بشر خبر داده‏اند.

تورات کتابى که با همین وضع تحریف شده مورد اعتماد یهود و نصارى است، در سفر تکوین اصحاح 5، آیه 5 و 8 و 11 و 14 و 17 و20 و 27 و 31 و در اصحاح 9، آیه 29 و اسحاح 11 آیه 10 تا 17 و در موارد دیگر، افرادى را از پیغمبران و دیگران نام برده و عمرهاى طولانى هر یک را که متجاوز از چهار صد ، ششصد ، هفتصد ، هشتصد و نهصد بوده، به صراحت بیان داشته است.(102)

علاوه بر این معتقدند که «ایلیا» براى اینکه الم مرگ را نبیند زنده به آسمان مرفوع شد و «آدم کلارک» مفسر مى‏گوید: شکى نیست در اینکه ایلیا زنده به آسمان مرفوع شد( 8 )

دین مقدس اسلام

 

در دین اسلام امکان عمر طولانى یکى از مسایل مورد اتفاق مى‏باشد و قرآن مجید در نهایت صراحت از عمر طولانى نوح در سوره عنکبوت آیه 14 خبر مى‏دهد:

«فلبث فیهم ألف سنة الا خمسین عاماً»

که فقط مدت اشتغال نوح پیغمبر - على نبینا و آله وعلیه‏السلام - به دعوت قوم، پیش از طوفان به صریح این آیه نهصد و پنجاه سال بوده است و اگر سالهاى پیش از دعوت و سالهاى بعد از دعوت رابه حساب بیاوریم چه مقدار مى‏شود، خدا عالم است.

و عموم مسلمانان اتفاق دارند که عیسى و بلکه خضر و ادریس و الیاس زنده هستند و عیسى در آخر الزمان به زمین خواهد آمد و به حضرت مهدى(ع) در نماز اقتدا خواهد کرد.

از نظر تاریخ نیز عمر طولانى مورد تأیید است و تواریخى که در دست داریم، اشخاص بسیارى را نشان مى‏دهند که از عمر طولانى و زندگى بلند برخوردار شده‏اند.

یکى از کتابهائى که به خصوص در تاریخ زندگى و شرح احوال معمرین نگاشته شده و یکى از مآخذ و مصادر و کتب مهم تراجم و رجال به شمار مى‏رود کتابى است که ابوحاتم سبحستانى (متوفى 350) به نام «المعمرون» تألیف کرده است، این کتاب که اخیراً هم با فهرست و اسلوب عالى طبع شده سوابق تاریخى طول عمر را بطور کامل و مبسوط روشن مى‏سازد.

نتیجه

 

ما از هر نظر که ملاحظه کنیم حتى تواریخ عهد باستان را هم اگر جلو بیاوریم یا علم قدیم و فلسفه یونان را مستند قرار دهیم و یا آنکه به علوم جدید اعتماد نمائیم و یا به اخبار انبیا و پیامبران اتکا و استناد نمائیم، همه امکان طول عمر و وقوع آن را تصدیق و اثبات مى‏نمایند و آن را خارق عادت و اعجاز یعنى بیرون از قوانین و نوامیس طبیعى عالم نمى‏شمارند.

بله چون افرادى که عمر طولانى کرده‏اند نادرند قدرى نامأنوس و جالب توجه است. در صورتى که از نظر علمى باید گفت این عمرهاى کوتاه خلاف سنن خلقت و قواعد اصلى عالم طبیعت است و اگر عوارضى که گفته شد مانع نبود باید عمر کوتاه خلاف عادت شده باشد.

اما طول عمر حضرت ولى عصر (ارواح العالمین له الفدا)

ما مى‏گوئیم اصلاً طول عمر ایشان اگر چند هزار سال دیگر و بلکه بیشتر نیز بر آن افزوده شود نباید مورد حرف و محل شبهه باشد؛ زیرا امکان ذاتى و امکان وقوعى طول عمر ثابت و مسلم است، حال ما چه امکان طبیعى طول عمر و وقوع آن را ثابت کنیم ( چنانچه ثابت است) و چه امکان آن را ثابت ندانیم و عمر طولانى را یک امر خارق العاده و معجزه بشماریم، در مورد طول عمر ایشان اگر ایمان به خدا و قدرت و توانائى و صحت نبوتها داریم نباید تردید کنیم.

مسأله طول عمر آن حضرت مسأله‏اى است که صدها حدیث بر آن دلالت دارد و مشیت ازلى الهى بر آن تعلق گرفته است.

هرکس خدا را قادر و توانا مى‏شناسد، باید آن را باور کند و هر کس العیاذبالله خدا را عاجز مى‏شمارد و عجز را نقص و از صفات سلبیه حق نمى‏داند، هر چه دلش مى‏خواهد بگوید؛ اما مى‏گوئیم عجز، نقص است و ناقص، محتاج است و محتاج واجب الو جود نمى‏باشد.

حضرت صاحب الامر - عجل الله تعالى فرجه - را در این دوران عمر طولانى مکرر مردمان بزرگ که از صفاى باطن و استعداد خاص بهره‏مند بوده‏اند، زیارت و مشرف به ملاقات و نعمت دیدارش شده‏اند.

در این موضوع سخن از امکان طول عمر و عدم امکان بى مورد است.

آن‏که فرضاً مى‏گوید طول عمر محال عقلى است و عقلاً امکان ناپذیر است، یا مى‏گوید محال طبیعى است، باید برهان و دلیل بیاورد، مع ذلک ما ثابت کردیم که عمر بسیار طولانى نه محال عقلى و ذاتى است و نه استحاله وقوعى در آن فرض مى‏شود و نه محال طبیعى است.

باز مى‏گوئیم: ما آنچه را از گفتار دانشمندان و نتایج کاوشها آزمایشهاى علمى علماى غرب نقل کردیم براى روشن شدن ذهن بعضى از صاحبان افکار سطحى و افراد کم اطلاع بود که بدانند امکان طبیعى طول عمر مورد قبول علماى بزرگ شرق و غرب است. اما در مورد طول عمر امام زمان - أرواحنافداه - فرضاً هم امکان طبیعى طول عمر ثابت نباشد، تکیه مابر قدرت خدا و اراده بارى تعالى است و از اینکه طول عمر آن حضرت خارق العاده هم باشد، هیچ شبهه‏اى را وارد نمى‏دانیم. زیرا مسأله خارق عادات و ایمان به معجزه اساس قبول و پذیرش نبوات است.

تمام معجزات پیغمبران امور خارق العاده است و این کسانى که در این موضوع استبعاد مى‏کنند، در مورد معجزات حرفى ندارند و تسلیم هستند. چه فرق مى‏کند، احیاء موتى و زنده کردن مردگان و تبدیل عصا به ثعبان و پیدایش ناقه از سنگ و نزول مائده از آسمان و سخن گفتن کودک در گهواره و ولادت عیسى بدون پدر، با عمر بسیار طولانى.

اگر امکان طبیعى طول عمر را علم تصدیق مى‏کند، امکان طبیعى بعضى از معجزات را تصدیق نکرده است پس چگونه در آن شک مى‏کنیم با اینکه این را قبول داریم.

ما مى‏گوئیم به هر حساب که باشد، ایراد یا استبعاد طول عمر حضرت قائم آل محمد - عجل الله تعالى فرجه - بى وجه است و اگر تمام عقلا جمع شوند و بخواهند در ایراد به طول عمر آن حضرت یک سخن خردپسند و دلیل معقولى درست کنند ممکن نیست.

خدا فرموده و پیغمبر خبر داده و ائمه طاهرین هم مژده داده‏اند که حضرت حجت عصر، فرزند حضرت امام حسن عسکرى(ع) همان کسى که در بامداد روز نیمه شعبان سال 255 عالم را به نور جمال خودمنور ساخت، بعد از غیبت بسیار طولانى که مردم در امر آن حضرت در حیرت و سرگردانى واقع مى‏شوند و اکثراً به شک و تردید مى‏افتند و عالم پر از ظلم و جور و فشار و ناراحتى و فساد و انواع نگرانیها مى‏شود ظهور مى‏فرماید و جهان را پر از عدل و داد مى‏کند و در دنیا یک حکومت جهانى تشکیل مى‏دهد و قانون واحد اسلام را همه جا اجرا مى‏سازد و در سراسر عالم عدالت اجتماعى را بر اساس تعالیم قرآن بر قرار مى‏نماید.

با اینکه این بشارتها قطعى و مسلم و متواتر است، خداوند هم بر هر کار قادر و توانا است دیگر جاى شبهه و شک و تردید نیست.

این استبعادات طول عمر و سر غیبت همه از وساوس شیطان است و چنانچه توضیح داده شد به هر نحو که در طول عمر نظر بدهیم، استبعاد طول عمر حضرت صاحب الزمان -عجل الله تعالى فرجه - صحیح نیست. علم و عقل و نقل و قرآن و احادیث و کتابهاى دینى ملل دیگر و آراء و نظر دانشمندان قدیم و جدید و تجربه، همه پشتیبان و مؤید عقیده ما مى‏باشند.

تفاوت و اختلاف مخلوقات در عمر و طول عمر بشر و قیاس آن با استثنائات

باید در نظر داشت که در عالم آفرینش از مجردات و مادیات و انواع و افراد آنها مخلوقات استثنائى( 10 ) و منفردى وجود دارد که بین آنها و موجوداتى که با آنها در یک رشته و تحت یک نوع یا فصل مى‏باشند فاصله و تفاوت بسیار دیده مى‏شود و چون انس ما به همان موجودات یک نواخت و کم تفاوت است، در نظر ما وجوداین افراد آن همه در صورتى که فاصله و تفاوت زیاد باشد استثناء و شگفت انگیز است.

خواه این فاصله و استثناء از جهت طول یا عرض یا حجم یا وزن یا خصوصیات معنوى و روحى و جهات دیگر باشد و خواه بر ماعلت آن استثناء معلوم باشد و آن را تحت یک قانون از قوانین ظاهرى یا خفى بشناسیم یا علت آن بر ما معلوم نباشد.

از کرات آسمان و ستارگان گرفته تا ذره و اتم، هر کجا برویم یک عده استثنائاتى مى‏بینیم، یعنى موجوداتى را مى‏بینیم که نسبت به موجودات دیگر از نوع خود واجد یک خصوصیت استثنائى و جالب مى‏باشند.

استثناء در کرات

 

شما از ستاره شناسان و علماى هیئت که از احوال میلونها ستاره و منظومه و کهکشان و فواصل ستارگان و ابعاد و حجم و قطر آنها کم و بیش اطلاعاتى دارند بپرسید که آیا در این قوانینى که شما کرات کواکب و نجوم را تحت سیطره آنها شناخته‏اید موارد استثنائى که شما هنوز به کشف قانونى که بر آن حاکم است نایل نشده باشید هست یا نه؟

بپرسید تا جواب مثبت بشنوید.

آیا تفاوتهائى که در بین این مخلوقات عظیم از جهت حجم و قطر و وزن وجود دارد حد و حصر معینى دارد یا نه؟

یقیناً جواب مى‏دهند حدّ و حصر معین ندارد.

مثلا تقاوتى که زمین ما با «سدیم المرأة المسلسله» دارد از جهت حجم و قطر و وزن با حساب هیچ محاسبى ( غیر از خدا) معلوم نمى‏شود و براى اینکه تا حدى این تفاوت نزدیک به ذهن شود، تفاوت بین آفتاب و «سدیم المرأة المسلسله» را باید در نظر بگیریم. حجم آفتاب را علماى هیئت نسبت به جحم سدیم المرأه المسلسله مثل حجم یک ذره از ذرات نور آفتاب که از پنجره‏اى به داخل اطاقى بتابد نسبت به خود آفتاب بر آورد کرده‏اند یعنى آن ذره چقدر از آفتاب کوچکتر است، آفتاب با آن عظمت به همین قدر از سدیم مرأه مسلسله کوچک‏تر است آن وقت زمین ما که حجمش یک میلیون و سیصد هزار بار کمتر از آفتاب است در جنب سدیم چه خواهد بود؟! و اگر کسى بخواهد حجم سدیم مرأه مسلسله را نسبت به آفتاب بفهمند، طول قطر آفتاب را که یک میلیون و 390 هزار کیلومتر است با طول قطر سدیم که سى هزار میلیون سال نورى است مقایسه نماید.

آیا این تفاوت بین زمین ما و سدیم‏ها و از آنها بزرگ‏تر از کجا است؟ و آیا کسى مى‏تواند بگوید ما نمى‏توانیم این همه تفاوت و فاصله اختلاف را در این دو کره قبول کنیم؟

آیا چطور است که بطور استثناء در میان سیارات منظومه شمسى فقط این زمین ما و به احتمالى هم مریخ صالح از براى پیدایش حیات شد در حالى که سیارات دیگر این صلاحیت را ندارند و شاید میلیونها ستاره دیگر نیز فاقد این صلاحیت باشند؟

استثناء و اختلاف عمر در دنیاى اتم

 

مى‏گویند: در جهان اتم مزونهائى یافت مى‏شوند که یکى پس از رهائى از مرکز، عمرش یکهزارم ثانیه است و مزونى دیگر به نام هایرون عمرش ده میلیاردیم ثانیه است، یعنى بى نهایت کمتر و کوتاه‏تر آیا این اختلاف را اگر دیروز که بشر به دنیاى اتم آشنا نبود، به شما مى‏گفتند باور مى‏کردید؟یقیناً نه. ولى امروز آن را یک موضوع مسلم فیزیکى مى‏دانند( 11 )

استثناء و اختلاف عالم گیاه و درخت

 

در عالم نبات نیز استثنائات عجیب و حیرت افزا، فراوان به چشم مى‏خورد در میان اشجار و درختان، درختانى دیده شده‏اند که از جهت طول یا تنومندى و قطر یا طول عمر فوق العاده اسباب تعجب گردیده‏اند مثل درخت «ارز» لبنان و مثل درختى که در آمریکا است و به عربى آن را «ام الاجمه» مى‏نامند، یعنى مادر جنگل. این درخت از بزرگ‏ترین درختهاى آمریکا است، درازى آن را بیشتر از سیصد قدم ذکر کرده‏اند سیاحان تازه حالا چهار صد قدم مى‏گویند، قطر ساق آن نزدیک به زمین سیصد قدم و کلفتى پوستش به عرض هجده انگشت.

در اسکاتلند «اکس» انگلیس در عمر بعضى از درختها تأمل کرده دیده‏اند از سیصد سال بیشتر است. یکى از فضلاء محیط یکى از اشجار را اندازه گرفته تقریباً نود قدم بوده و از روى نسبت آن به کوچک‏ترین درخت از همین نوع عمر آن را پنج هزار سال معین کرد.

در کالیفرنیا درخت کاجى است به طول سیصد قدم که محیط آن سى قدم مى‏باشد و عمرش شش هزار سال است.

غریب‏تر از اینها درخت «عندمى» است در شهر اورتاوا در جزیره تنزیف که یکى از جزایر کانارى مى‏باشد در دریاى اتلانتیک ( جزایر مزبور به جزایر خالدات معروف است» این درخت محیطش بقدرى است که اگر ده نفر دور آن دستهاى خود را باز کنند بطورى که سر انگشتهاى آنها به هم برسد باز به تمام ساق آن احاطه نمى‏نماید و صاحب «الایات البینات» مى‏گوید: حال که سال 1882 م است «سال تألیف کتاب الآیات البینات» 482 سال مى‏باشد که جزیره مزبور کشف شده و آن درخت عظیم در وقت کشف جزیره به همین حال بوده که حالا هست و هیچ تفاوت و تغییرى در منظر آن پیدا نشده و چون نمو اینگونه درختها کند است که از نمو درختهاى کوجک از همین نوع معلوم مى‏شود، در این صورت خدا مى‏داند چقدر قرون و دهور گذشته تا درخت عندم اورتاوا، به این عظمت و قطر رسیده و یکى از علماى نبات شناص در تعیین عمر این درخت اظهار عجز کرده مى‏گوید: فهم و ادراک بشر از کشف این سر قاصر است و نمى‏تواند به تقریب هم بفهمد که عندم اورتاوا چند سال عمر کرده همین قدر معلوم و مسلم است که این نهال کهنسال قرنها پیش از خلفت انسان در کار نشو و نما بوده و زندگانى درازى نموده تا به این قد و قواره رسیده است .

پی نوشت ها :

1) اطلاعات شماره 11805.

2) اطلاعات شماره 11805.

3) مجله دانشمند، شماره مسلسل 61.

4) مجله دانشمند، شماره مسلسل 61.

5) اطلاعات، شماره 11805.

6) شماره 5، سال 38، ص 607 و منتخب الاثر، ص 278.

7) الهلال، شماره 5، سال 38، مارس 1930 و منتخب الاثر، ص 277 و 278.

8) رجوع شود به ترجمه تورات از لغت عبرانى و کلدانى و یونانى به لغت عربى، طبع بیروت، سال 1870 / م.

9) رجوع شود به کتاب اظهار الحق، ج 2، ص 124.

10) البته غرض از تعبیر استثنائى و منفرد در اینجا این نسیت که استثناء بر اساس قاعده و قانونى نیست و مثل استثنائات عرف ما تبعیض بى جهت و بى مصلحت باشد، بلکه این استثنائات نیز طبق نو امیس خاصه و سنن الهى ظاهر مى‏شود و اطلاق استثناء بر اینگونه پدیده‏ها از جهت این است که به حسب معتاد و سابقعه و اطلاعات ما به ندرت دیده مى‏شوند. از نظر ما ظهور فلان ستاره یا حادثه جوى یک امر استثنائى و بى سابقه است اما از نظر کسى که به اوضاع و احوال و حرکات ستارگان ومنظومه‏ها عالم است یک امر با سابقه است که مکرر در دوران صدها هزار سال جهان روى داده است.

11) نور دانش، شماره 6، دوره جدید، سال پنجم.

 

آیت الله صافى گلپایگانى

گناهی که بهتر از عبادت است!

$
0
0

 

یک لحظه با خودمان یواشکی به بحث بنشینیم و کمی بر رفتارمان دقیق شویم تا ببینیم چقدر کارهای زشت مان را یواشکی و زیر سبیلی رد می کنیم و اندک کار خیر را در بوق و کرنا کرده گوش جان مان را پر می کنیم و تا مدت ها از یادش ذوق مرگ می شویم و از عرش آسمان به دیگر زمینیان می نگریم که چرا اینان چون من نیستند؟؟!


امام صادق (علیه السلام) فرمود: راستى خدا میداند که گناه براى مۆمن بهتر است از عُجب و خودبینى، و اگر چنین نبود هرگز شخص مۆمن به گنهکارى گرفتار نمى‏شد.


گناهی که پشیمانی بیاورد بهتر از عبادتی است که غرور بیاورد؟


گاهی اوقات که یک کار خیر از ما سر می زند چنان غرق در شعف می شویم و قند در دلمان آب می شود که گویا شق القمر کرده ایم.


مرتب در ذهن مان مرور می کنیم که عجب کاری کردم، در حالی که من داشتم این کار بزرگ را انجام میدادم چقدر آدم ها که در غفلت نبوده اند، مثلا بعد از عمری خم می شویم و از گوشه خیابان زباله ای را از سر راه مردم بر می داریم، دیگر همه را به چشم یک سری انسان بی فرهنگ و بی تمدن می بینیم که اینقدر سرشان نمی شود چگونه رفتار کنند، و در ته دل مان خود را تحسین می کنیم که باز صد رحمت به من، و جالب اینجاست که اصلا فراموش می کنیم که بارها و بارها شده که خواسته یا ناخواسته از ما هم چنین رفتارهای ناشایستی سر زده  است و یک هزارم این همه تشویق و تمجیدی که از خودمان کردیم، خود را سرزنش نکرده ایم.


یک لحظه با خودمان یواشکی به  بحث بنشینیم و کمی بر رفتارمان دقیق شویم تا ببینیم چقدر کارهای زشت مان را یواشکی و زیر سبیلی رد می کنیم و اندک کار خیر را در بوق و کرنا کرده گوش جان مان را پر می کنیم و تا مدت ها از یادش ذوق مرگ می شویم و از عرش آسمان به دیگر زمینیان می نگریم که چرا اینان چون من نیستند؟؟!


شبی که آن نماز شب با حس و حال را خواندم و روزی که روزه بودم و آن همه که برای مردم قدم خیر برداشتم این بی خبران کجا بودند؟


خدایی بنشینیم و کلاه مان را قاضی کنیم، چند بار آن نمازهای واجبی که به راحتی گذاشتیم قضا شد و هرگز قضایش را هم به جا نیاوردیم را در ذهن مان مرور کردیم  و شرمنده شدیم؟ چند بار آن همه غیبت و دروغ و تهمت را که چون نقل و نبات از زبان مبارکمان بارید را در ذهن مرور کردیم؟


از همه این حرف ها و توصیف احوالات مان گذشته باید گفت اصل بر بندگی و عبودیت است و با همین معیار می توانیم بفهمیم که کدام یک از این دو بهتر هستند. آیا عابدی که به خود مغرور شده، حالت فروتنی و تواضع بیشتری در مقابل پروردگار متعال دارد؟ یا کسی که مرتکب گناه شده و اکنون سخت پشیمان است و تصمیم به بندگی خدای متعال گرفته است؟ با همین معیار می توان حالت بهتر را فهمید. که در احادیث نیز بیان شده است: امام صادق (علیه السلام) فرمود: راستى خدا مى‏داند که گناه براى مۆمن بهتر است از عُجب و خودبینى، و اگر چنین نبود هرگز شخص مۆمن به گنهکارى گرفتار نمى‏شد.[1]


از امام صادق (علیه السلام)، فرمود: به راستى مردى گناه مى ‏کند و پشیمان مى‏ شود از آن، و کار خیرى مى‏کند و از آن شاد مى ‏شود، و از آن حالِ ندامت و پشیمانى دور مى‏ افتد و اگر بر همان حالِ پشیمانى باشد، بهتر است برایش از این حالى که پیدا کرده است.[2]


امام صادق (علیه السلام) فرمود: دو مرد به مسجد رفتند، یکى عابد بود و یکى فاسق، از مسجد بدر آمدند، آن فاسق مقام صدّیق داشت و آن عابد، فاسق بود؛ و این براى آن است که عابد به مسجد رود و به عبادتِ خود مى‏نازد و همه اندیشه ‏اش در این است و فکر فاسق و بدکار دنبال پشیمانى از کارِ بد و توبه است و از خدا عز و جل در باره هر چه گناه کرده است آمرزش مى ‏خواهد.[3]


از امام صادق(علیه السلام) که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: در این میان که موسى(علیه السلام) نشسته بود، ناگاه شیطان آمد و کلاه چند رنگى بر سر داشت و چون نزدیک موسى(علیه السلام) رسید، کلاه خود را از سر برداشت و نزد موسى آمد و به آن حضرت سلام داد، موسى گفت: تو کیستى؟ در پاسخ گفت: من ابلیسم گفت: توئى، خدا تو را به کسى نزدیک نسازاد، گفت: من آمدم به شما سلام کنم براى مقامى که نزد خدا دارى، فرمود که: موسى به او گفت: این کلاه چیست؟ گفت: با آن دل مردم را مى‏ربایم، موسى به او گفت: به من خبر ده از گناهى که چون آدمیزاده کند، تو بر او مسلّط مى‏شوى، پاسخ داد: هر گاه خود بین شود و کار خود را فزون شمارد و گناهش در چشم او کوچک جلوه کند.[4]


و امام صادق(علیه السلام) فرمود: خدا عز و جل به داود(علیه السلام) فرمود: اى داود! گنهکاران را مژده بده، و صدّیقان را بیم بده، عرض کرد: چگونه به گنهکاران، مژده بدهم و به صدّیقان بیم بدهم؟ فرمود: اى داود! به گنهکاران مژده بده که من توبه پذیرم و از گناه درگذرم و به صدّیقان بیم بده که مبادا به کردارِ خود عُجب کنند و خود بین شوند، زیرا هیچ بنده‏اى را من پاى حساب نکشم جز آنکه هلاک باشد.[5]


البته باید به این نکته ضروری توجه داشت که بهتر بودن، بیان یک امر نسبی است و هرگز بهتر بودن در اینجا به منزله تأیید گناه نیست. و الا اگر تأیید گناه باشد، تأیید سرکشی و تمرد از خدای متعال می شود که از عجب بسیار بدتر است. برای درمان عجب و خودپسندی، باید به اصلاح دیدگاه و فهم بهتر واقعیات پرداخت. نه اینکه به دامان گناه پناه برد.


انسانی که یک فقیر را در یک وعده سیر کرده، می توانسته ده ها فقیر را در روزهای متعدد سیر کند، اما از همه توانی که خدا به او داده استفاده نکرده! انسانی که ساعتی را به عبادت گذرانده، می توانسته عبادت را با حضور قلب بهتر، و با تضرع و تواضع بیشتر انجام دهد، اما آلودگی دلش، مانع نهایت خضوع و خشوع شده است.


و حتی به فرض که از تمام توان خودمان استفاده کرده باشیم، با توجه به مقصدی که می توانیم به آن برسیم، بسیار کمبود داریم. انسانی که تنها فکر یک وعده غذا را بکند، با کار یک نیم روز نیز راضی می شود، اما کسی که می خواهد کارخانه بسازد، چقدر باید تلاش کند؟


در نظر گرفتن نهایت توان و انتخاب بزرگترین مقصدها، سبب شده که اولیاء الهی، علیرغم تمام عبادت ها و تلاش هایشان، دچار عجب نشوند و حالت تضرع و خشوع بیشتری داشته باشند. و در هنگامی که از گناه خویش سخن می گویند، به نحوی سخن می گویند که ما بندگان عاصی خود را آنچنان  گناهکار نمی دانیم! 

منبع : جهان 

پی نوشت ها :


[1]. الکافی، ج‏2، ص: 313، باب العجب، حدیث 1.


[2]. الکافی، ج‏2، ص: 313، باب العجب، حدیث 4.


[3]. الکافی، ج‏2، ص: 314، باب العجب، حدیث 6.


[4]. الکافی، ج‏2، ص: 314، باب العجب، حدیث 8.


[5]. الکافی، ج‏2، ص: 314، باب العجب، حدیث 8.

علت آرزو نکردن و هراس از مرگ چیست؟

$
0
0

گروهی از یهودیان و مسیحیان بر این باورند که چون دوستدار خداوندِ سبحان هستند، عذاب نمی‌شوند: (وَ قالَتِ الْیهُودُ وَ النَّصاری نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاۆُهُ قُلْ فَلِمَ یعَذِّبُکمْ بِذُنُوبِکم ...) (1)

آنان به موازاتِ این ادّعا، بر سه عقیده ی دیگر به قرار زیر هستند:

- «آتش تنها «مسّ و برخوردی» با ما دارد»؛ آن هم، برای ایّامی کم‌شمار و حداکثر هفت یا چهل روز و از سویی دیگر، فقط با گروهِ گوساله‌پرست از یهود، وگرنه دخول در آتش در کار نیست: (وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَیاماً مَعْدُودَةً ...)(2)



- «بهشت تنها از آن اهل کتاب است و دیگران از آن سهمی ندارند»: (وَ قالُوا لَنْ یدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ کانَ هُوداً أَوْ نَصاری ...)(3)

- «نیاکان ما که پیامبر بودند؛ شفاعتمان را بر عهده می‏گیرند.»

پاسخ قرآن به این شبهه، حول دو محورِ اساسی به قرار زیر است:(4)

1 ـ طلبِ دلیل نقلی و عقلی

قرآن کریم چنین پنداری را غیر برهانی و صرف آرزو می‌داند و از یهودیان و مسیحیان ، دلیلِ نقلی طلبیده و می فرماید : آیا بین شما و خداوند قول و قراری بوده و از خداوند عهدی گرفته اید که عذابتان نکند: (... قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَهْداً …) (5)

در جایی دیگر خداوند از آنان برهانِ عقلی می‌طلبد و می فرماید که اگر دلیلی برای اثبات ادّعایتان دارید بیاورید: (... تِلْک أَمانِیهُمْ قُلْ هاتُوا بُرْهانَکمْ إِنْ کنْتُمْ صادِقین) (6)

2 ـ ارائه ی دلیلِ عقلی

در پاسخ به این شبهه که «نیاکان ما که پیامبر بودند؛ شفاعتمان را بر عهده می‏گیرند» خداوند می‌فرماید: چنین نیست که قیامت مانند دنیا باشد. یقیناً در قیامت، هیچ‌ یک از شفاعت، فدیه‌پذیری و نصرت نیست (7): (... وَ لا یقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا یۆْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ ینْصَرُون) (8) و شفاعت در آن زمان به اذن و اجازه ی پروردگار است.

امّا در برابرِ ادّعایِ محبّتِ یهودیان و مسیحیان نسبت به خداوندِ سبحان: (... نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاۆُه ...) (9) چهار جدال احسن (10) وارد شده است که به ارائه ی راهکارِ عملی با یهودیان و مسیحیان می‌پردازد.
محبّ خدا بودن دو شرط دارد: حسن فعلی و حسن فاعلی. حسن فعلی، وفا به عهد خویش است و حسن فاعلی، تقواست

این چهار جدال احسن از این قرارند: (11)

- چرا سخنِ فرستاده ی مرا نمی‌پذیرید؟

خداوندِ سبحان به آنان می‌فرماید: اگر شما محبّ من هستید؛ پس چگونه سخنِ فرستاده ی مرا نمی‌پذیرید و با او دشمنی می‌ورزید؟

محبّ خدا کسی است که دوستدارِ دین و پیکِ خدا و پیروِ رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) باشد: (قُلْ إِنْ کنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی یحْبِبْکمُ اللَّهُ ...) (12)

 
- چرا به عهد خویش وفادار نیستید و گناه می‌کنید؟

محبّ خدا بودن دو شرط دارد: حسن فعلی و حسن فاعلی. حسن فعلی، وفا به عهد خویش است و حسن فاعلی، تقواست.

آری وفادار به عهد و اهل ایمان و تقوا، محبوب حق‌اند: (بَلی مَنْ أَوْفی بِعَهْدِهِ وَ اتَّقی فَإِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُتَّقینَ) (13) متّقی محبوب خداست؛ زیرا فضیلتی دارد که دیگران آن را ندارند.

 
- چرا با انجامِ معصیّت، کیفر می‌بینید؟

اگر از احبّا و ابنای خداوند هستید، پس چرا معذّب بوده، مانند دیگران با انجامِ معصیّت، کیفر می‌بینید: (... فَلِمَ یعَذِّبُکمْ بِذُنُوبِکمْ ...) (14) شما هیچ فرقی با دیگران ندارید و اراده و مشیتِ مستقل و نهایی، در اختیار خدای سبحان است؛ او هر کس را بخواهد می‌بخشد یا عذاب می‌کند و هر انسانی در برابر عمل خود مسئول است: (... بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ یغْفِرُ لِمَنْ یشاءُ وَ یعَذِّبُ مَنْ یشاءُ وَ لِلَّهِ مُلْک السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَینَهُما وَ إِلَیهِ الْمَصیر) (15)

 
- چرا آرزوی مرگ نمی‌کنید؟

دوست حقیقی، مشتاق لقای دوست خود است. شرطِ صدق در این ادّعای یهودیان و مسیحیان که از اولیاء و دوستان خدایند و نعمت‌های آخرت ویژه ی آن‌هاست؛ تن ‌دادن به لوازم آن و از جمله، آرزوی مرگ است زیرا:

- محبّ و محبوب، علاقمند به دیدار یکدیگرند و راه رسیدن به دیدار خدا مرگ است.

- لازمه ی یقین به متنعّم شدن از نعمت‌های آخرت، حقیر دانستن نعمت‌های دنیا و دل کندن از آن و اشتیاق به آخرت است و راه رسیدن به آن نیز، مردن است.
در پاسخ به این شبهه که «نیاکان ما که پیامبر بودند؛ شفاعتمان را بر عهده می‏گیرند»؛ خداوند می‌فرماید: چنین نیست که قیامت مانند دنیا باشد. یقیناً در قیامت، هیچ‌یک از شفاعت، فدیه‌پذیری و نصرت نیست

- پس مرگ را آرزو کنید: (قُلْ یا أَیهَا الَّذینَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکمْ أَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْت ...) (16)، پس چرا شما بیش از همه به دنیا علاقه‌مند و از مرگ گریزانید: (وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلی حَیاةٍ ...) (17) عدم تحقّق چنین آرزویی، از گناهانشان نشأت می‌گیرد: (وَ لَنْ یتَمَنَّوْهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَیدیهِمْ ...)

حریص بودن یهود بر حیات ناپایدار مادّی و در نتیجه آلوده شدن آن‌ها به گناه، مانع چنان آرزویی بوده و علّت، هراس آنان از مرگ است: (وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلی حَیاةٍ وَ مِنَ الَّذینَ أَشْرَکوا ...) (18) ولی این ترس برایشان سودی ندارد، زیرا بی‌تردید مرگ به سراغ آنان خواهد آمد: (قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقیکمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلی عالِمِ الْغَیبِ وَ الشَّهادَةِ فَینَبِّئُکمْ بِما کنْتُمْ تَعْمَلُونَ) (19) و چون محبّت آنان به دنیا از همه بیشتر است؛ گناهانشان نیز بیش از دیگران است.

از این‌رو یهود از مشرکان نیز بدترند؛ زیرا با این که به آخرت معتقد بوده و خود را اهل بهشت می‌پندارند؛ حرص و محبّتشان به دنیا از آنان بیشتر است.

متأسفانه برخی از مسلمانان نیز به باور این که معصومین (علیهم السلام) شفاعت آنان را در آخرت تضمین کرده اند، بی پروا گناه می کنند. اما این باوری اشتباه است و معصومین (علیهم السلام) جز به اذن پروردگار هیچ بنده‌ای را شفاعت نمی کنند.

بارالها بر محمّد و آلش درود فرست و ما عاصیانِ معترف به گناه و پشیمانان از کرده خویش را در زمره ی شفاعت شوندگان قرار بده.

اللّهم صل علی محمدٍ و آل محمّد و عجّل فی فرج مولانا صاحب الزمان

 

پی نوشت ها:

1.      سورهء مبارکه ی مائده، آیه 18.

2.      سوره ی مبارکه ی بقره، آیه 80.

3.      سوره ی مبارکه ی بقره، آیه111.

4.      جوادی آملی، عبدالله، تسنیم: تفسیر قرآن کریم، ج 6، ص 200 و 201.

5.      سوره ی مبارکه ی بقره، آیه 80.

6.      همان، آیه 111.

7.    فضل‌الله، سیّد محمّد حسین، تفسیر من وحی القرآن، ج 2، ص 30.

8.    سوره ی مبارکه ی بقره، آیه 48.

9.    سوره ی مبارکه ی مائده، آیه 18.

10.  یعنی از آن‌چه مورد قبول رقیب و خصم است برای مقابله با وی استفاده شود.

11.  جوادی آملی، عبدالله، تسنیم: تفسیر قرآن کریم، ج 5، ص 595 و 596.

12.  سوره ی مبارکه ی آل‌عمران، آیه ی 31.

13.  همان، آیه ی 76.

14.  سوره ی مبارکه ی مائده، آیه 18.

15.  همان.

16.  سوره ی مبارکه ی جمعه، آیه 6.

17.  سوره ی مبارکه ی بقره، آیه 96.

18.  سوره ی مبارکه ی بقره، آیه 96.

19.  سوره ی مبارکه ی جمعه، آیه 8

کدام نوع ازدواج حرام است!

$
0
0

یک ازدواج حرام!
در این مقاله در خصوص ازدواج که بازار داغ آن در بین جوانان بطور عموم و در بین دانشجویان بالخصوص  برای همه ما آشکار است چند نکته از مسایل  مربوط به احکام آن را تقدیم شما می نماییم.



تاثیر پاکدامنی در ازدواج
ازدواج یک مساله و دغدغه دانشجویی

مشاور دانا: سلام خانم شهیدی. خوبی؟

دانشجو: سلام خانم دکتر ممنون. شما چطوری؟

- الحمدالله خوبم. چرا کمتر به ما سر می‌زنید؟ دیگه سوال های شما تمام شده؟

- خیر خانم سؤالات ما که تمامی ندارد؛ ایّام امتحانات است و البته یک مساله دیگر هم مانع شد.

- چه مسأله‌ای عزیزم؟ این خودش یک سؤال است؟!

- بله خانم، راستش عمداً نزدیک شما آمدم که همین سؤال را بپرسم اما رویم نشد!

- چرا خجالت! آن هم شما! ما که این قدر با هم صمیمی هستیم! می‌دانید که مردم برای پرسیدن چه مسأله‌هایی که ماها اسمش را هم رویمان نمی‌شود بیاوریم می‌رفتند و از اهل بیت(علیهم السلام) می‌پرسیدند! مثلاً اینکه چطور با همسرمان ارتباط زناشویی داشته باشیم را از امام رضا(علیه السلام) پرسیده‌اند و ایشان هم خیلی با حجب و حیا و در عین حال کاربردی جواب فرموده‌اند و علمای اهل حدیث نقل کرده‌اند.

- بله خانم اما، آنقدر هم دیگه آن طور نیست که شما تصور می‌کنید.

- خب پس بپرس تا حل شود عزیزم.

- چشم خانم راستش فرحزادی می‌خواهد ازدواج کند.
اگر بتوانید با صحبت و مشورت صمیمی و دلسوزانه بدون اینکه تندی و تعصب نابجا بخرج بدهید نظرش را عوض کنید یا لااقل بخواهید که صبر کند و نزد یک مشاور متدیّن برود بهترین کار است

- خب اینکه خیلی خوبه، مبارک انشاء الله.

- بله خانم اما... اما...

- اما چه! بگو دیگه !مشکلات مالی دارد؟ مشکلات اخلاقیه؟!

- نه خانم. اصلاً . خیلی هم پولدار است و وضع مالی خوبی دارد.

- پس چه؟! بگو عزیزم می دانی که اگر کاری از دست من بر بیاید دریغ ندارم.

- می‌ترسم سؤال و پی گیری من ،شما و برخی از بچه‌ها باعث شود که ازدواج او به هم بخورد! و...

- دست شما درد نکند! واقعاً اینجوری به من اعتماد دارید!

- نه خانم ،اما موردش این طوریه!

- یعنی چه توضیح بده و الا من نمی‌توانم هیچ کمکی کنم. 

- خانم راستش می‌خواهد با یکی از هم دانشکده‌ای‌های ما که در مقطع دکتری است ازدواج کند.

- این هم که بد نیست عزیزم. بالاخره معمولاً در ازدواج دختر سن و سال کمتری از پسر دارد و ممکن است تحصیلاتش هم کمتر باشد.

- بله خانم اما پسره اهل تسنن است!

- جدّی می‌گویی؟ چرا؟!

- چرا ندارد، اهل تسنن است دیگه بچه‌ی سیستان است.

- نه عزیزم منظورم این است که چرا می‌خواهد با یک اهل تسنن ازدواج کند؟!

- نمی‌دانم خانم! ظاهراً توی یک همایش که فرحزادی دبیر همایش شده بوده و به او جایزه‌ای داده‌اند. این دانشجوی دکتری او را دیده و به بهانه‌های مختلف مراجعاتی داشته و خلاصه دل فرحزادی را برده است.

- خانواده‌اش چطور؟ آن‌ها راضی هستند؟

- خانواده‌اش هم مخالفند. اما خودش مقابل خانواده‌اش مقاومت می‌کند!

- ببین عزیزم من مشاور امین هستم و اصلاً تا خودش نخواهد وارد قضیه نمی‌شوم و دخالت نمی کنم اما این مسأله شرعی را می‌توانم بگویم که نظر مراجع تقلید در این خصوص چیست؟

- نظر مراجع تقلید چیه خانم؟ ازدواج شان باطل است؟!

- نه همه مراجع اینگونه حکم نمی‌دهند اما برخی شان چرا، باطل می‌دانند.

- کدام یک از مراجع باطل می‌دانند؟ یعنی ازدواج موقت شان هم باطل است؟

- آقای مکارم، آقای صافی و آقای لنکرانی، تبریزی و برخی دیگر که باید نگاه کنم. همه شان را یادم نیست. و البته از این جهت فرقی بین ازدواج دائم یا موقت (صیغه) نیست. 

نظر آیة الله وحید خراسانی هم اینست: در صورت خوف گمراهی حرام است ، ولی در صورتی که خوف گمراهی در اعتقادات و مذهب نباشد، ازدواج با مخالفین (غیر شیعه دوازده امامی) که از نواصب ، غُلات و خوارج نباشند ، به طور موقت یا دائم با رعایت شرائط معتبر مکروه است.

- فرحزادی مقلد کدام مرجع است؟

- فکر کنم مقلد آقای بهجت است.

- نظر آقای بهجت را هم یادم است. ایشان می‌فرمایند که گناه کرده‌اند و معصیت خدا را مرتکب شده اند. اما ازدواج شان باطل نیست. یعنی وجوب را وجوب تکلیفی دانسته اند نه وضعی.

- یعنی چه؟

- یعنی رابطه شان مثلا ارتباط زناشویی آنها زنا محسوب نمی شود اما اصل ازدواج آنها یک معصیت خواهد بود.

- خانم حالا، چه کار کنیم. تکلیف ما چیست؟

- به نظرم اگر بتوانید با صحبت و مشورت صمیمی و دلسوزانه بدون اینکه تندی و تعصب نابجا بخرج بدهید نظرش را عوض کنید یا لااقل بخواهید که صبر کند و نزد یک مشاور متدیّن برود بهترین کار است.

- خیلی ممنون خانم.

- خواهش می‌کنم عزیزم نگران نباش غیر از آن نکات سعی کن برایش دعا کنی و توسل به اهل بیت(علیهم السلام) و حضرت زهرا(سلام الله علیها) داشته باشی.

تک فرزندی و حسادت کودک

$
0
0

حسادت امری است طبیعی که حتی در بین کودکان نیز بسیار نمود پیدا می کند. به خصوص هنگامی که والدین صاحب فرزند دوم می شوند، این حسادت در فرزند اول که تاکنون بر پدر و مادر خود حکمرانی می کرده و تمام توجهات به سمت او بوده است، خود را بیشتر از هر زمان دیگری نشان می دهد. کودک از یک طرف از اینکه موجود کوچک عروسک مانندی تحت عنوان خواهر یا برادر به جمع خانوادگی شان اضافه شده است احساس خوشحالی می کند؛ اما از طرف دیگر وقتی می بیند تمام توجهی که قبلا تنها صرف او می شده است، اکنون باید با فرد دیگری نیز تقسیم گردد، ناراحت شده و شروع به لجبازی و آزار و اذیت کودک می کند. به طوری که برخی از این رفتارها را می توان در به آغوش گرفتن های محکم، بوسیدن های با شدت، قائم کردن وسایل کودک، غذا نخوردن، خیس کردن رختخواب و… مشاهده نمود. این مشکل نیز مانند هر مشکل دیگری به راحتی قابل حل بوده و تنها سیاست والدین را طلب می کند. برای این امر به والدین عزیز توصیه می کنیم به فرزند اول خود یادآوری کنند که کوچولوی تازه به دنیا آمده همچون زمانی که او به دنیا آمده بود، نیاز به مراقبت و توجه بسیاری دارد؛ چرا که او هنوز توانایی انجام خیلی از کارها از جمله صحبت کردن، تعویض لباس، غذا خوردن و… را ندارد. بنابراین مامان و بابا دوست دارند که او نیز در انجام کارها و مراقبت کردن ها از کودک مراقبت نموده و همچون خواهر یا برادری بزرگتر، حامی کودک تازه به دنیا آمده باشد. برای این منظور شما می توانید با نظارت نامحسوس خود، مسئولیت خیلی از کارهای کوچک و ساده را به او بسپارید. مثلا هنگام تعویض لباس کودک از او بخواهید تا در آماده کردن لباس و یا تهیه شیر کودک به شما کمک نماید. یا از او بخواهید تا کودک را سرگرم نموده و خود به انجام کارهای روزانه تان بپردازید. هنگامی که اطرافیان به دلیل شیرین بودن حرکات کودک تازه متولد شده به تعریف و تمجید از او می پردازند، به آنها یاداوری کنید که فرزند بزرگتر را نیز فراموش نکرده و به او نیز توجه نشان دهند. برای این کار می توانید از کمک هایی که فرزندتان در نگهداری کوچولوی تازه وارد به شما می کند، تعریف کنید. مطمئن باشید که این امر بر ایجاد عشق و علاقه بین فرزندانتان بسیار کمک خواهد نمود. از موارد دیگری که توجه به آن بسیار حائز اهمیت می باشد این است که هیچگاه مگر در موارد اضطراری فرزند بزرگتر خود را برای طولانی مدت نزد پدربزرگ و مادربزرگ و یا سایر نزدیکان نفرستید. چرا که کودک از این دوری احساس دلتنگی کرده و تصور می کند که کودک تازه متولد شده، سبب این دوری شده است و شما دیگر او را دوست ندارید.

آیا درست است که بعد از پیامبر(ص) همه مردم غیر از سه نفر مرتد شدند؟

$
0
0

آیا درست است که بعد از پیامبر(ص) همه مردم غیر از سه نفر مرتد شدند؟

در بعضی از روایات به این مطلب اشاره شده است:

«رَوَى الْکَشِّیُ‏عَنِ الْبَاقِرِ ع أَنَّهُ قَالَ ارْتَدَّ النَّاسُ إِلَّا ثَلاثَةَ نَفَرٍ سَلْمَانُ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادُ؛[1] امام باقر(ع) می فرمایند همه مردم مرتد شدند جز سه نفر، سلمان و ابوذر و مقداد»


اما نکته ای که باید بدان توجه کرد، این است که معنای لغوی ارتداد با معنای اصطلاحی آن را خلط نکنیم. همین مضمون در روایت دیگری با تعبیر ذهبوا (رفتند) آمده است:
از حمران بن اعین که بامام باقر علیه السّلام گفتم: قربانت چه کم هستیم ما، اگر بر سر خوراک گوسفندى فراهم شویم آن را تمامى نخوریم، فرمود: عجب‏تر از این بتو باز نگویم: همه مهاجر و انصار رفتند جز (و با دست به سه اشاره کرد) من گفتم: قربانت حال عمار چونست؟ فرمود: خدا عمار را ابو یقظان را رحمت کند، بیعت کرد و شهید شد، با خود گفتم: چیزى از شهادت بهتر نیست، بمن نگریست و فرمود: شاید او را چون آن سه دانى، هیهات، هیهات.[2]

در قرآن نیز می بینیم که همین کلمه ارتداد برای معنایی در مورد حضرت موسی (ع) آمده است:
«قالَ ذلِکَ ما کُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَلى‏ آثارِهِما قَصَصاً؛[قصص/64] (موسى) گفت: «آن همان بود که ما مى ‏خواستیم!» سپس از همان راه بازگشتند، در حالى که پى‏ جویى مى ‏کردند.»

بنابراین معنای ارتداد، بازگشتن است. اگر این بازگشتن از اصل دین باشد، همان ارتدادی می شود که امروزه به اذهان متبادر است و احکام خاص خود را دارد، اما این ارتداد محل بحث، بازگشتن از عهد و پیمانی بوده که در غدیر خم و نظیر آن در مورد ولایت حضرت علی (ع) بسته بودند.
همه پذیرفته بودند که حضرت علی(ع) جانشین پیامبر(ص) است و او را بر خودشان اولی دانسته بودند، اما در صحنه عمل به پیمان خویش پشت کردند و در این امتحان الهی مردود شدند.

[1]. بحار الأنوار ، ج‏64، ص: 165.
[2]. بحار الأنوار ، ج‏64، ص: 164.

دعا برای حضرت و تعجیل در ظهور او

$
0
0

در بسیاری از دعاها و زیارت های حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشّریف وظایف و تکالیف شیعیان در زمان غیبت کبری ذکر شده است . گرچه این وظایف ، همه تکالیف نیست ، اما بخشی از مهم ترین وظایف است . در این فصل به چهار محور اصلی این مسئولیت ها اشاره می شود. 

 

 مبحث یکم . دعا برای حضرت و تعجیل در ظهور او

گفتار یکم . فرازها

1.« فَفَرِّج عنّا بِحقِّهِم فَرَجاً عاجلاً قریباً کَلَمحِ البَصَرِ أو هُوَ أقرَب ؛ خدایا تو را به حق قدر و منزلت اولوالامر به ما گشایش پرشتاب و نزدیک ، چون چشم به هم زدن با زودتر ، عطا بفرما.»1 
2.« السّلامُ عَلَیکَ حین تَقُومُ ، السّلامُ علیکَ حین تَقعُد ، السّلامُ علیکَ حین تَقرَءُ و تُبَیِّنُ ، السّلام علیکَ حین تُصلّی و تَقنُتُ ، السّلام علیکَ حین ترکَعُ و تسجُدُ ، السّلام علیک حین تُهلِّلُ و تُکَبِّرُ؛ درود بر تو ای امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشّریف آن گاه که به امر خدا بپا خیزی یا آن زمان که در پرده غیبت نشسته ای ، درود بر تو آن گاه که می خوانی و بیان حقایق می کنی ، درود بر تو آن گاه که به نماز ایستاده ای و در حال قنوتی ، درود بر تو آن گاه که در حال رکوع و سجودی و آن گاه که در حال لا اله الاّ الله و الله اکبر گفتن هستی.»2 
3. « اللّهُمَّ انصُرهُ و انتَصِر بِهِ لِدینکَ و انصُر به أولیائکَ وأولیائَهُ و شیعَتَهُ و انصارَهُ و اجعَلنا مِنهُم ، اللُّهمَّ أعِذهُ مِن شرِّ کُلِّ باغٍ و طاغٍ و مِن شرِّ جمیع خلقکَ و احفظهُ مِن بینِ یَدَیهِ و مِن خلفةٍ وعن یَمینِه و عن شِمالِهِ و احرُسهُ و امنَعهُ مِن اَن یُوصَلَ اِلیهِ بسوءٍ واحفظ فیهِ رسُولَکَ و آلَ رسوُلِکَ؛ خدایا ، حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشّریف را و دینت را به وسیله او یاری کن و دوستان تو و شیعیان و یاران و دوستان او را به وسیله او نصرت عطا فرما و ما را هم از آن دوستان و شیعیان قرار ده . پروردگارا ، تو آن بزرگوار را از شر هر ظالم و طاغی و از شر همه ی آفریدگان خود در پناهت حفظ کن ، و هم آن حضرت را از پیش رو و از پشت سر و راست و چپ و رخ دادهای مختلف محفوظ دار و از رسیدن هر ناملایم و آسیبی او را نگه دار و در حفظ وجود او ، رسول و خاندان رسولت را حفظ فرما.»3 
4. « اللّهم صَلِّ علیهِ و علی خُدّامِهِ و أعوانِهِ علی غَیبتِهِ و نأیه و استُرهُ ستراً عزیزاً واجعل لَه مُعقِلاً حَریزاً و اشدُد اللَّهمَّ وَ طاتَکَ علی مَعانِدیِه و احرُس مَوالِیَهُ و زائریِه ؛ پروردگارا ، رحمت و درود فرست بر او و بر خاندان و یارانش در زمان غیبت و دوری آن حضرت ، و او را د پرده ی عزت مستور بدار و برای او جایگاه محفوظی مقرر گردان . خدایا ، او را بر دفع معاندانش سخت نیرومند ساز و دوستان و زائرانش را محفوظ نگهدار.»4 
5. « اللَّهمَّ اکشِف هذهِ الغمَّةَ عن هذهِ الاُمَّةِ بِحضُورهِ و عجِّل لنا ظهُورَهُ اِنَّهُم بعیداً و نریهُ قریباً ؛ خدایا اندوه دوری آن بزرگوار را به ظهورش از دل های این امت برطرف گردان و برای آرامش دل های ما به ظهورش تعجیل فرما که مخالفان بعید دانند و ما ظهورش را نزدیک می دانیم .»5 
6. « اللَّهُمَّ ادفَع عن ولیّکَ و خلیفتِکَ و حُجّتکَ علی خلَقَک ... وأعِذهُ مِن شرّ جمیع ما خَلَقتَ و برأتَ و أنشأتَ و صوَّرتَ واحفظهُ مِن بین یَدَیهِ و مِن خَلَفِهِ و عن یمینِهِ و عن شِمالِهِ و مِن تحتِهِ بِحِفظِکَ الّذی لا یَضیعُ مِن حَفِظتَهُ بِهِ ؛ خدایا تو هر بلا را دفع کن از ولی خود و خلیفه خویش ... خدایا او را از شر همه ی آفریدگان که آن ها را ایجاد فرمودی در پناه خود حفظ کن و از پیش رو و پشت سر و راست و چپ و فوق و تحت او را حفظ کن مصون از هر فساد و نابودی است.»6 
7. « اللّهُمَّ أصلح عبدَکَ و خلیفتَکَ بِما أصلحتَ بِهِ أنبیاءَکَ و رُسُلَکَ و حُقَّهُ بملائِکَتِکَ و أیِّدهُ بروحِ القُدُسِ مِن عندِکَ ، واسلُکهُ مِن بینِ یَدیهِ و مِن خَلفِهِ رَصَداً یَحفظُونَهُ مِن کلِّ سوءٍ ، و أبدِلهُ مِن بعدِ خوفِهِ أمناً یعبُدُکَ لا یُشرِکُ بِهِ شیئاً ، و لا تجعَل لِاَحدٍ مِن خَلقِکَ عن ولیّکَ سلطاناً ، وائذَن لَهُ فی جهادِ عدُوِّکَ و عدوِّهِ ، واجعَلنی مِن أنصارِهِ اِنَّک علی مُحِلّ شی ءٍ قدیرٌ ؛خدایا ، ظهور و قیام پرشکوه بنده و خلیفه شایسته ات را بدان وسیله که کار پیام آوران و فرستادگان گران قدرت را به سامان آوردی ، آن گونه که زیبنده است ، بسامان آر و او را با انبوه فرشتگان بی شمارت در برگیر ، و به وسیله فرشته وحی از جانب خود نیرویش بخش ، و از پیش رو و پشت سرش مراقبانی روان ساز ، تا او را از هر رخداد بد و ناخوشایندی محافظت کند. نگرانی و هراسش را به امنیت و آرامش خاطر تبدیل نما ، که او تنها تو را می پرستد و نظیر و همتایی برای تو نخواهد گرفت و به هیچ یک از پدیده ها و آفریدگانت ذره ای چیرگی و اقتدار که به زیان اوست قرار مده . اجازه پیکار بر ضد دشمنانت و دشمنانش را به او عنایت فرما ، و مرا از یاران پاک باخته اش قرار ده که تو بر انجام هر کار توانایی .»7 
8. « اللّهمَّ وصَلِّ عَلی ولیّکَ المُحیی سُنَّتَکَ ، القائمِ باَمرِک ، الدّاعی الیکَ ، الدّلیلِ علیکَ ، حجّتِکَ علی خلقِکَ و خَلیفتِکَ فی أرضِکَ و شاهِدِکَ علی عِبادِکَ. اللّهمَّ أعِز نَصرَهُ ومُدَّ فی عُمرِهِ و زَیِّنِ الاَرضَ بِطُولِ بقائِهِ ، اللّهُمَّ اکفِهِ بَغیَ الحاسدینَ وأعِذهُ مِن شّر الکائدینَ وازجُر عنهُ إرادَةَ الظّالمینَ و خلِّصهُ مِن أیدی الجبّارینَ ... ؛ بار الها درود فرست بر ولی ات که احیاگر سنت ، بپا خاسته به امرت ، دعوت کننده به سویت ، دلالت کننده برتو ، و حجت تو بر خلقت ، و خلیفه ات در زمینت و گواه و شاهد تو بر بندگانت می باشد . پروردگارا ، پیروزی اش را محکم ، و عمرش را طولانی نما ، و زمین را با طولانی شدن عمرش زینت بخش . خداوندا ، از تجاوز حسودان او را نگهدار و از شر نیرنگ بازان در پناه خویش مصونش دار و خواسته های ستمگران را از او دور فرما و او را از دست سرکشان رها ساز.»8 
9. « اللّهُمَّ کُن لولیِّکَ الحجّة بن الحسن صَلواتُک عَلیهَ و علی آبائِهِ فی هذهِ السّاعَةِ و فی کُلِّ السّاعة ولیّاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دَلیلاً و عَیناً حَتّی تُسکِنَهُ أرضَکَ طَوعاً و تُمَتِّعَهُ فیها طَویلا ؛ خدایا برای حجة بن الحسن که درودت بر او و بر پدران او در این ساعت و در هر ساعت باد ، سرپرست و نگهدار و پیشوا و یاور و راهنما و دیده بان باش تا او را در زمینت با میل و رغبت جای دهی و او را مدت بسیاری از زندگی بهره مند سازی.»9 
10. « اللّهمَّ احفَظ أمامَ المُسلِمینَ بِحِفظِ الایمانِ ف و انصُرهُ نَصراً عزیزاً و افتَح لَهُ فتحاً یَسیراً واجعل لَهُ و لَنا مِن لَدُنکَ سُلطاناً نصیراً ؛ خدایا ، امام مسلیمن را با حفظ ایمان و به برکت آن حفظ فرما ، و او را نصرت با عزت و فتح و پیروزی آسان نصیب فرما و برای او و ما از جانب خودت قدرت یاری شده ای قرار ده .»10 
11. « اللّهمَّ ولِیَّکَ الحجَّة ، فاَحفَظهُ مِن بینِ یَدَیهِ و مِن خلفِهِ و عن یمنِهِ و عن شِمالِهِ و مِن فَوقِه و مِن تحتِهِ ، و امدُد له فی عُمرِهِ ، و اجعَلهُ القائمَ بِأمرکَ المُنتصَرَ لِدینکَ ، و أرِهِ ما یُحبُّ و تقرُّ به عینُهُ فی نفسِهِ و فی ذُریَّتِهِ و أهلِهِ و مالِهِ و فی شیعَتِهِ و فی عدُوّهِ ، و أرِهِ مِنهُ ما یُحذرونَ و أرِهِ فیهم ما یُحبُّ و تقرُّ بِهِ عینُهُ و اشفِ بِهِ صُدُورنا و صدورَ قومٍ مؤمِنینَ ؛ خداوندا ، ولی ات حجة بن الحسن علیه السلام را از پیش رو و پشت سر و از راست و چپ و بالا و پایین حفظ فرما ، و در زندگی اش او را مدد فرما ، و او را قائم به فرمان خود و یاور دین خویش قرار ده و به او بنمایان آن چه دوست دارد و باعث چشم روشنی او در وجودش و ذریه اش و خانواده و مال و یاران دشمنانش می شود و به آن ها آن چه باید از آن بر حذر باشند بنمایان ، و در آنان آن چه حضرت دوست دارد و باعث چشم روشنی او می شود بنمایان ، و به وسیله او سینه هامان و سینه های مؤمنین را شفا بده. »11 
12. « اللّهمَّ صلِّ علی محمَّدٍ و آل محمَّدٍ و عَلی مَنارِکَ فی عِبادکَ الدّاعی اِلیکَ بِاذنِک ، القائمِ بِأمرِکَ المُؤدّی عَن رسولِک علیه و آلهِ السّلامُ ؛ خدایا ، بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و آل او و بر نور تو در بین بندگانت و دعوت کننده به سوی تو با اجازه تو ، که قیام به فرمان تو می کند که آن امر از جانب رسول صلی الله علیه و آله و سلم تو مطرح شده ،درود فرست.»12 
13. « اللّهمَّ صلِّ علی ولیِّکَ المُنتَظَرِ أمرِکَ المُنتَظَرِ لِفرَج أولیائِکَ ، اللّهمَّ اشعَب بِهِ الصّدعَ و ارتُق بِهِ الفَتقَ وأمِت بِهِ الجورَ و أظهربِهِ العَدلَ ، و زَیّن بطُولِ بقائِهِ الارضَ و أیِّدهُ بِنصرکَ و انصُرهُ بِالرُّعب ؛ خدایا بر ولی منتظر فرمان خود و مورد انتظار فرج اولیایت درود فرست . خدایا ، به وسیله آن حضرت پراکندگی را جبران ، شکاف ها را بسته ، ستم را بی جان و عدالت را زنده کن و با طولانی شدن عمرش زمین را زینت بخش و او را به یاری خودت تأیید کن و او را با ترس کمک نما.»13 
14. « اللّهمَّ و عجِّل فَرَجَ أولیائِکَ واردُد علیهم مظالِمَهُم و أظهِر بالحقِّ قائمَهُم و اجعلهُ لدینک مُنتَصراً و ِبأمرِک فی أعدائکَ مؤتَمَراً ؛ خدایا ، در فرج اولیایت تعجیل فرما و ظلم هایی که به آن ها شده جبران نما و قائم آن ها را بر اساس حق آشکار کن ، و او را یاور دین قرار ده و فرمانده فرمان های خود در مورد دشمنانت ساز.»14 
15. « اللّهمَّ فَأوزِع لولیّکَ شُکرَ ما أنعمتَ بِهِ علیهِ و أوزِعنا مثلَهُ فیه و آیةٍ من لدُنکَ سلطاناً نصیراً ، وافتح لَهُ فتحاً یَسیراً ، و اَعِنهُ بَرِکتِکَ الاَ عزِّ و اشدُد أزرَهُ ، و قوِّعَضدَهُ ، وراعِِهِ بِعینکَ ، وأحمِهِ بِحفظِکَ و انصُرهُ بملائِکَتکَ ، وامدُدهُ بِجُندِک الاَغلَبِ، و أقِم بِهِ کتابَکَ و حُدودَکَ و شرایِعَک و سُنَنَ رسولِکَ صَلواتُک اللّهمَّ عَلَیهِ و آلِهِ ؛ خدایا ، شکر آن چه به ولی خود نعمت دادی به او الهام کن و به ما در مورد آن حضرت چنین کن ، و از جانب خود به او قدرت و سلطنتِ یاری شده ای عطا فرما و برای او پیروزی آسان نصیب کن ، و حضرت را با رکن غالب خود کمک کن . قدرت او را محکم ساز و بازوهایش را قدرت بخش و در پیشگاه خود عنایت به او داشته باش و با حمایت خویش حفظش کن . با فرشتگانت یاریش فرما و با لشکریانِ پیروزت او را یاری فرما و به وسیله او کتاب و حدود و دینت و سنت رسولت را بر پای دار که درود تو بر او و بر خاندانش باد.»15 
16. « سلامُ اللهِ الکامِلُ التّامُّ الشّامِلُ العامُّ و صلواتُهُ الدّائمَةُ و برکاتُهُ القائمَةُ التامُّهُ علی حجّةِ اللهِ و ولیِّهِ فی أرضِهِ و بِلادِهِ و خلیفتهِ علی خلقِهِ و عِبادِهِ ؛ درود کامل ، تمام ، شامل و فراگیر و صلوات همیشگی و برکات استوار و کاملِ خدا بر حجت خدا و ولی اودر زمین و بلاد او و جانشین او بر آفریدگان و بندگانش.»16 
17. « اللّهمَّ صلِّ علیهِ صلاةً تُظهِرُ بِها حجّتَه ، و تُوضِحُ بِها بَهجَتَهُ و تَرفعُ بِها دَرَجتَهُ و تُؤَیّدُ بها سُلطانَهُ و تُعَظِّمُ بها بُرهانَهُ و تُشرِّفُ بها مکانَهُ و تُعلی بها بُنیانَهُ و تُعزُّ بها نصرَهُ و تَرفعُ بها قَدرهُ و تُسمّی بها ذکرُهُ و تُظهِرُ بها کَلِمَتَهُ و تُکثِر بها نُصرتَهُ ، و تُعزُّ بها دَعوتَهُ و تَزیدُهُ بها اِکراماً ؛ خدایا بر ولی ات درود فرست ، صلوات و درودی که به وسیله آن حجت بودن او را ظاهر سازی و بهجت و سُرورش را آشکار کنی و به وسیله آن مقامش را بالا بردی و قدرتش را تأیید کنی و دلیل و برهانش را بزرگ سازی و جایگاهش را شریف سازی و اساس کارش را برتری دهی و نصرتش را عزّت دهی ، قدر و مقامش را بالا بردی ، نامش و یادش را در یادها قرار دهی و به وسیله آن سخن و کلامش را آشکار سازی و یاریش را زیاد کنی و دعوتش را غالب سازی واکرامش را بیفزایی .»17 
18. « وأظهر معالِمَهُ ، و ثَبّت قواعِدَهُ ، و أعِزَّ نصرَهُ و أطِل عمرَهُ ، و ابسِط جاهَهُ ، و أحیِ أمرَهُ ، و أظهِره نُورَهُ ، و قرِّب بُعدَهُ ، و أنجِز وَعدَهُ ، و أوفِ عهدَهُ ، و زیِّنِ الأرضَ بِطوُلِ بقائِهِ ، و دوامَ مُلکِهِ ، و عُلوِّ ارتقائِهِ و ارتفاعِهِ ؛ خدایا پرچم هایش را آشکار کن ، پایه های حکومتش را ثابت نما ، یاری اش را غالب کن ، طول عمر به او عنایت کن ، مقامش را گسترش ده ، امرش را زنده کن ، نورش را آشکار ساز ، دوری اش را نزدیک کن ، به وعده ای که به او داده ای جامه عمل بپوشان ، به عهد او وفا نما ، زمین را با طولانی کردن زندگی اش زینت بخش و با دوام حکومتش و برتری رشد و عظمتش زینت ده .»18 
19. « اللّهمَّ صلِّ علی محمّدٍ و آلِهِ ، و أنجِز لولیّکَ ما وعَدتَهُ ، اللّهمَّ اَظهِر کَلِمَتَهُ و أعل دعوَتَهُ و انصُرهُ علی عدُوِّهِ و عدوِّکَ یا ربِّ العالَمین؛ خدایا ، بر محمد و آلش درود فرست ، و آن چه را ولی ات وعده کردی پدید آور. خدایا ، کلامش را آشکار کن ، دعوتش را برتری ده و او را در برابر دشمنانش و دشمنانت یاری ده ، ای پروردگار جهانیان .»19

گفتار دوم . اشاره ها

در فرازهایی که گذشت به چند چیز اشاره و تأکید شده است : 
1. دعا برای تعجیل در فرج امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشّریف و اذن قیام حضرت . 
2. دعا برای سلامتی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشّریف در همه احوال و ساعت های شبانه روز . 
3. دعا برای پیروزی و یاری حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشّریف و دین او ، پیروزی یارانش و یاری او با فرشتگان . 
4. دعا برای نابودی دشمنان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشّریف و حفظ حضرت از شر دشمنان . 
5. دعا برای حفظ حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشّریف از تمام بدی ها ، از هر سو. 
6. دعا برای تبدیل خوف حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشّریف در زمان غیبت به امنیت و آسایش. 
7. دعا برای این که خدا ما را از یاران حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشّریف قرار دهد . 
8. دعا برای عزت ، طول عمر ، نیروی فراوان و آن چه باعث روشنی چشم حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشّریف در ذریه ، اهل ، مال و شیعیان می شود . 
9. دعا برای جبران شکستگی ها ، رفع اختلافات ، آشکار شدن عدالت و یاری خدا توسط حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشّریف . 
10. دعا برای زنده شدن کتاب ، حدود الهی ، فرمان های خدا ، انجام وعده او و دوام قدرتش.

گفتار سوم . مستندات

در امر دعا برای امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشّریف و تعجیل در فرج و یاری حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشّریف مستندات فراوان روایی وجود دارد که از امامان علیهم السلام و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است. 
1.امام صادق علیه السلام فرمود : « وقتی عذاب و سختی بنی اسراییل طول کشید ، چهل روز به درگاه خداوند گریه و ناله می کردند . پس خداوند به موسی و هارون وحی فرستاد که بنی اسراییل را خلاص کند و از صد و هفتاد سال صرف نظر کند . شما نیز اگر این کار را بکنید ، خداوند به وسیله ما در کارتان گشایش می کند ؛ ولی اگر چنین نباشید این امر تا آخرین حد خواهد رسید»20 
2. امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشّریف می فرماید :« بسیار دعا کنید برای تعجیل فرج که آن فرج شماست ».21 
3. امام حسن عسکری علیه السلام به احمد بن اسحاق فرمود: « خداوند تبارک و تعالی از هنگامی که آدم علیه السلام را آفرید ، زمین 
را از حجت الهی بر مردم خالی نگذاشته است و تا قیام قیامت هم آن را خالی نخواهد گذاشت . به سبب او خدا بلا را از اهل زمین برطرف می کند و باران می بارد و برکت های زمین را بیرون می آورد». امام حسن عسکری علیه السلام پس از آن که حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشّریف را به احمد بن اسحاق نشان داد ، در ادامه فرمود : « ای احمد بن اسحاق ، او در این امت بسان خضر و ذوالقرنین است . به خدا قسم غایب می شود غایب شدنی که در آن زمان از هلاکت نجات نمی یابد مگر کسی که خداوند عزّ وجل او را بر باور به امامتش ثابت بدارد و در دعا کردن برای تعجیل فرجش توفیق دهد».22 
4. امام صادق صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: « وقتی آیه (قُل لا أسئلُکُم عَلَیهِ أجراً الَّا المَوَدّةَ فی القُربی )23 بر رسول خدا نازل شد ، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برخاست و فرمود : ای مردم خداوند تبارک و تعالی بر شما چیزی را واجب کرده است . آیا آن را ادا می کنید؟ پس هیچ یک از آنان جواب ندادند . چون فردای آن روز شد برخاست و نظیر آن سخن را فرمود ؛ ولی از هیچ کس جوابی برنخاست . سپس همان سخن را روز سوم فرمود و کسی پاسخ نداد . پس فرمود : ای مردم ، این طلاو نقره و خوردنی و آشامیدنی نیست . گفتند : پس آن را به ما بگو . فرمود : خدای تبارک و تعالی بر من نازل کرد : بگو از شما چیزی در برابر رسالتم نمی خواهم ، مگر دوستی با خاندانم . گفتند: آری ، این را ادا می کنیم».24 
5. امام صادق علیه السلام فرمود : « رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود : خوشا به حال کسی که قائم اهل بیتم را درک نماید در حالی که پیش از قیامش به او اقتدا کرده باشد ، دوست او را دوست بدارد و از دشمنش بیزاری جوید و ولایت امامان هدایت کننده پیش از او را پذیرفته باشد . آن ها رفیقان من و اهل دوستی و مودت من و گرامی ترین افراد متم بر من اند ».25 
6. امام رضا علیه السلام در تفسیر آیه 30 سوره ملک (قُل أَرَاَیتُم إِن أَصبَحَ مَاؤُکُم غَورًا فَمَن یَأتِیکُم بِمَا مَّعِینٍ ) ؛ بگو به من خبر دهید اگر در حالی بامداد کنید که آب ( سرزمین) شما فرو رفته باشد ، کیست که آب جاری و گوارا در اختیار شما قرار دهد؟ فرمود : « چه بسیار زن و مرد مؤمنی که در وقت فقدان « ماءٍ معینٍ »، یعنی حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشّریف متأسف و حیران و محزون اند».26

مبحث دوم . آرزوی پیروزی و یاری حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشّریف

گفتار یکم . فرازها

1. « اللّهم اِنّا نَرغبُ اِلیکَ فی دَولةٍ کریمةٍ تُعزُّ بهَا الاِسلامَ و أهلَهُ و تُذِلُّ بها النِّفاقَ و أهلَهُ و تَجعلُنا فیها مِنَ الدُّعاةِ الی طاعَتکَ و القادَةِ اِلی سبیلکَ و تَرزُقُنا بها کِرامَةَ الدُّنیا و الآخِرةِ ؛ خدایا ما از تو امید اشتیاق داریم که آن دولت با کرامتِ امام زمان را به ظهور آوری و اسلام و اهلش را به وسیله ی آن عزت بخشی و نفاق و اهل آن را خوار گردانی و ما را در دولت حق ، اهل دعوت به طاعتت و از پیشوایان راه هدایت قرار دهی و به واسطه آن به ما کرامت دنیا و آخرت عطا فرمایی.»27 
2. « و اجعلنی اللّهمَّ مِن أنصارِهِ و أعوانِهِ و أتباعِهِ و شیعَتِهِ و أرِنی فی آلِ محمّدٍ عَلَیهمُ السّلامُ ما یَأمُلُون و فی عَدوِّهِم ما یَحذرونَ اِلهِ الحقِّ آمین؛ پروردگارا ،مرا از یاران و یاوران و رهروان و شیعیان آن حضرت قرار ده و آن چه خاندان محمد صلی الله علیه و آله و سلم آرزومندند و آن چه درباره دشمنانت امید دارند به چشم من همه را آشکار گردان ، ای خدای حق ، دعایم را مستجاب کن.»28 
3. « اللّهمَّ کَما جَعلتَ قَلبی بِذِکرهِ مَعموراً فَاجعل سِلاحی بِنُصرَتِهِ مشهوراً ؛ خدایا ، چنان که قلب مرا به یاد او آباد ساختی ، سلاح مرا برای یاری آن حضرت از نیام برآور.»29 
4. « وأعِنّا علی تأدِیَةِ حُقوقِهِ الیهِ و الاِجتهادِ فی طاعَتِهِ واجتنابِ معصیتِهِ ... ؛ خدایا ؛ ما را بر ادای حقوق حضرتش و کوشش در طاعتش و دوری از عصیانش یاری فرما.»30 
5. « اللّهم فَثَبِّتنی علی دینِکَ و استَعمِلنی بطاعَتِکَ و لیِّن قَلبی لولیِّ أمرِکَ و عافِنی مِمّا امتَحَنتَ بِهِ خَلقکَ و ثَبِّتنی علی طاعَتِه ولیِّ أمرِک الّذی سَترتَهُ عَن خلقِکَ و بِأذنِکَ غابَ عَن بریَّتکَ و أمرکَ ینتظرُ و أنتَ العالِمُ غیرُ المعلِّم بالوَقتِ الّذی فیهِ صلاحُ أمرِ ولیّکَ فی الاذنِ لَهُ بِاظهارِ أمرِهِ و کشفِ سِترِهِ فصَبَرنا علی ذلک حتّی لا اُحبَّ تعجیلَ ما أخَّرت ولا تأخیرَ ما عجَّلتَ و لا کَشفَ ما سَتَرتَ و لا البَحثَ عَمّا کتَمتَ و لا اُنازِعُکَ فی تدبیرکَ و لا أقول لِمَ و کَیفَ و ما بالُ ؛ خدایا ، مرا بر دین خودت ثابت قدم بردار و به کار اطاعتت مشغول ساز و قلبم را برای ولی امرت مطیع ساز و عافیت و حسن عاقبت در آن چه آفریدگانت را به امتحان آن آزمودی مرا به کرمت عطا فرما و به طاعت ولی امرت ثابت قدم بدار ؛ آن ولی امری که از چشم پنهان داشته ای و به اذن تو غایب از مردم گردیده و در ظهور و قیامش منتظر فرمان توست و تو ای خدا ، به ذات خود بی تعلیم ، دانایی که چه هنگامی مصلحت در اذن به ظهور اوست و پرده از حال او برداشتن چه وقت صلاح عالم است . پس ای خدا ، مرا صبر و شکیبایی ده در امر عیبت آن حضرت که آن چه تو تأخیرش خواهی ، من تعجیل آن نخواهم و آن چه تو تعجیل خواهی من تأخیرش نطلبم و آن چه تو مستور می داری کشف آن نخواهم و آن چه مرا به کتمان فرمودی بحث در آن نکنم و در تدبیر امور جهان با تو نزاع نکنم و هرگز چون وچرا نکنم.»31 
6. « واجعلنا یا ربِّ مِن أعوانِهِ و مُقَوِّیَةِ سُلطانِهِ و المُؤتمرینَ لِأمرِهِ و الرّاضینَ بِفِعلِهِ و المُسَلِّمینَ لِأحکامِهِ و مِمَّن لا حاجَةَ بِهِ إلی التّقیَّةِ مِن خلقِکَ ...؛ ای خدا ما را از یاران او و نیروی سلطنتش و فرمانبران حکمش و خشنود از کارهایش و تسلیم فرمان های او قرار ده و از آن بندگانت که در راه حضرت به تقیه نیازمند نیستند قرار بده .»32 
7. «اللّهمَّ اجعلنی مِن انصارِهِ و الذّابّینَ عنهُ و المُمتَثِلینَ لِأوامِرهِ و نواهیهِ فی أیّامِهِ و المُستشهدینَ بَینَ یَدیهِ ؛ خدایا ، مرا از یاوران و مدافعان حضرت و مطیع فرمان ها و نهی های او در روزگارش قرار ده و مارا طالبان شهادت در محضر او قرار ده .»33 
8. « الّهمَّ صلِّ علیهِ و علی آبائِهِ و اجعلنا مِن صحیِهِ و اُسمرتِهِ و ابعثنا فی کَرَّتِهِ ، حتّی تکونَ فی زمانِهِ مِن أعوانِهِ ، اللّهمَّ أدرِک بِنا قیامُهُ و أشهِدنا أیّامُهُ و صلِّ علیهِ و علیهِ السّلامُ و اردُد اِلَینا سلامَهُ و رحمَتُه اللهِ و برکاتُهُ ؛ خدایا ، بر ولی خودت و پدرانش درود فرست و ما را از یاران و نزدیکان او قرار ده و ما را در زمان ظهورش برانگیزان تا در زمان او از یارانش باشیم . خدایا ، ما را شایسته درک قیامش قرار ده و ما را شاهد بر روزگارش ساز و بر او درود و سلام فرست و سلام او را به ما بازگردان ، هم چنین رحمت خدا و برکاتش را .»34

گفتار دوم. اشاره ها

1. آرزوی حضور در دولت کریمه ی امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشّریف و درک ایام قیام او . 
2. دعا برای یافتن افتخار دعوت به سوی اطاعت خدا و هدایت مردم به راه او در محضر امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشّریف . 
3. دعا برای توفیق نصرت و یاری حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشّریف و قیام در حضور او با آمادگی کامل و شهادت در راه او . 
4. دعا برای ادای حقوق امام زمان علیه السلام و کوشش در راه اطاعت او . 
5. دعا برای صبر در راه خدا در ظهور ، فرج و غیبت. 
6. دعا برای تسلیم فرمان امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشّریف بودن و در راه تبلیغ نام او تقیّه کردن . 
7. دعا برای حسن عاقبت و عافیت در امتحان های سخت دوران غیبت

گفتار سوم . مستندات

آرزوی نصرت و یاری حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشّریف و آماده بودن برای فداکاری در راه او در زمان غیبت کبری ، یکی از تکالیف شیعه می باشد که در پاره ای از روایت ها ذکر شده است. 
1. امام صادق علیه السلام فرمود : « لَیعِدّنَّ اَحَدُکم لخروجِ القائم علیه السلام و لَو سَهماً فاِنَّ اللهَ تعالی اِذا عَلِمَ ذلکَ مِن نیّتِهِ رَجوتُ لِأن نُنسِیَّ فی عُمرهِ ؛ هر یک از شما برای خروج قائم علیه السلام سلاحی مهیا کند ، گر چه یک تیر باشد که خدای تعالی هرگاه بداند که کسی چنین نیتی دارد امیدوارم عمرش را طولانی کند.»35 
2. امام هادی علیه السلام می فرماید: « اگر نبودند کسانی از عالمان که پس از غیبت قائم شما عجل الله تعالی فرجه الشّریف به او دعوت کنند ، بر او دلالت نمایند ، از دین او با نشانه های خدا دفاع کنند ، و بندگان ضعیف خدا را از دام های ابلیس و سرکشان او رها سازند و از شبکه های ناصبیان خلاص نمایند ، هیچ کس نمی ماند مگر این که از دین خدا بر می گشت ؛ ولی اینان هستند که زمام دل های شیعیان ضعیف را به دست می گیرند ، هم چنان که ناخدایِ کشتی ، سکانِ آن را در دست دارد . آنان برترین کسان نزد خدای عزو جل اند».36 
3. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود : « خدای عزّ و جل به هیچ دوست خود که جانش را به اطاعت و خیرخواهی امامش به زحمت انداخته نظر نیفکند ، مگر این که او در رفیق اعلی با ما باشد».37 
4. امام صادق علیه السلام فرمود : « اگر دوران زندگی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشّریف را دریابم ، در تمام مدت زندگانی ام او را خدمت خواهم کرد».38 
5. رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند : « خوشا به حال کسی که قائم اهل بیت مرا درک نماید در حالی که در زمان غیبت ، پیش از قیامش ، به امامت او معتقد باشد و با دوستانش دوستی کند و دشمنانش را دشمن بدارد . چنین کسی است از رفیقان من و مورد دوستی من و گرامی ترین امت نزد من در روز قیامت خواهد بود ».39 
6. شخصی به نام مهزم اسدی به امام صادق علیه السلام عرض می کند : « خداوند ، مرا فدای تو سازد . این امر کی خواهد شد که بر ما طولانی گشت ؟ فرمود : « آرزومندان به آرزوی شان نرسیدند و شتابزدگان هلاک گشتند و تسلیم شدگان نجات یافتند و به سوی ما باز خواهید گشت ».40 
7. امام صادق علیه السلام می فرمود : « مباد تغییر یابید . همانا به خدا سوگند ، مدتی از روزگارتان غایب خواهد گشت و یادش خاموش خواهد ماند ، تا این که گفته می شود : مرده ، هلاک شده ، به کدام وادی رفته ؟ و البته دیدگان مؤمنین بر او گریان خواهد شد ».41 
8. امام صادق علیه السلام می فرماید:« خداوند رحمت کند بنده ای که ما را نزد مردم محبوب نماید و ما را در معرض دشمنی و کینه توزی آنان قرار ندهد . همانا به خدا سوگند ، اگر سخنان زیبای ما را برای مردم روایت می کردند به سبب آن عزیزتر می شدند و هیچ کس نمی توانست بر آنان وصله ای بچسباند ، ولی یکی از آنان کلمه ای را می شنود ، پس ده تا از پیش خود بر آن می افزاید».42

مبحث سوم. شِکوه از درون غیبت

در بخشی از دعاها و زیارت های خاص حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشّریف ، راز و نیازهایی در شکایت از دوران سخت غیبت مطرح شده که به نوعی آمادگی برای حضور و ظهور و قیام حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشّریف است .

گفتار یکم . فرازها

1. « الهی عَظُمَ البَلاءُ و بَرِحَ الخِفاءُ و انکشَفَ الغِطاءُ و انقطَعَ الرَّجاءُ و ضاقَتِ الارضُ و مُنِعتِ السّماءُ و أنتَ المُستعانُ و اِلَیکَ المشتکی و عَلیکَ المُعوَّلُ فی الشِّدَّةِ و الرَّخاءُ ؛ خدایا ، بلا و مصایب ما بزرگ شد و بیچارگی ما بسی روشن و پرده از روی کار برداشته شد و امید ما ناامید شد و زمین با همه پهناوری بر ما تنگ آمد و آسمان رحمتش را از ما منع کرد و تنها تویی یاور و معین ما و مرجع شکایت ها و یگانه اعتماد ما در هر سختی و آسانی ».43 
2. « اللّهمّش اِنّا نَشکو اِلیکَ فَقدَ نبیّنا صلواتُکَ علیهِ و آلِهِ و غَیبَةَ وَلیّنا و کَثرَةَ عَدوِّنا و قلَّةَ عَدَدِنا و شدَّدَةَ الفِتَنِ بناو تظاهُرَ الزّمانِ علینا ؛ خدایا، به درگاه تو شکایت می کنیم از فقدان پیامبرت که دورد تو بر او و آلش باد و از غیبت امام ما و بسیاری دشمن ما و کمی عدد ما و فتنه های سخت بر ما و غلبه محیط روزگار بر ما.»44 
3. « اللّهمَّ طالَ الانتِظارُ و شَمِتَ مِنّا الفُجّارُ و صَعُبَ عَلَینا الاِنتصارُ ؛ پروردگارا ، انتظار ما طولانی شد و مردم فاسق فاجر بر ما شماتت کردند و بر ما یاری کردن یکدیگر مشکل شد.»45 
4. « عزیزٌ علیَّ اَن آَرَی الخَلقَ و لاتُری و لا أسمَعَ لَکَ حسیساً و لا نَجوی عزیزٌ علیَّ اَن تُحیطَ بِکَ دونیِ البَلوی و لا یَنالُکَ مِنّی ضجیجٌ و لاشَکوی ... عزیزٌ علیَّ اَن اُجابَ دونَکَ و اُناغی ، عزیزٌ علیَّ اَن أبکیکَ و یخذُ لکَ الوَری ، عزیزٌ علیَّ اَن یَجریَ عَلَیکَ دونَهم ماجَری ؛ بر من سخت است که مردم را ببینم و تو را نبینم و هیچ از تو صدایی حتی آهسته هم به گوش من نرسد . بسیار سخت است بر من به واسطه ی فراق تو نزدیک بودن رنج و نرسیدن ناله زار من به حضرتت ... سخت است بر من که پاسخ از غیر تو یابم و سخت است بر من که بگریم از هجران تو و خلق تو را واگذارند و به یاد تو نباشند. سخت است بر من که بر تو جریانی غیر از جریان دیگران پیش آید.»46 
5.« اللّهمَّ أنتَ کاشِفُ الکَربِ و البلوی ، و اِلیکَ نشکُو فقدَ نبیّنا ، و غَیبَةَ امامِنا و ابنِ بِنتَ نبیّنا ؛ خدایا ، تو از بین برنده گرفتاری ها و بلاها هستی ، و به سوی تو شکایت می کنیم از نبودن پیامبران و غیبت امام ماو فرزند دختر پیامبرمان.»47 
6. « اللّهمَّ اِنّا نشکو فَقد نبیّنا و غَیبَةً ولیّنا و شِدَّةَ الزَّمانِ عَلینا و وُقُوعَ الفِتَن و تَظاهُرَ الأعداءِ ، و کثرةَ عدُوِّنا و قِلَّةَ عَدَدِنا ؛ خدایا ، ما به تو شکایت می آوریم از نبودن پیامبرمان و غیبت ولیمان و سختی دوران ووقوع فتنه ها و غلبه دشمنان و زیادی دشمنانمان و کمی تعداد ما».48

گفتار دوم . اشاره ها

عبارات ذکر شده شکایت شیعه است از دردهای دوران فراق و غیبت که در آن ها از حساس ترین رنج ها سخن به میان آمده است : 
1. محرومیت شیعه از حضور در محضر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشّریف در این دوران .
2. شکایت از زیادیِ دشمنان و کمیِ یاران و هجوم فتنه ها بر شیعه . 
3. طولانی شدن دوران انتظار و شماتت دشمن از محرومیت شیعه . 
4. سختی دوری از حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشّریف دیدن دیگران و محروم بودن از دیدار حضرت . 
5. احساس تنهایی و غربت در گریه برای فراق و این که مردم حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشّریف را رها کرده اند . 
6. احساس تنگی زمین و منع رحمت الهی و بزرگی بلاها و مصیبت ها و ناامیدی شیعه.

گفتار سوم. مستندات

1. امام باقر علیه السلام می فرماید: « لا یُظهَرُ المهدی اِلّا علی خَوفٍ شدیدٍ ... و اختلافٍ شدیدٍ بَینَ النّاس ِو تَشتّتٍ فی دینهِم ، و تَغیُّرٍ فی حالِهِم حتّی یَتمنّی المُتَمَنّیِ المَوتَ صباحاً و مساءً مِن عِظَمِ ما یَری مِن کَلبِ النّاس واکلِ بعضِهِم بعضاً فَخُرُوجه عَمّ اِذا خَرَج یکونُ عِند الیأس و القُنُوطِ مِن أن یُری فَرَجاً فیا طُوبی لِمن أدرکَهُ و کانَ مِن أنصارِهِ ، و الویلُ کلُّ الویلُ لِمَن خالَفَهُ و خالَفَ أمرَهُ ... ؛ مهدی عجل الله تعالی فرجه الشّریف آشکار نمی شود مگر پس از ترس شدید ... و اختلاف شدید بین مردم و اختلاف در دین شان ، و دگرگونی در احوال شان تا جایی که آرزوی مرگ می کند صبح و شام از بزرگی آن چه از هاری مردم و خوردن شان یکدیگر را می بیینند . قیام او زمانی است که مردم ناامید و مأیوس از دیدن فرج باشند . پس خوشا به حال کسی که او را درک کند و از یارانش باشد و وای بر کسی که مخالف او و فرمان او باشد».49 
2. امام حسین علیه السلام می فرماید: « لا یکوُنُ الاَمرُ الّذی تنتظِروُنَ حتّی یَبرأَ بعضُکُم مِن بعضٍ ، و یتفلُ بَعضُکُم فی وُجُوهٍ ، فَیَشهَدُ بعضُکُم علی بعضٍ بالکفرِ و یَلعَنُ بعضُکُم بَعضاً ، ( فَقُلتُ لَهُ مافی ذلکَ الزّمانُ مِن خَیرٍ ؟ فقَالَ الحُسَینُ علیه السلام: ) اَلخیرُ کلُّهُ فی ذلکَ الزَّمانُ یقُومُ قائمُنا و یَدفَعُ ذلک کلُّهُ؛ آن چیزی که شما منتظر آن هستید به انجام نخواهد رسید تا جایی که بعضی از شما از بعضی دوری جویند و بعضی از شما به صورت دیگران آب دهان بیندازند ، بعضی از شما علیه بعضی شهادت کفر بدهند و عده ای ، دیگران را لعنت کنند. ( راوی پرسید: آیا در آن زمان خیری وجود دارد ؟ امام فرمود: ) تمام خیر در آن زمان است ؛ زیرا قائم ما بپا می خیزد و همه این گرفتاری ها را از بین می برد».50 
3. امام موسی کاظم علیه السلام می فرماید: « اِذا فُقِدَ الخامِسُ مِن وُلدِ السّابِعِ مِن الأَئِمَّةِ فَالله اللهُ فی أدیانِکم فَاِنَّهُ لابُدَّ لِصاحِبِ هذا الاَمرِ مِن غَیبةٍ یَغیبُها حتّی یَرجعَ عَن هذا الاَمرِ مَن کانَ یَقُولُ بِهِ : یا بُنَیَّ اِنّما هِیَ مِحنَةٌ مِنَ اللهِ اِمتَحَن بِها خَلقَهُ ؛ آن گاه که پنجمین نفر از فرزندِ هفتمین امام پنهان شود ، برای خدا مواظب دینتان باشید ؛ زیرا به ناچار صاحب این امر دوران غیبت طولانی دارد و حتی کسی معتقد که معتقد به اوست بر می گردد. ای فرزندم ، این آزمایشی از جانب خداست که مردم را به وسیله آن امتحان می کند».51 
4. امام صادق علیه السلام می فرماید : « اَما وَاللهِ لَیَغیبَنَّ اِمامُکُم سنیناً مِن دَهرِکُم ... وَ لَأدمَعَنَّ عَلَیهِ عُیُنُ المؤمِنینَ ؛ آگاه باشید به خدا قسم امام شما سال های طولانی از روزگارتان غایب خواهد شد ... و بر او چشم های مؤمنان اشک خواهند ریخت».52 
5. امام رضا علیه السلام در بخشی از یک روایت می فرماید:« یَحزُنُ لِفَقدِهِ أهلُ الارضِ و السَّماء. کَم مِن مؤمنٍ و مؤمِنَةٍ مُتأسِّفٍ مُتَلَهِّفٍ حیرانٍ حَزینٍ لِفَقدِهِ ؛ در پنهانی او اهل زمین و آسمان محزون اند . چه بسیار مردان و زنان مؤمنی که متأسف ، غم ناک و حیران و محزون از فقدان اویند».53

مبحث چهارم . انتظار

یکی از تکالیف اساسی و مهم دوران غیبت ، انتظار فرج و قیام و حکومت جهانی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشّریف است که به عناوین مختلف در دعاها و زیارت های مربوط به حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشّریف مطرح شده است :

گفتار یکم . فرازها

1. « وأنَتَظِرُ ظُهُورَکَ و ظُهورَ الحَقِّ علی یَدیکَ ؛ و من منتظر ظهور تو و ظهور حق به دست تو هستم .»54 
2. « اللّهمَّ طالَ الانتِظارُ و شَمِتَ مِنّا الفُجّارُ و صَعبَ عَلَینا الاِنتصارُ ؛ پروردگارا ، انتظار ما طولانی شد و مردم فاجر بر ما شماتت کردند و بر ما یاری کردن یکدیگر مشکل شد .»55 
3. « أینَ المُنتظِرُ لِاِقامةِ الأمتِ و العِوَجِ ، أینَ المُرتَجی لِاِزالةِ الجَورِ و العُدوانِ ؛ کجاست آن مصلحی که برای راست نمودن اختلافات و کج روی ها مورد انتظار ماست ؟ کجاست آن امامی که برای نابودی ظلم و تجاوز مورد امید ماست؟»56 
4. « اللّهمَّ و لا تَسلُبَنا الیَقینَ لِطُولِ الاَمَدِ فی غَیبَتِهِ و انقِطاعِ خَبَرِهِ عَنّا و لا تُنسِنا ذِکرَهُ و انتِظارَهُ و الایمانَ بِهِ و قُوّةَ الیقینِ فی ظُهُورِهِ و الدُّعاءَ لَهُ و الصّلوةَ عَلَیهِ ؛ پروردگارا ، یقین ما را به سبب طولانی شدن غیبتش و قطع شدن خبر او از ما سلب نکن و یاد او و انتظار ظهور او وایمان به او و قدرت یقین بر ظهورش و دعا برای او و صلوات بر حضرت را از یاد ما مبر.»57 
5. « فَلَو تَطاوَلَت الدُّهُورُ و تَمادَت الأعمارُ ، لَم أزدَر فیکَ اِلّا یقیناً و لَکَ اِلّا و عَلَیکَ الّا مُتِّکِلاً و مُعتمداً و لِظُهُورِکَ اِلّا مُتَوقِّعاً و مُنتظراً ؛ اگر روزگاران طولانی شد و گردن ها به انتظار دراز ماند ، در تو جز یقین اضافه نمی شود و جز محبت به تو و توکل و اعتماد به تو چیزی نصیب ما نمی شود و جز توقع و انتظار ظهور تو اضافه نخواهد شد .»58

گفتار دوم. اشاره ها

1. توجه به تکلیف بزرگ انتظار و دعا برای ادامه این افتخار و تکلیف. 
2. طول زمان ما را از این انتظار و افتخار دور نمی کند. 
3. انتظار مصلح عجل الله تعالی فرجه الشّریف انتظار ظهور حق و انتظار حاکمیت و تحقق عدالت واقعی و همه ارزش های الهی است.

گفتار سوم. مستندات

1.قرآن مجید ، سوره سجده ، آیه های 28 تا 30 می فرماید: ( و یَقولُونَ مَتی هذا الفَتحُ اِن کُنتُم صادقینَ. قُل یَومَ الفَتح لا یَنفَعُ الّذینَ کَفروُا ایمانُهُم و لا هُم یُنظرونَ. فَاَعرِض عَنهم و انتَظِر اِنَّهم مُنتَظِرونَ )؛ می گویند : اگر راست می گویید . این فتح و پیروزی کی خواهد آمد بگو : روز پیروزی ، ایمان نفعی برای کافران نخواهد داشت ، و آن ها مهلت داده نمی شوند . پس از آن ها روی برگردان و منتظر باش که آن ها هم منتظرند . 
در تفسیر این آیه ، امام صادق علیه السلام فرمود : « روز پیروزی روزی است که دنیا به روی حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشّریف گشوده می شود . کسی که پیش از آن هنگام مؤمن نبوده است و بعد از این فتح یقین کند ، ایمانش نفعی به حالش نخواهد داشت ؛ ولی هر که پیش از آن ایمان داشته و منتظر ظهورش بوده است ، ایمانش برایش سودمند خواهد بود . خدا مقام و شأنش را نزد امام قائم علیه السلام بزرگ خواهد ساخت و روز رستاخیز بهشتش را برایش زینت خواهد کرد و آتشش را از وی دور خواهد فرمود . این است پاداش دوستان و اهل ولایت امیرالمؤمنین و ذریه طاهرین آن حضرت ».59 
2. رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: « اَفضَلُ أعمالِ اُمّتی اِنتِظارُ الفَرَج مِنَ اللهَ عَزَّ و جلَّ ؛ برترین رفتار امت من انتظار فرج خاندان محمد صلی الله علیه و آله و سلم از خدای بزرگوار است».60 
3. از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود : « مَن ماتَ مِنکُم و هُوَ مَنتَظِرٌ لِهذا الامرِ کَمَن هُوَ مَعَ القائِم فی فُسطاطِهِ ... لا ، بَل کَمَن قارَعَ مَعَهُ بِسَیفِهِ ... ؛ کسی که بمیرد در حالی که منتظر ظهور امام زمان علیه السلام باشد ، مانند کسی است که با امام قائم و در خیمه او باشد ... بلکه مانند کسی است که به همراه امام با شمشیر بجنگد».61 
4. امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «اِنتَظِروُا الفَرَجَ و لا تَیأسُوا مِن رَوحِ اللهِ ، فَاِنَّ احَبَّ الاَعمالِ اِلَی اللهِ عزَّ و جَلَّ اِنتظارُ الفَرَجِ مادامَ عَلَیهِ العَبدُ المؤمِنَ ؛ منتظر فرج باشید و از رحمت خدا مأیوس نباشید زیرا محبوب ترین اعمال نزد خداوند بزرگ انتظار فرج است ، تا آن گاه که بنده مؤمن در انتظار است».62 
5. امام صادق علیه السلام می فرماید: « مَن سَرَّهُ اَن یکونَ مِن أصحابِ القائم فَلیَنتظِر ولیَعمَل بِالوَرَع و مَحاسِنِ الاخلاقِ و هو مُنتَظرٌ ، فاِن ماتَ و قامَ القائمُ بَعدَهُ کانَ لَهُ مِنَ الاجرِ مثلَ اَجرِ مَن اَدرَکَهُ ، فَجِدُّوا و انتَظِروا هَنیئاً لَکُم ایَّتُها العُصابَةُ المَرحومَةُ ؛ کسی که دوست دارد از اصحاب قائم باشد باید منتظر باشد و به تقوی و خوش اخلاقی عمل کند در حالی که منتظر است . اگر بمیرد و امام زمان علیه السلام پس از او قیام کند ، اجر او مانند پاداش کسی است که امام را حضوری درک کرده باشد . پس کوشش کنید و منتظر باشید . این انتظار بر شما گوارا باد ای گروه به هم پیوسته و مورد رحمت خدا».63 
6. امام صادق علیه السلام فرمود : « فَتَوقَّعُوا الفَرَجَ صَباحاً ومَساءً ؛ صبح و شام منتظر فرج امام زمان علیه السلام باشید».64 
7. امام سجاد علیه السلام به ابو خالد کابلی می فرماید : « اِنَّ أهلَ زمانَ غیبَتِهِ ، القائلینَ بامامَتِهِ و المُنتَظِرینَ لِظُهورهِ أفضَلُ مِن اهلِ کلِّ زمانٍ ، لِأنَّ اللهَ تبارکَ و تعالی أعطاهُم مِنَ العُقوُلِ و الاِفهامِ ما صارَت بِهِ الغَیبَةُ عندَهم بِمَنزلَةِ المُشاهَدَةِ و جَعَلَهُم فی ذلکَ الزَّمانِ بِمَنزلَةِ المُجاهدینَ بینَ یَدَی رسولِ اللهِ بالسَّیفِ اولئِکَ المُخلَصوُنَ حقّاً و شیعَتُنا صِدقاً و الدُّعاةُ إلی دینَ اللهَ عزَّ و جَلَّ سِرّاً و جَهراً ؛ به درستی که اهل زمان غیبت امام زمان علیه السلام که قایل به امامت آن حضرت و منتظر ظهور او هستند از اهل هر زمانی بالاترند ؛ زیرا خدا عقل و فهمی را به آن ها عطا فرموده که غیبت نزد آن ها مانند حضور است ، و خدا آن ها را در آن زمان به مانند مجاهدین با شمشیر در حضور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قرار داده است . آن ها مخلصین حقیقی و شیعیان صادق ما و دعوت کنندگان به دین خدا در پنهان و آشکارند».65

مفهوم انتظار

انتظار یعنی این که انسان پیوسته چشم به راه روزی باشد که هدف نهایی خدا برآورده شود و انسان ها از زندگی عادلانه کامل ، تحت رهبری و زعامت امام معصوم حضرت حجة بن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه الشّریف برخوردار شوند . انتظار دوران آماده باش کامل ، تحت فرماندهی امامی که بنا بر مصالحی در دوران غیبت به سر می برده است . انتظار ، نه در تاریکی نشستن ، بلکه آماده سازی برای صبح روشن است . 
امام خمینی رحمه الله در تببین مفهوم انتظار چنین فرمود : « از غیبت صغری تاکنون که هزار و چند سال می گذرد و ممکن است صدها هزار سال دیگر بگذرد ومصلحت اقتضا نکند که حضرت تشریف بیاورد ، در طول این مدت مدید احکام اسلام باید زمین بماند و اجرا نشود؟ ... اعتقاد به چنین مطالبی یا اظهار آن ها بدتر از اعتقاد و اظهار منسوخ شدن اسلام است.»66

ویژگی های منتظر

انسان منتظر سه ویژگی مهم دارد: 
الف. باور: انسان منتظر ایمان دارد که هدف خدا اصلاح بشر و اجرای عدالت جهانی است . او ایمان به رهبری حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشّریف در قیام موعود و در دوران حکومت واحد جهانی دارد. 
ب. آمادگی درونی : انسان منتظر استعداد و آمادگی برای پیدایش عدالت دارد و خود را آماده هر نوع فداکاری و ایثار و دعوت در راه آن می کند . او ، آمادگی کامل برای شروع قیام و فرمان ولی زمان و تحقق عدالت دارد. 
ج. رفتار: انسان منتظر انسانی است که همه گاه و همه جا پای بندی خویش را به احکام الهی به اثبات می رساند و هرگز از فرمان های خداو امام زمانش سرپیچی نمی کند.67

نتیجه

1. کسی که در انتظار مصلح عجل الله تعالی فرجه الشّریف است ، سعی می کند در دوران آماده باش کامل ، خود و جامعه و جهان را شایسته درک حضور امام کند و محیط خویش را آماده ظهور نماید. چه این که گفته اند : منتظران مصلح عجل الله تعالی فرجه الشّریف خود باید صالح باشند. این امر تحقق پیدا نخواهد کرد در سایه تلاش های بی وقفه و سخت و مبارزه طولانی با فساد و تباهی . 
2. برخی باوری نادرست از انتظار دارند و فکر می کنند انتظار یعنی سستی ، تنبلی و کار را به دوش امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشّریف سپردن و عدم مبارزه یا هر گونه فساد و تباهی . در حالی که در سراسر روایات مربوط به انتظار ، به آمادگی ، سازندگی ، تقوی ، مبارزه با باطل ، شناخت واقعی و متخلق به اخلاق امام شدن دعوت شده است. 
3. امید به آینده روشن با عنایت به رهبری انسانی معصوم ، آینده ای که بدون دروغ و فریب عدالت واقعی را نوید می دهد ، آینده ای که تمام زوایای دینی و دنیوی آن مشخص و روشن است ، آینده ای نورانی ، با صفا و به دور از هر ظلم و ستم و بی عدالتی ، ثمره باور به انتظار است. 
4. این نوع بینش زیبا و حماسی به انتظار باعث شده است که شیعه در طول تاریخ با هر نوع حکومت ضد اسلامی و ضد علوی سر ناسازگاری داشته باشد ؛ زیراآن چه در بینش شیعه و نقش جهانی امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشّریف ، به معنیِ اعتراض به هر حکومت ضد این آرمان می باشد . 
5. انتظار ظهور مهدی عجل الله تعالی فرجه الشّریف ، انتظار تحقق وعده ها و آرمان های پیامبران و اولیا در طول تاریخ و آرمانی حقیقی و محکم و استوار در برابر وعده های پوچ و تبلیغات بی اساس طرف داران تک قطبی شدن جهان به رهبری استکبار جهانی است ؛ چون مبنای این آرزو ، اراده الهی ، رهبریِ معصوم ، آمادگی جهانی بر ضد هر چه ستم و تباهی و بازگرداندن انسان به هویت انسانی و الهی خویش است.

پی نوشت ها :

1- قمی، [شیخ ] عباس ( گردآوری )، مفاتیح الجنان ، زیارت آل یاسین ،ص864. 
2- همان ، زیارت آل یاسین ، ص864. 
3- همان ، دعا پس از زیارت آل یاسین ، ص866. 
4- همان ، زیارت سرداب مقدس ، ص872. 
5- همان ، دعای عهد ، ص892. 
6- همان ، اعمال روز جمعه ، ص892. 
7- المجلسی ، [ العلامة] محمد باقر ، بحارالانوار ، ج89 ، ص251. 
8- قیومی ، اصفهانی ، جواد ( گردآوری ) ، صحیفة المهدی ، دعای امام عصر در درود بر پیامبر و خاندانش ، ص32. 
9- قمی ، [ شیخ ] عباس ( گردآوری ) ، مفاتیح الجنان ، اعمال شب 23 ماه رمضان ، ص417. 
10- الطالعی ، عبدالحسین ، ربیع الانام فی ادعیة خیر الانام ، دعای هر صبح و شام از امام صادق ، ص77. 
11- همان ، دعای بعد از هر نماز واجب ، ص120. 
12- همان ، دعای بعد از نماز جعفر طیار ، ص186. 
13- همان ، دعای زمان خارج شدن برای نماز عید فطر ، ص229. 
14- همان ، دعای روز بسیت و پنجم ذی قعده ( دحو الارض) ، ص240. 
15- همان ، از دعاهای روز عرفه ، ص243. 
16- همان ، دعای سلام الله الکامل ، ص269. 
17- همان ، زیارت اول سرداب مقدس ، ص365. 
18- همان ، ص370. 
19- همان ، زیارت دوم سرداب مقدس ، ص376. 
20- موسوی اصفهانی ، محمد تقی ، مکیال المکارم فی فوائد الدعاء للقائم ، ج1 ، ص347. 
21- همان ، ص348. 
22- الصدوق ، [ الشیخ] محمد بن بابویه القمی ، کمال الدین و تمام النعمة فی اثبات الغیبة و کشف الحیرة ، ج2 ، ص384. 
23- سوره ی شوری ، آیه ی 23 : بگو من هیچ پاداشی بر رسالتم درخواست نمی کنم جز دوست داشتنِ نزدیکانم ( اهل بیتم ). 
24- موسوی اصفهانی ، محمد تقی ، مکیال المکارم فی فوائد الدعاء للقائم ، ج1 ، ص421. 
25- المجلسی ، [ العلامة ] محمد باقر ، بحار الانوار ، ج52 ، ص129. 
26- الطبرسی النوری ، [ میرزا] حسن ، نجم الثاقب ، ص579. 
27- قمی ، [ شیخ ] عباس (گردآوری ) ، مفاتیح الجنان ، دعای افتتاح ، ص327. 
28- همان ، دعا بعد از زیارت آل یاسین ، ص867. 
29- همان ، زیارت سرداب مقدس ، ص872. 
30- همان ، دعای ندبه ، ص888. 
31- همان ، دعا در غیبت امام زمان علیه السلام ، ص969. 
32- الطالعی ، عبدالحسین ، ربیع الانام فی ادعیة خیر الانام ، دعای تجدید بیعت صاحب الزمان بعد از هر نماز ، ص122. 
33- همان ، دعا در غیبت امام زمان علیه السلام ، ص121. 
34- همان ، دعای روز 25 ذی حجه ( دحوالارض ) ، ص240. 
35- النعمانی ، محمد بن ابراهیم ، الغیبة ، ص173. 
36- موسوی اصفهانی ، محمد تقی ، مکیال المکارم فی فوائد الدعاء للقائم ، ج2 ، ص394. 
37- الکلینی ، [ ثقة الاسلام ] محمد بن یعقوب ( ابوجعفر) ، اصول کافی ، ج2 . 
38- موسوی اصفهانی ، محمد تقی ، مکیال المکارم فی فوائد الدعاء للقائم ، ج2 ، ص309. 
39- الصدوق ، [ الشیخ ] محمد بن علی بن بابویه القمی ، کمال الدین و تمام النعمة فی اثبات الغیبة و کشف الحیرة ، ص286. 
40- موسوی اصفهانی ، محمد تقی ، مکیال المکارم فی فوائد الدعاء للقائم ، ج2 ، ص274. 
41- النعمانی ، محمد بن ابراهیم الغیبة ، ص77. 
42- موسوی اصفهانی ، محمد تقی ، مکیال المکارم فی فوائد الدعاء للقائم، ج2 ، ص205. 
43- قمی ، [ شیخ ] عباس ( گردآوری ) ، مفاتیح الجنان ، دعای فرج حضرت ، ص221. 
44- همان ، دعای افتتاح ، ص327. 
45- همان ، زیارت سرداب مقدس ، ص872. 
46- همان ، دعای ندبه ، ص885. 
47- الطالعی ، عبدالحسین ، ربیع الانام فی ادعیة خیر الانام ، زیارت اول سرداب مقدس ، ص369. 
48- همان ،دعای امام باقر علیه السلام در قنوت ، ص91. 
49- صافی گلپایگانی ، [ آیت الله ] لطف الله ، منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر، ص434. 
50- همان ، ص426. 
51- الطوسی ، [ الشیخ ] ابی جعفر محمد بن الحسن ، الغیبة ، ص337. 
52- الصدوق ، [ الشیخ ] محمد بن علی بن بابویه القمی ، کمال الدین و تمام النعمة فی اثبات الغیبة و کشف الحیرة ، باب 33. 
53- النعمانی ، محمد بن ابراهیم ، الغیبة ، ص180. 
54- قمی ،[ شیخ ] عباس (گردآوری) ، مفاتیح الجنان ، زیارت امام زمان علیه السلام در روز جمعه ، ص121. 
55- همان ، زیارت سرداب مقدس ، ص872. 
56- همان ، دعای ندبه ، ص883. 
57- همان ، دعا در غیبت امام زمان علیه السلام ، ص970. 
58- الطالعی ، عبدالحسین ، ربیع الانام فی ادعیة خیر الانام ، ص375. 
59- بحرانی ، سید هاشم ، سیمای حضرت مهدی در قرآن ، ص307. 
60- الصدوق ، [ الشیخ] محمد بن علی بن بابویه القمی ، کمال الدین و تمام النعمة فی اثبات الغیبة و کشف الحیرة ، ص644. 
61- النعمانی ، محمد بن ابراهیم ، الغیبة ، ص200. 
62- جمعی از نویسندگان ، خصال یاوران مهدی ، ص616. 
63- النعمانی ، محمد بن ابراهیم ، الغیبة ، ص200. 
64- الصدوق ، [ الشیخ ] محمد بن علی بن بابویه القمی ، کمال الدین و تمام النعمة فی اثبات الغیبة و کشف الحیرة ، ص646. 
65- همان ، ص320. 
66- سید روح الله ، امام خمینی ، ولایت فقیه ، ص30 و 31. 
67- برگرفته از : تاریخ غیبت کبری ، صدر ، [ آیت الله ] سید محمد.

کتاب « جلوه محبوب» ، اسماعیل حاجیان


انتظار و شناخت بهتر امام عصر(عج)

$
0
0

قبل از پرداختن به اینکه انتظار مایه شناخت بهتر ولایت امام عصر(عج) مى گردد توجه به نکات ذیل لازم است:

1 - از مهمترین وظیفه ى هرشیعه ى منتظر، شناخت امام زمان است. در روایات بسیارى که به طریق شیعه و اهل سنّت از پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) و امامان معصوم علیهم السلام، نقل شده آمده است که:


«هرکس بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلى مرده است».[1] 
2 - شناخت امام زمان(عج) از شناخت امامان معصوم دیگر جدا نیست; اگر کسى به طور کلّى به شأن و جایگاه ائمه هدى واقف شد، صفات و ویژگى هاى آنها را شناخت و به مسئولیت خود در برابر آنها پى برد قطعاً نسبت به امام عصر(عج) نیز به شناختى شایسته مى رسد. 
3 - مراد از شناخت امام شناختن نام و نسب امام(علیه السلام) و صفات و ویژگى هاى امام مى باشند; مؤلف مکیال المکارم مى فرمایند: 
«بدون تردید مقصود از شناختى که امامان ما که تحصیل آن را نسبت به امام زمانمان امر فرموده اند، این است که ما آن حضرت را آن چنان که هست بشناسیم، به گونه اى که این شناخت سبب در امان ماندن ما از شبهه هاى ملحدان و مایه نجاتمان از اعمال گمراه کننده ى مدعیان دروغین باشد، و چنین شناختى، جز به دو امر حاصل نمى گردد: اول شناختن شخص امام(علیه السلام) به نام و نسب و دوم شناخت صفات و ویژگى هاى او و به دست آوردن این دو شناخت از اهم واجبات است».[2] 
با توجه به مطالب بیان شده انتظار مایه شناخت بهتر ولایت امام عصر(عج) مى گردد زیرا کسى که منتظر شد و نام و یاد امام زمان(عج) در دل او تجلّى کرد صاحب دل بى قرار مى شود و با تمام وجود و از همه ى راه هاى ممکن براى شناخت بیشتر و رسیدن به قرب محبوبش گام بر مى دارد و هر گامى را که بر مى دارد، او را بهتر درک مى کند در مى یابد که غیر از حضرت مهدى(عج) کسى نمى تواند وارث همه ى فضایل باشد و پرچم عدل را در سراسر جهان به اهتزاز در بیاورد به تمام معنا شیفته و عاشق حضرت حجت مى شود و براى رسیدن به وصال و یا شناخت بیشتر او لحظه شمارى مى کند و با سوز و گدازى که دارد از راه هاى ذیل بر معرفت خویش مى افزاید: 
1. در ابتدا از عنایات خداوند متعال مدد مى جوید و از این درگاه نیز توفیق شناخت حجتش را درخواست مى کند چرا که خدا سرچشمه ى توفیق است. 
2. از دستورها[3] و روش هایى که از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و ائمه معصومین علیم السلام براى شناخت بیشتر و بهتر امام رسیده است، استفاده مى کند مثلاً در باب سیرت دینى حضرت در مى یابد که: 
«مهدى(عج) در برابر خداوند و جلال خداوندى، فروتن است، بسیار فروتن، همچون عقاب، به هنگامى که بالِ خویش فرو گشاید، و سر به زیر انداخته، از اوج آسمان فرود آید. مهدى در برابر جلال خداوند اینسان خاشع و فروتن است. خدا و عظمت خدا، در وجود او متجلّى است، همه ى هستى او را در خود فرو برده است; مهدى(عج) عادل است و خجسته و پاکیزه. او ذره اى از حق را فرو نگذارد. خداوند دین اسلام را به دست او عزیز گرداند... مهدى همواره بیم خداوند را به دل دارد، و به مقام تقربى که نزد خداوند دارد مغرور نشود، او به دنیا دل نبندد و سنگى روى سنگ نگذارد. در حکومت او، به احدى بدى نرسد مگر آن که حد خدایى جارى گردد».[4] 
یا اینکه از امام رضا(علیه السلام) مى آموزد که وقتى خدا اراده کرد فردى را براى امور بندگانش انتخاب کند، شرح صدرى به وى عطا نموده قلبش را چشمه ى حقایق و حکمت ها، مى گرداند و علوم خودش را همواره به او الهام مى کند بعد از آن از هیچ جوابى عاجز نخواهد ماند و در بیان حقایق و راهنمایى صحیح به ظلالت و گمراهى مبتلا نمى گردد. از خطا معصوم است و از تأییدات و توفیقات و راهنمایى هاى خداوندى همواره برخوردار مى باشد. خدا او را به این مقام برگزیده تا بر بندگانش، حجت و گواه باشد.[5] 
و از امام صادق(علیه السلام) مى آموزد که فرمود: 
«خدا ما را به نیکوترین خلقت آفرید و در آسمان و زمین خزانه دار علوم خویش قرار داد. درخت با ما، تکلم کرد و به عبادت کردن ما، خدا عبادت مى شود. اگر ما نبودیم خدا عبادت نمى شد».[6] 
آرى شخص منتظر مى آموزد که امامان به نیکوترین خلقت آفریده شده اند و به این نتیجه مى رسد که بىولایت آنها هرگز نمى توان به درجات قرب الهى رسید و این شناخت، بهتر در سایه ى گفتار معصومین علیهم السلام، حاصل مى شود.

3. از برهان عقلى استفاده مى کند که:

«همیشه باید در بین نوع انسان، فرد کاملى وجود داشته باشد که به تمام عقائد حقه ى الهى عقیده مند بوده تمام اخلاق و صفات نیک انسانى را به کار بسته و به تمام احکام دین عمل نماید و همه را بدون کم و زیاد بداند و در تمام این مراحل، از خطائ و اشتباه و عصیان معصوم باشد، و اگر نوع انسان، زمانى از چنین فرد ممتازى خاطى گردد لازم مى آید که احکام الهى که به منظور هدایت انسان نازل گشته است، از بین برود و افاضات و امدادهاى غیبى حق تعالى، منقطع شود و بین عالم ربوبى و عالم انسانى، ارتباطى برقرار نباشد».[7]

4. مطالعه در راستى مهدى(عج):

1 - منتظران امام عصر(عج) با مطالعاتى که دارند در مى یابند که: او امام عصر و زمان و حجت حىّ و حاضر و ناظر خداوند است. 
2 - آن حضرت وارث همه فضایل و شایستگى هایى هستند که در خاندان رسالت وجود داشته است. 
توجه و عشق به مهدى منتظران را به تحقیق وادار مى کند و آنان درک مى کنند که آن امام احیاء کننده ى مکتب اهل بیت علیهم السلام، بلکه احیاء کننده ى دین و دین باورى در سراسر جهان هستند. 
مطالعه درباره امام مهدى(عج)، مى آموزد که حضرت حجت(عج) در بین امامان پیش از خود نیز از جایگاه ویژه اى برخوردار بوده ند. تا آنجا که امام صادق(علیه السلام) در پاسخ کسى که از ایشان مى پرسد: آیا قائم(عج) متولد شده است؟ مى فرماید: 
«.. لَوْ أَدْرَکْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أَیّامَ حَیاتى»[8] ... اگر او را دریابم در طول زندگیم خدمتگذارش خواهم بود. 
5. علاوه بر آنچه که گفته شد، محبان کوى امام زمان(عج) براى رسیدن به محبوب خود، از تجربه دیگر داده هاى امام عصر(عج) استفاده مى برند و در پرتو راهنمایى هاى سالکان دیدار دوست، به مراحلى از شناخت مى رسند و رسیدن به این مراحل بخشش خدادادى است.

پی نوشتها:

[1] - مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار، ج 8، ص 368، و ج 32، ص 321 و 333. 
[2] - الموسوى الاصفهانى، میرزا محمد تقى، مکیال المکارم، ج 2، ص 107. 
[3] - محمدرضا حکیمى، خورشید مغرب، ص 29 - 30 به نقل از المهدى الموعود، ج 1، ص 280 - 300. 
[4] - همان، ص 281 - 300. 
[5] - محمد بن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 1، ص 390. 
[6] - همان، ج 1، ص 368. 
[7] - ابراهیم امینى، دادگستر جهان، چاپ 81، انتشارات شفق، ص 78. 
[8] - النعمانى، محمد بن ابراهیم، الغیبه، ص 245 - 246.

سید محمد صادق محمدى - مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه
اندیشه قم

چند نکته خواندنی از برخوردهای تربیتی امام رضا علیه السلام

$
0
0

آنچه برای بررسی در این مقال انتخاب شده است، «برخوردهای تربیتی امام رضا علیه السلام» است. به عبارت دیگر، اخلاق عملی امام در ارتباط با مردم، و برخوردهای سازنده در این بررسی، توجه عمده روی رفتارهای اخلاقی آن حضرت با اشخاص است، نه سخنان و تعالیم اخلاقی آن حضرت که در روایات منقول از ایشان مطرح می‎باشد.


امامان شیعه علیهم السلام، اسوه و الگوی فکری، اعتقادی، عملی و اخلاقی هستند و راه نجات، در پیروی از آنان است و ائمه، در تمام جهات، رای ما مقتدا و نمونه و «امام»‎اند، در قول و فعل، در اخلاقیات و اجتماعیات، و بالاخره در همه چیز. 
به فرموده امام علی علیه السلام: 
«انظُروا اهل بیت نبیکم فالزموا سمتهم و اتبعوا أثرهم.(1) 
از بین همه مسائل، حیات حضرت علی بن موسی الرضا علیهم االسلام و ابعاد گوناگون زندگی آن حضرت، بعد «اخلاقی» را برای بحث در این مقال انتخاب کرده‎ایم. 
آن حضرت، از نظر بعد روحی و معنوی، معجزات و کرامات، علوم و فضایل، مباحثات کلامی با پیروان فِرق و مذاهب، شیوه برخورد با سیاستمداران و دولتمردان عباسی، ارتباط تشکیلاتی با شیعه و هواداران، مسأله ولایتعهدی مأمون، برخورد با گروه‎های مختلف اجتماعی، مکتب فقهی و اعتقادی، فعالیت سیاسی و رهبری شیعه، و بسیاری جنبه‎های دیگر شایسته بررسی دقیق و گسترده است، به خصوص که در برخی از آنها کمتر کار منسجم و دقیق و مدونی انجام گرفته است. 
از مسائل اخلاقی آن حضرت هم، روی موضوعاتی همچون: عبادت، کرم و بخشش، عفو و گذشت، تفقد اصحاب و موالیان، قضا، حاجت محتاجان، شیوه مناظره‎ها و احتجاج‎های وی، و مکارم اخلاق دیگر می‎توان تکیه کرد. 
اما آنچه برای بررسی در این مقال انتخاب شده است، «برخوردهای تربیتی امام رضا علیه السلام» است. به عبارت دیگر، اخلاق عملی امام در ارتباط با مردم، و برخوردهای سازنده در این بررسی، توجه عمده روی رفتارهای اخلاقی آن حضرت با اشخاص است، نه سخنان و تعالیم اخلاقی آن حضرت که در روایات منقول از وی مطرح می‎باشد. 
از خلق و خوی، و سیره اخلاقی آن حضرت نمی‎توان یک تابلو کامل و تمام عیار ارائه داد و از بوستان فضایل اخلاقی و شیوه‎های تربیتی امام رضا علیه السلام طرحی جامع الأطراف تصویر و ترسیم کرد؛ زیرا یک سری از برخوردها و نکات ریز نقل نشده‎ است. در بسیاری از آنچه هم که بیان شده، همراه با دقت لازم در نقل نبود است... اما از مجموعه آنچه نقل شده و در دست می‎باشد، می‎توان گوشه‎ای از این تابلو را نشان داد و گلی از این بوستان معطر را به عنوان نمونه ارائه نمود و هدیه آورد؛ زیرا نمونه‎ها هم می‎تواند آن خط کلی را نشان دهد و شاهدی بر «طرح جامع و کامل» باشد. 
زبانِ عمل، زبانِ قول 
نمی‎توان منکر شد که «زبان عمل» و شیوه برخورد، تأثیری افزون‎تر از سخن و کلام دارد و اگر عمل انسان، آیینه فکرش و زبان کلامش باشد، دگرگون کننده‎تر و دلنشین‎تر و تأثیر‎گذارتر است. 
از این رو: به شیوه رفتار و «سیره اخلاقی و معاشرتی» حضرت رضا علیه السلام توجه می‎کنیم تا در آیینه اخلاق تجسم یافته در رفتارش، سیمای حق و «راه رشد» را بیابیم. این تعلیم خود ائمه است که: 
«کونوا دُعاةَ الناسِ بِاعمالِکُم ولا تکونوا دعاةَ الناسِ بِالسِنَتِکُم.»(2) 
و سخن علی علیه السلام که: 
«کونوا دُعاةَ النّاسِ بغَیرُ اَلسِنَتِکُم...»(3) 
و بالأخره «تأدیب به سیره» و «آموزشِ رفتاری» و «برخوردهای تربیتی»(4) چیزی است که در این مقال در پی بررسی آنیم و نمونه‎هایی را از سیره حضرت رضا علیه السلام ارائه خواهیم کرد. 
هدفداری، در برخورد و معاشرت
هدفداری یک انسان در تمام شؤون زندگی او اثر می‎گذارد و معتقد بودن به یک سلسله «مبادی» و «اصول»، فرد را در نحوه برخورد با مردم، چنان در چهارچوب آن اهداف و مبانی مفید می‎سازد که از تمام موضعگیری‎ها و سخنان و رفتار، می‎توان آن را فهمید. 
وقتی ائمه، در «کلام»، این اندازه دقت در تعبیر به کار می‎برند، طبیعی است که در برخوردهای اجتماعی و معاشرت، دقت بیشتر داشته باشد. 
گاهی در لحن کلام و طرز رفتار امام رضا علیه السلام نوعی قاطعیت و شدت عمل و برخورد صریح دیده می‎شود، گاهی هم ملایمت و نرمش و انعطاف و تسامح. این بستگی به موارد مختلف دارد. 
اصولاً برخوردهای هدفدار، از خصائص یک انسان هدفدار و اصولی است و در همه مسائل فکری، برنامه‎ریزی، تبلیغ، آموزش و تربیت، تشکیلات و ارتباطات، پیوندها، تولی و تبری‎ها، دوستی‎ها و دشمنی‎ها، موافقت‎ها و مخالفت‎ها، مکاتبه‎ها و خطاب‎ها، نشست و برخاست و معاشرت و حتی نگاه و احترام گذاشتن و ... او تأثیر می‎گذارد و همه حرکات، در رابطه با آن هدف تنظیم می‎شود و معنی و جهت پیدا می‎کند. 
اگر آن اصول و مبناها را در تفکر و زندگی کسی بشناسیم، آسان‎تر می‎توانیم اعمال و گفتار او را تفسیر و تبیین کنیم. روشن است که هدفداری در زندگی و تحرک‎ها و رفتارها، نیازمند «دقت» است. بدون دقت، نمی‎توان همه سخن‎ها و رفتارها را در رابطه با آن هدف تنظیم نمود. دقت، خمیر مایه برخوردهای مکتبی و رفتار هدفدار یک انسان است. در مورد امامان شیعه، که معصومند و کلام و عمل و تقریرشان، به عنوان «سنت»، برای ما «حجت شرعی» و ملاک محسوب می‎شود، این دقت، بیشتر مشهود و مورد توجه است. 
کلمات و تعبیرات ائمه، پاسخ‎هایشان به سؤالات افراد، عنوانی که در خطاب به کسی انتخاب می‎کنند، لحن جواب دادن، تأکیدات کلامی، احادیثی که برای اصحاب بیان می‎کنند، همه از دقت خاصی برخوردار است. 
«کلام ائمه»، در مورد اشخاص گوناگون، شرایط مختلف اجتماعی، مقتضیات زمان، ظرفیت و آمادگی طرف سخن، ذهنیت موجود در سائل و مخاطب، جبهه سیاسی و جناح و تیپ اجتماعی او، همه و همه در نوع کلامی که امام معصوم در آن موارد مختلف به کار می‎برد، مؤثر است. دقت‎های شگفت ائمه در تعبیرات و لحن کلامشان جای بسی بررسی و ملاحظه است. 
وقتی ائمه، در «کلام»، این اندازه دقت در تعبیر به کار می‎برند، طبیعی است که در برخوردهای اجتماعی و معاشرت، دقت بیشتر داشته باشد. 
گاهی در لحن کلام و طرز رفتار امام رضا علیه السلام نوعی قاطعیت و شدت عمل و برخورد صریح دیده می‎شود، گاهی هم ملایمت و نرمش و انعطاف و تسامح. این بستگی به موارد مختلف دارد. 
در مورد مسائلی که جنبه اصولی دارد و با مبناها و خط فکری و عقیده در تضاد باشد، (مثل مسائل توحید، امامت، و ...) در این گونه موارد، امام رضا علیه السلام سازش ناپذیر، حساس، دقیق، بی‎گذشت و بدون اغماض است.(5) ولی در غیر این موارد اصولی و مبنایی، آن جا که به معاشرت‎های انسانی و حقوق شخصی و زمینه‎های صرفاً برخوردی مربوط می‎شود، اهل عفو و گذشت و اغماض و تسامح و برخورد بزرگوارانه است. این است راز و ملاک تفاوت در برخوردهای گوناگون آن حضرت. 
برخوردهای تربیتی و سازنده 
منظور از این عنوان، مواردی است که حضرت رضا علیه السلام در معاشرت‎ها و مقاطع گوناگونی که با افراد مختلف برخورد داشت، گاهی در برخورد به شیوه‎ای عمل می‎کرد، یا تذکری می‎داد، یا نکته‎ای را از اسلام مطرح می‎ساخت و کلاً به نحوی عمل می‎کرد که سازنده و تربیت کننده باشد و با عمل خود اسلام را در «صحنه عینیت» و در رفتار خویش نشان می‎داد. بخشی از این حوادث را به عنوان نمونه با عناوین مختلف ذکر می‎کنیم تا نشان دهنده «هدف تربیتی» و «روش سازنده»‎ای باشد که در رفتار آن حضرت وجود داشته است:
1- ارزش‎گذاری برای انسان 
در چشم امام رضا علیه السلام همه افراد، از نظر انسانی مقام و ارزش داشتند و به آنان حرمت می‎گذاشت و برابری انسان‎ها را در حقوق ملاحظه می‎کرد، از تحقیر انسان‎ها و پست شمردن آنان و توهین و استهزا، سخت جلوگیری می‎کرد و شکل و شمایل و رنگ و ثروت و ... ملاک نبود، بلکه «انسان» در نظر او محترم و عزیز بود. حتی غلامان و سیاهان هم مورد عنایت و توجه او بودند و با آنان هم به عنوان یک انسان رفتار می‎کرد. 
رعایت حقوق بشر، در رفتار امام رضا علیه السلام در حد اعلای آن بود. ذکر نمونه‎هایی از این گونه برخوردها مفید است: 
- راوی: یاسر، خادم امام رضا علیه السلام است: (6) 
امام رضا علیه السلام به ما فرمود: 
«اگر من بالای سر شما ایستادم و شما در حال غذا خوردن بودید، بلند نشوید، تا این که از غذا خوردن فارغ شوید. گاهی حضرت، یکی از ما را (برای انجام کاری) صدا می‎کرد. وقتی گفته می‎شد: مشغول غذا خوردن است، می‎فرمود: بگذارید تا غذایش را بخورد، بعد...»(7) 
ملاحظه:آنان که خادم، سرایدار، محافظ، دربان، دفتردار، منشی، شاگرد، وردست، همسر و ... دارند، در نحوه برخورد با این افراد، باید برای آنان هم «حق» قائل شوند و بدون رعایت حال آنان، از آنان کار نکشند و دنبال کارها نفرستند، و توجه داشته باشند که گرچه آنان، از جان و دل، خدمتگزاری می‎کنند و حتی گاهی آسایش و سلامت و جان خویش را در راه دیگران به خطر می‎اندازند، اما ارزش انسانی دارند و احساسات بشری آنان و حقوقشان باید ملاحظه و رعایت گردد، و چنین فکر نشود که آنان خلق شده و استخدام شده‎اند تا برای اینان کار کنند. نباید ضرورت‎های اجتماعی را ملاک و مبنای تغییر ناپذیر و پذیرفته شده قرار دارد. 
- راوی: مردی از اهل بلخ 
«همراه امام رضا علیه السلام در سفرش به خراسان بودم. روزی سفره غذایی طلبید و همه خدمتکاران و غلامان را (از سیاهان و دیگران) سر سفره جمع کرد. 
گفتم: جانم به فدایت، کاش برای اینان سفره‎ای جدا قرار می‎دادی! 
فرمود: دست بردار! (مَه) خدا یکی است، پدر و مادر همه یکی است، پاداش هم (در قیامت) به اعمال است.»(8) 
- راوی: یاسر، خادم حضرت 
«امام رضا علیه السلام هر گاه تنها می‎شد (فارغ از کارهای رسمی و تشریفات) تمام دور و بری‎های خود را از کوچک و بزرگ پیرامون خود جمع می‎کرد، با آنان حرف می‎زد، با آنان انس می‎گرفت، آنان هم با وی مأنوس می‎شدند. و هرگاه بر سفره می‎نشست، همه‎ی کوچک و بزرگ‎ها را صدا می‎کرد، حتی کارپرداز (سائس) و حجام را، و همه را بر سفره‎ی خویش می‎نشانید...»(9) 
ملاحظه: نشست و برخاست با مستضعفان و غلامان، عملاً درس برابری انسان‎ها را دادن است، و این که خود را از مردم جدا نمی‎کرد، تافته جدا بافته نمی‎دانست و زندگی و اخلاق مردمی داشت، الهام از سیره رسول خدا بود که چنین می‎کرد. 
در چشم امام رضا علیه السلام همه افراد، از نظر انسانی مقام و ارزش داشتند و به آنان حرمت می‎گذاشت و برابری انسان‎ها را در حقوق ملاحظه می‎کرد، از تحقیر انسان‎ها و پست شمردن آنان و توهین و استهزا، سخت جلوگیری می‎کرد و شکل و شمایل و رنگ و ثروت و ... ملاک نبود، بلکه «انسان» در نظر او محترم و عزیز بود. حتی غلامان و سیاهان هم مورد عنایت و توجه او بودند و با آنان هم به عنوان یک انسان رفتار می‎کرد. 
- حضرت رضا علیه السلام وارد حمام شد. 
یکی از افراد (که او را نمی‎شناخت) به وی گفت: مرا کیسه بکش. حضرت شروع کرد به کیسه کشیدن او. 
امام رضا علیه السلام را به آن مرد معرفی کردند. ناراحت شده شروع به عذرخواهی کرد، ولی امام رضا علیه السلام همچنان او را کیسه می‎کشید و او را دلداری می‎داد. (یطیب قلبه)(10) 
- مهمانی که به خانه حضرت رضا علیه السلام آمد. 
شب بود. حضرت با او به گفت و گو نشسته بود که چراغ، خراب شد. آن مرد، دست دراز کرد آن را درست کند، حضرت جلوگیری کرد و خودش اقدام به اصلاح چراغ نمود. سپس فرمود: ما قومی هستیم که از مهمان خود کار نمی‎کشیم.(11) 
- راوی: محمد بن عبیدالله قمی 
«نزد حضرت رضا علیه السلام بودم و بسیار تشنه بودم. نخواستم از حضرت آب بطلبم. 
خود آن حضرت آبی طلبید و از آن چشید و به من داد و فرمود: ای محمد! بنوش، که آب خنکی است. من هم نوشیدم.»(12) 
ملاحظه:حدیث یاد شده، هم نشان‎دهنده علم غیب و کرامت حضرت رضا علیه السلام است که از حالت درونی افراد با خبر است، هم به فکر مهمان بودن و رفع حاجت او را می‎رساند، و هم تواضع وی را، که تا این حد در پذیرایی از مهمان اهتمام می‎ورزد. 
- راوی: یسع بن حمزه 
در مجلس امام رضا علیه السلام بودم و با وی صحبت می‎کردم و جمع بسیاری گرد آمده بودند و از حلال و حرام، از او می‎پرسیدند. 
مرد بلند قد و گندمگونی آمد و سلام داد و خود را از دوستان آن حضرت و پدرانش معرفی کرد و اظهار نمود که در بازگشت از حج، نفقه و پولش را گم کرده است و درخواست کمک کرد تا به شهرش برسد و آن مقدار را از طرف حضرت صدقه دهد. 
حضرت فرمود تا بنشیند. اکثر مردم رفتند و من و دو نفر دیگر مانده بودیم و آن مرد. 
حضرت رخصت خواست و به اندرون رفت و پس از زمانی آمد و در را پیش کرد و دستش را از بالای در بیرون آورد و فرمود: آن خراسانی کجاست؟ 
گفت: من هستم، اینجا. 
امام رضا علیه السلام فرمود: این دویست دینار را بگیر و خرج کن و از آن تبرک بجوی و از طرف من هم صدقه نده. بیرون برو که همدیگر را نبینیم. 
وقتی بیرون رفت، سلیمان (یکی از حاضران) پرسید: فدایت شوم، بخشش تو فراوان بود، پس چرا صورت از او پوشاندی؟ 
فرمود: از ترس این که مبادا خفت و خواری سؤال را در چهره‎اش ببینم، به خاطر این ادای حاجت او. آیا حدیث پیامبر را نشنیده‎ای که: آن که نیکی خود را بپوشاند، برابر با هفتاد حج است و آن کس که سیئه را، افشا کند، خوار می‎شود، و آن که سیئه را بپوشاند آمرزیده است؟! آیا نشنیده‎ای قول آن را که گفته است: 
متی آتِه یوماً لِاَطلُبَ حاجتی رَجَعتُ الی أهلی و وجهی بِمائه(13) 
ملاحظه:حفظ آبروی اشخاص، و جلوگیری از احساس حقارت و خرد شدن شخصیت یک انسان نیازمند و درمانده، گرچه محتاج است، ولی انسان است و آبرو و شخصیت دارد.
2- ارشاد معنوی اصحاب  
امام رضا علیه السلام آن گونه که شأن امامت است، نسبت به اصحاب خویش و چهره‎های ممتاز شیعه، حالت سازندگی اخلاقی و تذکرات سازنده را دارا بود و چنان توجه داشت که اصحابش حتی اندکی هم در دام شیطان و وسوسه‎های نفسانی نیفتند. کنترل معنویت اصحاب، از برخوردها و تذکرات سازنده‎اش، از جمله با «بزنطی» و دیگران بر می‎آید. 
اینک مواردی از این نمونه: 
- راوی: بزنطی (احمد بن محمد بن ابی نصر البزنطی)(14) 
«امام رضا علیه السلام مرکبی را نزد من فرستاد، بر آن سوار شدم و به حضور آن حضرت رسیدم و شب، پیش او بودم. مقداری که از شب گذشت، وقتی خواست برخیزد، فرمود: فکر نمی‎کنم که الآن بتوانی به شهر برگردی! 
گفتم: آری، جانم به فدایت. 
فرمود: پس امشب پیش ما بمان و فردا صبح، به برکت خدای متعال برو. 
گفتم: چشم، جانم به فدایت. 
آن گاه به کنیزش فرمود: ای کنیز! رختخواب خودم را برایش بگستر و ملافه مرا که در آن می‎خوابم بر روی او بکش و بالش مرا زیر سرش بگذار. 
پیش خودم گفت: چه کسی به افتخاری که امشب نصیب من شد دست یافته است؟ خداوند این موقعیت و منزلت را برای من نزد امام رضا علیه السلام قرار داد که به هیچ یک از اصحاب ما نداده است. امام، مرکب خود را برایم فرستاد که سوار شدم، و رختخواب مخصوص خویش را برایم گسترد و من در ملافه او خوابیدم و متکای خویش را برایم نهاد. هیچ یک از اصحاب ما، به این شرف، نایل نشده است. 
در همین حال، که امام با من نشسته بود و من در دلم این سخنان را می‎گذرانم، به من گفت: ای احمد! امیراالمؤمنین علی علیه السلام روزی به عبادت زید بن صوحان که مریض بود رقت، زید، به واسطه آن به مردم فخر می‎کرد. مبادا نفس تو، تو را به فخر بکشد! فروتنی کن در برابر خدا (یا: به خاطر خدا فروتن باش) و به دستانش تکیه داد و بلند شد...»(15) 
ملاحظه: چون ممکن بوده که بزنطی از این موهبت و موقعیت، دچار غرور و خودخواهی شود و به فخر آلوده گردد، امام که از دل او خبر شد، در دم، این تذکر را داد تا او به گناه و خودستایی و ... گرفتار نشود و سالم بماند. 
شایان یادآوری است که این ماجرا، به شکل‎های گوناگون و عبارات مختلف و به خصوص استناد امام رضا علیه السلام به عیادت حضرت امیر علیه السلام نسبت به زید بن صوحان، یا صعصعة بن صوحان (طبق نقل‎های بیشتر) روایت شده است و به نظر می‎رسد که همه اینها یک واقعه را بازگو می‎کند که به صورت‎های مختلف نقل شده است.(16) 
- راوی: احمدبن عمر حلبی 
در «منا» خدمت امام رضا علیه السلام رسیدم و عرض کردم: ما خانواده بخشش و خوشی و نعمت بودیم. خدا همه آنها را برد، تا آن جا که اینک محتاج کسانی هستم که به ما نیازمند بودند. 
فرمود: ای احمد بن عمر! چه حال خوبی داری! 
گفتم: فدایت شوم. حال من چنان بود که خبر دادم. 
فرمود: آیا دوست داری که تو بر حالتی باشی که این جباران هستند و حال و وضعیت آنان را داشته باشی و دنیای پر از طلا مال تو باشد؟ 
گفتم: نه یا ابن رسول الله. 
حضرت خندید و فرمود: از همین جا باز می‎گردی، چه کسی حالش بهتر است از تو؟ در دست تو صنعت (و هنری) است که آن را به دنیایی پر از طلا نمی‎فروشی، آیا بشارتت دهم؟ 
گفتم: آری، یا ابن رسول الله، خداوند مرا به تو و پدرانت شاد کند و ...»(17) 
ملاحظه: وقتی وضع زندگی و معیشت انسان خوب نباشد، گاهی جنبه‎های معنوی و ارزش‎های والا را فراموش می‎کند و دنیا در نظرش جلوه می‎کند. امام رضا علیه السلام برای پیشگیری از این مسأله، احمد بن عمر را به ارزش واقعی فکر و ایمان و خط فکری و ارتباطش با اهل بیت و ... متذکر می‎شود و به یاد می‎آورد که دشمنان، با همه ثروت و امکاناتی که دارند، وقتی بیراهه می‎روند، فاقد ارزش می‎شوند. برعکس، ارزش، در خط فکری سالم و مکتبی است، که بسیار ارزشمندتر از ثروت دنیا و مادیات است ... تا زرق و برق دنیا، دیده را نزند و دل را نبرد ... 
3- موضع گیری در مقابل بستگان فاسد 
از نکات مهم، یکی هم آن است که حضرت رضا علیه السلام اگر در یکی از بستگان خویش، خلاف و انحرافی را در مسائل اخلاقی یا سیاسی یا اعتقادی می‎دید، تذکر می‎داد، انتقاد می‎کرد، موضع می‎گرفت و صرف خویشاوندی باعث نمی‎شد که آن حضرت، از تذکر و نهی از منکر و داشتن موضع خودداری کند. 
بستگان آن حضرت هرگز نمی‎توانستند از خویشاوندی با او سوء استفاده کنند، چون حضرت این اجازه و مجال را به آنان نمی‎داد. حتی بعضی را طرد می‎کرد و افشا می‎نمود تا امر بر مردم مشتبه نشود و مردم بدبین نشوند و خلاف‎های آنان را به حساب امام نگذارند. به برخی از این گونه برخوردها اشاره می‎شود: 
- راوی: یاسر، خادم آن حضرت 
«زید بن موسی، [برادر امام رضا علیه السلام] در مدینه خروج کرد دست به کشتار و آتش‎سوزی (در خانه‎های بنی عباس) زد. از این جهت به «زیدالنار» معروف بود. مأمون کسانی را پی او فرستاد. او را گرفتند و پیش مأمون آوردند. مأمون گفت: او را پیش امام رضا علیه السلام ببرید. 
چون او را نزد آن حضرت آوردند، حضرت به او فرمود: ای زید! آیا سخن سفلگان کوفه مغرورت کرده است که گفته‎اند: فاطمه علیهاالسلام چون عفاف ورزید، خداوند، ذریه او را بر آتش حرام کرد؟ این سخن فقط درباره حسن و حسین علیهماالسلام است. اگر خیال می‎کنی که گناه کنی و وارد بهشت شوی و موسی بن جعفر علیهماالسلام هم که اطاعت خدا را کرده وارد بهشت شود، پس با این حساب، تو نزد خدا گرامی‎تر از موسی بن جعفر (علیهماالسلام) هستی؟! به خدا سوگند، هیچ کس به پاداش خدا نمی‎رسد مگر با طاعت او. اگر خیال می‎کنی که تو با معصیت خدا به پاداش می‎رسی، گمان بدی کرده‎ای!... 
زید گفت: من برادر تو و پسر پدرت هستم. 
حضرت فرمود: تو تا وقتی برادر منی که خدای متعال را اطاعت کنی. نوح علیه السلام به خدا عرض کرد: پسرم از خانواده من است و وعده تو راست می‎باشد. خداوند فرمود: ای نوح! او از خاندان تو نیست، او عمل غیرصالح است: «یا نوح انّه لیس من اهلک انه عملٌ غیر صالح» (هود /46)؛ خداوند او را به خاطر معصیتش از خاندان نوح اخراج کرد.»(18) 
ملاحظه: می‎بینیم که حضرت با برادرش که دست به ارتکاب خلاف زده، این گونه برخورد تند می‎کند تا هم موضع خود را روشن کرده باشد، هم خطای اندیشه برادر را گوشزد کند و هم «ملاک»ها را بیان نماید. برخورد حضرت با «زید النار» به چند صورت دیگر هم نقل شده است.(19) 
- راوی: عمیر بن برید 
«نزد امام رضا علیه السلام بودم. سخن از عموی آن حضرت (محمد بن جعفر) به میان آمد و حضرت او را یاد کرد (یا: از او یاد شد). 
فرمود: بر خودم عهد کرده‎ام که من او را سقف خانه‎ای سایه نیفکند؛ (یعنی هرگز او را دیدار نکنم). 
پیش خود گفتم: او (امام رضا علیه السلام) ما را به نیکی و صله رحم فرمان می‎دهد، ولی خودش درباره عموی خود چنین می‎گوید! 
حضرت نگاهی به من کرد و فرمود: این، از نیکی و صله است. هر وقت که او نزد من آید و من به خانه‎اش بروم و درباره من سخنانی بگوید، مردم او را (به خاطر این دیدار و رابطه با من) تصدیق می‎کنند و حرف‎هایش را می‎پذیرند، ولی اگر پیش من نیاید و من به خانه او نروم، مردم حرف‎هایش را نخواهند پذیرفت.»(20) 
ملاحظه: در این حدیث، افزون بر کرامت حضرت رضا در دانستن آنچه در قلب عمیر بن برید گذشته، و علاوه بر اصلاح فکر و رأی او، دقت حضرت را در پیوندها و رابطه‎ها و آثار جنبی و تأثیرات اجتماعی نوع رابطه‎ها و رفت و آمدهایش می‎رساند و همه نشان دهنده هدفداری حضرت، در همه برخوردهایش می‎باشد. 
4- برخورد منطقی
تکیه بر منطق و کلام عقل پسند، در دل‎های مستعد و بی مرض و غرض، مؤثر می‎افتد. احتجاجات مفصل حضرت رضا علیه السلام با پیروان فرق و مذاهب و مخالفان گوناگون، و استدلال‎ها و برخوردهای منطقی وی، بسیاری را به «راه» آورد و در برابر «حق» قانع و خاضع ساخت و این شیوه مؤثر اخلاقی، حتی گاهی دشمنانی چون خوارج را هم رام می‎کرد. 
به این نمونه توجه کنید: 
- راوی: محمد بن زید رازی 
«در خدمت امام رضا علیه السلام بودم، در ایامی که مأمون او را به ولیعهدی معرفی کرده بود. مردی از خوارج، در حالی که در دستش خنجری زهرآگین بود وارد شد و به دوستانش گفت: به خدا سوگند، پیش این شخص که مدعی است فرزند پیامبر است می‎روم، او این گونه وارد بر این طاغوت (یعنی مأمون) شده است! از او دلیل کارش را خواهم پرسید. اگر دلیلی داشت که هیچ، وگرنه مردم را از دست او (امام رضا علیه السلام) راحت خواهم کرد. 
پیش امام آمد و اجازه طلبید، امام اذن داد و فرمود: به سؤالت به این شرط جواب می‎دهم که اگر پاسخم را پسندیدی و قانع شدی، آنچه را که در آستین داری (= خنجر) بشکنی و دور اندازی!... 
آن مرد که از خوارج بود، حیرت زده ماند، خنجر را بیرون آورد و شکست. آن گاه پرسید: چرا به حکومت این طاغوت داخل شده‎ای، در حالی که اینان در نظر تو کافرند و تو پسر پیامبری، چه چیز تو را به این کار وا داشته است؟ 
امام رضا علیه السلام فرمود: 
آیا به نظر تو اینان کافرترند، یا عزیز مصر و اهل کشور او؟ مگر نه این که اینان، خود را موحد می‎شمارند، ولی حکام مصر، نه یکتاپرست بودند و نه خداشناس؟! 
یوسف، پسر یعقوب علیه السلام، پیامبر و پسر پیامبر بود که به عزیز مصر گفت: مرا مسؤول خزائن مملکت قرار بده ... و با فرعون‎ها نشست و برخاست می‎کرد. در حالی که من یکی از اولاد پیامبر (نه پیامبر) و مأمون هم مرا بر این کار، اجبار و اکراه کرده است. چرا بر من خشم می‎گیری و این را زشت می‎شماری؟ 
آن مرد گفت: 
بر تو اشکالی نیست. گواهی می‎دهیم که تو فرزند پیامبری و تو صادق هستی.»(21) 
5- نظارت بر کار خادمان 
زیر نظر داشتن رفتار و اعمال غلامان و زیردستان، و تذکرات و هشدارهای لازم به آنان، از جمله دقت‎های دیگر امام رضا علیه السلام بود؛ چه در مورد اعمال فردی‎شان، چه در مورد رفتار با دیگران. به عنوان نمونه، مورد زیر یاد می‎شود: 
- راوی: سلیمان بن جعفر الجعفری 
«... طبق فرموده حضرت رضا علیه السلام بنا شد شب پیش وی بمانم. 
غروب هنگام، به اتفاق آن حضرت، وارد خانه شدیم. حضرت، نگاهی به غلامانش کرد، که با گِل، اسطبل چهارپایان را درست می‎کردند و سیاه پوستی هم که جزء آنان نبود، مشغول به کار بود. 
پرسید: این کیست که با شماست؟ 
گفتند: به ما کمک می‎کند، ما هم در آخر چیزی به او می‎دهیم. 
پرسید: آیا اجرت و کارمزد او را معین کرده‎اید؟ 
گفتند: نه. هر چه بدهیم او راضی می‎شود. 
حضرت در حالتی غضب آلود رو به آنان حرکت کرد. 
گفتم: فدایت شوم، چرا خود را ناراحت می‎کنید؟ 
فرمود: من چند بار اینان را از این کار نهی کرده‎ام و گفته‎ام که کسی را به کار نگیرید مگر این که قبلاً مزد و اجرت او را با او قرارداد ببندید. 
بدان که: هیچ وقت کسی را بدون اجرت معین به کار نمی‎گیری مگر این که اگر سه برابر اجرت هم به او بدهی، باز خیال می‎کند که کم داده‎ای، ولی اگر قبلاً طی کنی، و بعد همان اجرتش را بدهی، تو را خواهد ستود بر این وفای به عهد. و اگر یک دانه هم اضافه بدهی، آن را می‎شناسد و می‎داند که زیادتر به او داده‎ای (و در نظرش خواهد بود).»(22) 
ملاحظه: گرچه برخی احتمال داده‎اند عصبانیت امام به خاطر راه دادن افراد مشکوک به منزل بوده و جنبه سیاسی داشته است، ولی به نظر می‎رسد علت پرخاش و غضب امام، بیشتر آن بود که غلامان، به حرف آن حضرت گوش نکرده بی توجهی نمودند به رغم توصیه مکرر امام در مورد تعیین مقدار دستمزد کارگر در اول کار، باز هم خودسرانه و بدون اجرای نظر امام، اقدام به چنان کاری کرده بودند و مستحق توبیخ بودند. 
6- خلق و خوی والا 
- راوی: ابراهیم بن عباس 
«هرگز ندیدم که حضرت رضا علیه السلام به احدی با کلامش جفا کند. 
هرگز کلام کسی را قطع نمی‎کرد تا از سخن، فارغ شود. 
هرگز - اگر قدرت داشت - از برآوردن حاجت کسی روی بر نمی‎گرداند. 
هرگز پایش را پیش همنشین دراز نمی‎کرد. 
هرگز پیش همنشینان تکیه نمی‎داد. 
هرگز غلامان و خدمتکاران را فحش و ناسزا نمی‎گفت. 
هرگز تف نمی‎کرد، قهقهه سر نمی‎داد، خنده‎اش تبسم بود. 
در خلوت و تنهایی، سفره‎اش را می‎گستراندد و همه غلامان، حتی دربان و کارپرداز خانه را هم بر سفره می‎نشانید. 
شب‎ها کم می‎خوابید و بسیار بیدار بود. بیشتر وقت‎ها شب را تا صبح بیدار می‎ماند. روزه زیاد می‎گرفت. همیشه در هر ماه، سه روز را - اول، وسط و آخر - روزه می‎گرفت و می‎فرمود: این، روزه همه دهر است. حضرت بسیار کار خیر و صدقه پنهانی داشت، و بیشتر در شب‎های تاریک...»(23) 
7- چند حدیث تربیتی 
1- عن الرضا علیه السلام: 
«من لَقی فَقیراً مُسلماً فَسَلَّمَ عَلَیهِ خِلافَ سَلامِهِ عَلی الأغنیاءِ لَقی الله عزّ و جلّ یَومَ القیامَةِ و هُوَ عَلَیهِ غَضبانٌ.»(24) 
هر کس به یک مسلمان فقیر، طوری سلام دهد که متفاوت باشد با سلامش بر ثروتمندان، خداوند را در روز قیامت به گونه‎ای ملاقات می‎کند که خدا بر او خشمناک است. 
2- «لا تَبذِل لِإخوانِکَ مِن نَفسِکَ ما ضَرَرهُ عَلیکَ اکثرُ مِن نَفعِه لَهُم.»(25) 
از خود، به اندازه‎ای برای برادرانت بذل مکن که زیانش بر تو، بیش از سودش برای آنان باشد. (مایه گذاشتن از آبرو و امکانات). 
3- به نقل آن حضرت از رسول خدا صلی الله علیه و آله. 
«مِن حَق الضّیفِ اَن تَمشِیَ مَعَهُ فَتخرِجَهُ مِن حَریمکَ اِلی البابِ.»(26) 
از جمله حقوق مهمان بر تو آن است که (هنگام رفتنش) او را تا دم در همراهی کنی. 
ملاحظه: احادیث اخلاقی و تربیتی از حضرت رضا علیه السلام فراوان است، اما علت انتخاب و نقل این چند حدیث در این بحث، آن است که محتوای آنها، برخوردهای عملی و شیوه‎های اخلاقی و سیره رفتاری را در زندگی یک مسلمان مطرح می‎سازد، نه صِرفِ تعالیم اخلاقی. 
 
پی نوشت ها: 

 1- میزان الحکمه، ج 1، ص 192. 
2- حدیث از امام صادق علیه السلام است. الحیاة، ج 1، ص 290 . 
3- کافی، ج 2، ص 78. 
4- علی علیه السلام: «من نصب نفسه للناس امامً فلیبدأ بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره، و لیکن تأدیبه بسیرته قبل تأدیبه بلسانه، و معلم نفسه و مؤدبها احقّ بالإجلال من معلم الناس و مؤدیهم» - تأدیب به سیره (نهج البلاغه، تصحیح صبحی صالح، حکمت 73؛ بحارالأنوار، ج 2، ص 56.) 
5- به عنوان نمونه مراجعه شود به: بحارالأنوار، ج 49، ص 14، روایات 5 و 6 و 7 در مورد امامت. همچنین ص 163، حدیث 3، سخن آن حضرت با فضل بن سهل و برخوردهای دیگر آن حضرت با این وزیر مأمون و نیز صراحت‎های آن حضرت در مباحثه‎ها و مناظرات کلامی و تبیین مسائل حقه اعتقادی از دیدگاه اهل‎بیت علیهم السلام. 
6- معمولاً بعضی از کسانی که به عنوان خادم و کارگزار ائمه بودند از بزرگان شیعه و صاحب معرفت و کمالات بودند که به عنوان «خادم» در محضر ائمه به سیر می‎بردند و به مراجعات و کارها رسیدگی می‎کردند. 
7- بحار الأنوار، ج 49، ص 102، (به نقل از: کافی، ج 6، ص 298). 
8- بحارالانوار: ج 49، ص 101 (به نقل از: کافی ، ج 4، ص 23). 
9- بحارالانوار: ج 49، ص 164 (به نقل از: عیون اخبارالرضا ، ج 2، ص 159). 
10- بحارالانوار: ج 49، ص 99، حدیث 16، (به نقل از: مناقب این شهر آشوب). 
11- بحارالانوار: ج 49، ص 102 حدیث 20: (به نقل از: کافی ، ج 6، ص 283). 
12- بحارالانوار: ج 49، ص 31، حدیث 5، (به نقل از: عیون اخبارالرضا ، ج 2، ص 204). 
13- بحارالانوار: ج 49، ص 101 (به نقل از: کافی ، ج 4، ص 24). 
14- بزنطی، اهل کوفه، و یکی از اصحاب والا مقام ائمه است که فقیهی بزرگ و راوی عظیم الشأن بود و زمان امام رضا و امام جواد علیهماالسلام را درک کرد. وی از کسانی است که به اجماع علمای شیعه، آنچه را که به طور صحیح از او نقل می‎شود معتبر می‎شمارند. وی در سال 221 درگذشته است. (سفینة البحار، ج 1، ص 81). 
15- بحارالانوار: ج 49، ص 36، حدیث 18، (به نقل از: عیون اخبار الرضا، ، ج 2، ص 212) و مشابه این در: مسند الامام الرضا علیه السلام، ج 2، ص 427؛ رجال کشی، ص 491. 
16- بنگرید به: بحارالانوار، ج 49، ص 269. 
17- مسند الامام الرضا علیه السلام، ج 2، ص 428، به نقل از: رجال کشی؛ ص 497) 
18- بحارالانوار: ج 49، ص 217، حدیث 2، (به نقل از: عیون اخبار الرضا، ج 2، ص234). 
19- بنگرید به: بحارالانوار، ج 49، ص 221 – 216. 
20- بحارالانوار، ج 49، ص 30، حدیث 3 و صفحه 220، حدیث 6، (به نقل از: عیون اخبار الرضا، ج 2 ، ص204). 
21- بحارالانوار، ج 49، ص 55، (به نقل از: الخرائج و الجرائح، ص 245). 
22- بحارالانوار، ج 49، ص 106، (به نقل از: کافی، ج 5، ص 288). 
23- بحارالانوار، ج 49، ص 90، حدیث 4،(به نقل از: عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 184). 
24- مسند الامام الرضا علیه السلام، ج 1، ص 299، (به نقل از: عیون اخبار الرضا، ج 2، ص52 ). 
25- مسند الامام الرضا علیه السلام، ج 2، ص 314، (به نقل از: من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 103). 
26- مسند الامام الرضا علیه السلام، ج 2، ص 331، (به نقل از: عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 69).

منبع: مشکوة، شماره 72

نویسنده:جواد محدثی

چهل حدیث اخلاقی از امام رضا (ع)

$
0
0

۱- سه ویژگى برجسته مؤمن
لا یَکُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِنًا حَتّى تَکُونَ فیهِ ثَلاثُ خِصال:۱ـ سُنَّةٌ مِنْ رَبِّهِ. ۲ـ وَ سُنَّةٌ مِنْ نَبِیِّهِ. ۳ـ وَ سُنَّةٌ مِنْ وَلِیِّهِ. فَأَمَّا السُّنَّةُ مِنْ رَبِّهِ فَکِتْمانُ سِرِّهِ. وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ نَبِیِّهِ فَمُداراةُ النّاسِ. وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ وَلِیِّهِ فَالصَّبْرُ فِى الْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ.
مؤمن، مؤمن واقعى نیست، مگر آن که سه خصلت در او باشد:سنّتى از پروردگارش و سنّتى از پیامبرش و سنّتى از امامش. امّا سنّت پروردگارش، پوشاندن راز خود است،امّا سنّت پیغمبرش، مدارا و نرم رفتارى با مردم است،امّا سنّت امامش، صبر کردن در زمان تنگدستى و پریشان حالى است.

 

۲- پاداش نیکى پنهانى و سزاى افشا کننده بدى
« أَلْمُسْتَتِرُ بِالْحَسَنَةِ یَعْدِلُ سَبْعینَ حَسَنَةً، وَ الْمُذیعُ بِالسَّیِّئَةِ مَخْذُولٌ، وَالْمُسْتَتِرُ بِالسَّیِّئَةِ مَغْفُورٌ لَهُ ».
پنهان کننده کار نیک [پاداشش] برابر هفتاد حسنه است، و آشکارکننده کار بد سرافکنده است، و پنهان کننده کار بد آمرزیده است.

۳- نظافت
« مِنْ أَخْلاقِ الأَنْبِیاءِ التَّنَظُّفُ ».
از اخلاق پیامبران، نظافت و پاکیزگى است.

۴- امین و امیننما
« لَمْ یَخُنْکَ الاَْمینُ وَ لکِنِ ائْتَمَنْتَ الْخائِنَ ».
امین به تو خیانت نکرده [و نمىکند] و لیکن [تو] خائن را امین تصوّر نموده اى.

۵- مقام برادر بزرگتر
« أَلاَْخُ الاَْکْبَرُ بِمَنْزِلَةِ الاَْبِ ».
برادر بزرگتر به منزله پدر است.

۶- دوست و دشمن هر کس
« صَدیقُ کُلِّ امْرِء عَقْلُهُ وَ عَدُوُّهُ جَهْلُهُ ».
دوست هر کس عقل او، و دشمنش جهل اوست.

۷- نام بردن با احترام
« إِذا ذَکَرْتَ الرَّجُلَ وَهُوَ حاضِرٌ فَکَنِّهِ، وَ إِذا کَانَ غائِباً فَسَمِّه ».
چون شخص حاضرى را نام برى [براى احترام] کنیه او را بگو و اگر غائب باشد نامش را بگو.

۸- بدى قیل و قال
« إِنَّ اللّهَ یُبْغِضُ الْقیلَ وَ الْقالَ وَ إضاعَةَ الْمالِ وَ کَثْرَةَ السُّؤالِ ».
به درستى که خداوند، داد و فریاد و تلف کردن مال و پُرخواهشى را دشمن مى دارد.

۹- ویژگیهاى دهگانه عاقل
« لا یَتِمُّ عَقْلُ امْرِء مُسْلِم حَتّى تَکُونَ فیهِ عَشْرُ خِصال: أَلْخَیْرُ مِنْهُ مَأمُولٌ. وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ. یَسْتَکْثِرُ قَلیلَ الْخَیْرِ مِنْ غَیْرِهِ، وَ یَسْتَقِلُّ کَثیرَ الْخَیْرِ مِنْ نَفْسِهِ. لا یَسْأَمُ مِنْ طَلَبِ الْحَوائِجِ إِلَیْهِ، وَ لا یَمَلُّ مِنْ طَلَبِ الْعِلْمِ طُولَ دَهْرِهِ. أَلْفَقْرُ فِى اللّهِ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنَ الْغِنى. وَ الذُّلُّ فىِ اللّهِ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنَ الْعِزِّ فى عَدُوِّهِ. وَ الْخُمُولُ أَشْهى إِلَیْهِ مِنَ الشُّهْرَةِ. ثُمَّ قالَ(علیه السلام): أَلْعاشِرَةُ وَ مَا الْعاشِرَةُ؟ قیلَ لَهُ: ما هِىَ؟ قالَ(علیه السلام): لا یَرى أَحَدًا إِلاّ قالَ: هُوَ خَیْرٌ مِنّى وَ أَتْقى ».
عقل شخص مسلمان تمام نیست، مگر این که ده خصلت را دارا باشد:۱ـ از او امید خیر باشد. ۲ـ از بدى او در امان باشند. ۳ـ خیر اندک دیگرى را بسیار شمارد. ۴ـ خیر بسیار خود را اندک شمارد. ۵ـ هر چه حاجت از او خواهند دلتنگ نشود. ۶ـ در عمر خود از دانش طلبى خسته نشود. ۷ـ فقر در راه خدایش از توانگرى محبوبتر باشد. ۸ـ خوارى در راه خدایش از عزّت با دشمنش محبوبتر باشد. ۹ـ گمنامى را از پرنامى خواهانتر باشد. ۱۰ـ سپس فرمود: دهمى چیست و چیست دهمى؟ به او گفته شد: چیست؟ فرمود: احدى را ننگرد جز این که بگوید او از من بهتر و پرهیزکارتر است.

۱۰- نشانه سِفله
« سُئِلَ الرِّضا(علیه السلام) عَنِ السِّفْلَةِ فَقالَ(علیه السلام):مَنْ کانَ لَهُ شَىْءٌ یُلْهیهِ عَنِ اللّهِ ».
از امام رضا(علیه السلام) سؤال شد: سفله کیست؟فرمود: آن که چیزى دارد که از [یاد] خدا بازش دارد.

۱۱- ایمان، تقوا و یقین
« إِنَّ الاِْیمانَ أَفْضَلُ مِنَ الاٌِسْلامِ بِدَرَجَه، وَ التَّقْوى أَفْضَلُ مِنَ الاِْیمانِ بِدَرَجَة وَ لَمْ یُعطَ بَنُو آدَمَ أَفْضَلَ مِنَ الْیَقینِ ».
ایمان یک درجه بالاتر از اسلام است، و تقوا یک درجه بالاتر از ایمان است و به فرزند آدم چیزى بالاتر از یقین داده نشده است.

۱۲- میهمانى ازدواج
« مِنَ السُّنَّةِ إِطْعامُ الطَّعامِ عِنْدَ التَّزْویجِ ».
اطعام و میهمانى کردن براى ازدواج از سنّت است.

۱۳- صله رحم با کمترین چیز
« صِلْ رَحِمَکَ وَ لَوْ بِشَرْبَة مِنْ ماء، وَ أَفْضَلُ ما تُوصَلُ بِهِ الرَّحِمُ کَفُّ الأَذى عَنْه ».
پیوند خویشاوندى را برقرار کنید گرچه با جرعه آبى باشد، و بهترین پیوند خویشاوندى، خوددارى از آزار خویشاوندان است.

۱۴- سلاح پیامبران
« عَنِ الرِّضا(علیه السلام) أَنَّهُ کانَ یَقُولُ لاَِصْحابِهِ: عَلَیْکُمْ بِسِلاحِ الاَْنْبِیاءِ، فَقیلَ: وَ ما سِلاحُ الاَْنْبِیاءِ؟ قالَ: أَلدُّعاءُ ».
حضرت رضا(علیه السلام) همیشه به اصحاب خود مىفرمود: بر شما باد به اسلحه پیامبران، گفته شد: اسلحه پیامبران چیست؟ فرمود: دعا.

۱۵- نشانه هاى فهم
« إِنَّ مِنْ عَلاماتِ الْفِقْهِ: أَلْحِلْمُ وَ الْعِلْمُ، وَ الصَّمْتُ بابٌ مِنْ أَبْوابِ الْحِکْمَةِ إِنَّ الصَّمْتَ یَکْسِبُ الَْمحَبَّةَ، إِنَّهُ دَلیلٌ عَلى کُلِّ خَیْر ».
از نشانه هاى دین فهمى، حلم و علم است، و خاموشى درى از درهاى حکمت است. خاموشى و سکوت، دوستىآور و راهنماى هر کار خیرى است.

۱۶- گوشه گیرى و سکوت
« یَأْتى عَلَى النّاسِ زَمانٌ تَکُونُ الْعافِیَةُ فیهِ عَشَرَةَ أَجْزاء: تِسْعَةٌ مِنْها فى إِعْتِزالِ النّاسِ وَ واحِدٌ فِى الصَّمْتِ ».
زمانى بر مردم خواهد آمد که در آن عافیت ده جزء است که نُه جزء آن در کناره گیرى از مردم و یک جزء آن در خاموشى است.

۱۷- حقیقت توکّل
« سُئِلَ الرِّضا(علیه السلام): عَنْ حَدِّ التَّوَکُّلِّ؟ فَقالَ(علیه السلام): أَنْ لا تَخافَ أحَدًا إِلاَّاللّهَ ».
از امام رضا(علیه السلام) از حقیقت توکّل سؤال شد.
فرمود: این که جز خدا از کسى نترسى.

۱۸- بدترین مردم
« إِنَّ شَرَّ النّاسِ مَنْ مَنَعَ رِفْدَهُ وَ أَکَلَ وَحْدَهُ وَ جَلَدَ عَبْدَهُ ».
به راستى که بدترین مردم کسى است که یارىاش را [از مردم] باز دارد و تنها بخورد و زیردستش را بزند.

۱۹- زمامداران را وفایى نیست
« لَیْسَ لِبَخیل راحَةٌ، وَ لا لِحَسُود لَذَّةٌ، وَ لا لِمُـلـُوک وَفاءٌ وَ لا لِکَذُوب مُرُوَّةٌ ».
بخیل را آسایشى نیست و حسود را خوشى و لذّتى نیست و زمامدار را وفایى نیست و دروغگو را مروّت و مردانگى نیست.

۲۰- دست بوسى نه!
« لا یُقَبِّلُ الرَّجُلُ یَدَ الرَّجُلِ، فَإِنَّ قُبْلَةَ یَدِهِ کَالصَّلاةِ لَهُ ».
کسى دست کسى را نمىبوسد، زیرا بوسیدن دست او مانند نماز خواندن براى اوست.

۲۱- حُسن ظنّ به خدا
« أَحْسِنِ الظَّنَّ بِاللّهِ، فَإِنَّ مَنْ حَسُنَ ظَنُّهُ بِاللّهِ کانَ عِنْدَ ظَنِّهِ وَ مَنْ رَضِىَ بِالْقَلیلِ مِنَ الرِّزْقِ قُبِلَ مِنْهُ الْیَسیرُ مِنَ الْعَمَلِ. وَ مَنْ رَضِىَ بِالْیَسیرِ مِنَ الْحَلالِ خَفَّتْ مَؤُونَتُهُ وَ نُعِّمَ أَهْلُهُ وَ بَصَّرَهُ اللّهُ دارَ الدُّنْیا وَ دَواءَها وَ أَخْرَجَهُ مِنْها سالِمًا إِلى دارِالسَّلامِ ».
به خداوند خوشبین باش، زیرا هر که به خدا خوشبین باشد، خدا با گمانِ خوشِ او همراه است، و هر که به رزق و روزى اندک خشنودباشد، خداوند به کردار اندک او خشنود باشد، و هر که به اندک از روزى حلال خشنود باشد، بارش سبک و خانواده اش در نعمت باشد و خداوند او را به درد دنیا و دوایش بینا سازد و او را از دنیا به سلامت به دارالسّلامِ بهشت رساند.

۲۲- ارکان ایمان
« أَلاْیمانُ أَرْبَعَةُ أَرْکان: أَلتَّوَکُّلُ عَلَى اللّهِ، وَ الرِّضا بِقَضاءِ اللّهِ وَ التَّسْلیمُ لاَِمْرِاللّهِ، وَ التَّفْویضُ إِلَى اللّهِ ».
ایمان چهار رکن دارد: ۱ـ توکّل بر خدا ۲ـ رضا به قضاى خدا ۳ـ تسلیم به امر خدا۴ـ واگذاشتن کار به خدا.

۲۳- بهترین بندگان خدا
« سُئِلَ عَلَیْهِ السَّلامُ عَنْ خِیارِ الْعبادِ؟ فَقالَ(علیه السلام):أَلَّذینَ إِذا أَحْسَنُوا إِسْتَبْشَرُوا، وَ إِذا أَساؤُوا إِسْتَغْفَرُوا وَ إِذا أُعْطُوا شَکَرُوا، وَ إِذا أُبْتِلُوا صَبَرُوا، وَ إِذا غَضِبُوا عَفَوْ ».
از امام رضا(علیه السلام) درباره بهترین بندگان سؤال شد.
فرمود: آنان که هر گاه نیکى کنند خوشحال شوند، و هرگاه بدى کنند آمرزش خواهند، و هر گاه عطا شوند شکر گزارند و هر گاه بلا بینند صبر کنند، و هر گاه خشم کنند درگذرند.
۲۴- تحقیر فقیر
« مَنْ لَقِىَ فَقیرًا مُسْلِمًا فَسَلَّمَ عَلَیْهِ خِلافَ سَلامِهِ عَلَى الاَْغْنِیاءِ لَقَى اللّهُ عَزَّوَجَلَّ یَوْمَ الْقِیمَةِ وَ هُوَ عَلَیْهِ غَضْبانُ ».
کسى که فقیر مسلمانى را ملاقات نماید و بر خلاف سلام کردنش بر اغنیا بر او سلام کند، در روز قیامت در حالى خدا را ملاقات نماید که بر او خشمگین باشد.

۲۵- عیش دنیا
« سُئِلَ الاِْمامُ الرِّضا(علیه السلام): عَنْ عَیْشِ الدُّنْیا؟ فَقالَ: سِعَةُ الْمَنْزِلِ وَ کَثْرَةُ الُْمحِبّینَ ».
از حضرت امام رضا(علیه السلام) درباره خوشى دنیا سؤال شد. فرمود: وسعت منزل و زیادى دوستان.

۲۶- آثار زیانبار حاکمان ظالم
« إِذا کَذَبَ الْوُلاةُ حُبِسَ الْمَطَرُ، وَ إِذا جارَ السُّلْطانُ هانَتِ الدَّوْلَةُ، وَ إِذا حُبِسَتِ الزَّکوةُ ماتَتِ الْمَواشى ».
زمانى که حاکمان دروغ بگویند باران نبارد، و چون زمامدار ستم ورزد، دولت، خوار گردد. و اگر زکات اموال داده نشود چهارپایان از بین روند.

۲۷- رفع اندوه از مؤمن
« مَنْ فَرَّجَ عَنْ مُؤْمِن فَرَّجَ اللّهُ عَنْ قَلْبِهِ یَوْمَ القِیمَةِ ».
هر کس اندوه و مشکلى را از مؤمنى برطرف نماید، خداوند در روز قیامت اندوه را از قلبش برطرف سازد.

۲۸- بهترین اعمال بعد از واجبات
« لَیْسَ شَىْءٌ مِنَ الاَْعْمالِ عِنْدَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ بَعْدَ الْفَرائِضِ أَفْضَلَ مِنْ إِدْخالِ السُّرُورِ عَلَى الْمُؤْمِنِ ».
بعد از انجام واجبات، کارى بهتر از ایجاد خوشحالى براى مؤمن، نزد خداوند بزرگ نیست.

۲۹- سه چیز وابسته به سه چیز
« ثَلاثَةٌ مُوَکِّلٌ بِها ثَلاثَةٌ: تَحامُلُ الاَْیّامِ عَلى ذَوِى الاَْدَواتِ الْکامِلَةِ وَإِسْتیلاءُ الْحِرْمانِ عَلَى الْمُتَقَدَّمِ فى صَنْعَتِهِ، وَ مُعاداةُ الْعَوامِ عَلى أَهْلِ الْمَعْرِفَةِ ».
سه چیز وابسته به سه چیز است: ۱ـ سختى روزگار بر کسى که ابزار کافى دارد، ۲ـ محرومیت زیاد براى کسى که در صنعت عقب مانده باشد، ۳ـ و دشمنىِ مردم عوام با اهل معرفت.

۳۰- میانه روى و احسان
« عَلَیْکُمْ بِالْقَصْدِ فِى الْغِنى وَ الْفَقْرِ، وَ الْبِرِّ مِنَ الْقَلیلِ وَ الْکَثیرِ فَإِنَّ اللّهَ تَبارَکَ وَ تَعالى یَعْظُمُ شِقَّةَ الـتَّمْرَةِ حَتّى یَأْتِىَ یَوْمَ الْقِیمَةِ کَجَبَلِ أُحُد ».
بر شما باد به میانهروى در فقر و ثروت، و نیکى کردن چه کم و چه زیاد، زیرا خداوند متعال در روز قیامت یک نصفه خرما را چنان بزرگ نماید که مانند کوه اُحد باشد.

۳۱- دیدار و اظهار دوستى با هم
« تَزاوَرُوا تَحابُّوا وَ تَصافَحُوا وَ لا تَحاشَمُو ».
به دیدن یکدیگر روید تا یکدیگر را دوست داشته باشید و دست یکدیگر را بفشارید و به هم خشم نگیرید.

۳۲- راز پوشى در کارها
« عَلَیْکُمْ فى أُمُورِکُمْ بِالْکِتْمانِ فى أُمُورِ الدّینِ وَ الدُّنیا فَإِنَّهُ رُوِىَ « أَنَّ الاِْذاعَةَ کُفْرٌ» وَ رُوِىَ « الْمُذیعُ وَ الْقاتِلُ شَریکانِ» وَ رُوِىَ « ما تَکْتُمُهُ مِنْ عَدُوِّکَ فَلا یَقِفُ عَلَیْهِ وَلیُّکَ».:
بر شما باد به رازپوشى در کارهاتان در امور دین و دنیا. روایت شده که « افشاگرى کفر است» و روایت شده « کسى که افشاى اَسرار مىکند با قاتل شریک است» و روایت شده که « هر چه از دشمن پنهان مىدارى، دوست توهم بر آن آگاهى نیابد».

۳۳- پیمان شکنى و حیله گرى
« لا یَعْدُمُ المَرْءُ دائِرَةَ السَّوْءِ مَعَ نَکْثِ الصَّفَقَةِ، وَ لا یَعْدُمُ تَعْجیلُ الْعُقُوبَةِ مَعَ إِدِّراءِ الْبَغْىِ ».
آدمى نمىتواند از گردابهاى گرفتارى با پیمان شکنى رهایى یابد، و از چنگال عقوبت رهایى ندارد کسى که با حیله به ستمگرى مىپردازد.

۳۴- برخورد مناسب با چهار گروه
« إِصْحَبِ السُّلْطانَ بِالْحَذَرِ، وَ الصَّدیقَ بِالتَّواضُعِ، وَ الْعَدُوَّ بِالتَّحَرُّزِ وَ الْعامَّةَ بِالْبُشْرِ ».
با سلطان و زمامدار با ترس و احتیاط همراهى کن، و با دوست با تواضع و با دشمن با احتیاط، و با مردم با روى خوش.

۳۵- رضایت به رزق اندک
« مَنْ رَضِىَ عَنِ اللّهِ تَعالى بِالْقَلیلِ مِنَ الرِّزْقِ رَضِىَ اللّهُ مِنْهُ بِالْقَلیلِ مِنَ الْعَمَلِ ».
هر کس به رزق و روزى کم از خدا راضى باشد، خداوند از عمل کم او راضى باشد.

۳۶- عقل و ادب
« أَلْعَقْلُ حِباءٌ مِنَ اللّهِ، وَ الاَْدَبُ کُلْفَةٌ فَمَنْ تَکَلَّفَ الأَدَبَ قَدَرَ عَلَیْهِ، وَ مَنْ تَکَلَّفَ الْعَقْلَ لَمْ یَزْدِدْ بِذلِکَ إِلاّ جَهْل ».
عقل، عطیّه و بخششى است از جانب خدا، و ادب داشتن، تحمّل یک مشقّت است، و هر کس با زحمت ادب را نگهدارد، قادر بر آن مىشود، امّا هر که به زحمت بخواهد عقل را به دست آورد جز بر جهل او افزوده نمىشود.

۳۷- پاداشِ تلاشگر
« إِنَّ الَّذى یَطْلُبُ مِنْ فَضْل یَکُفُّ بِهِ عِیالَهُ أَعْظَمُ أَجْرًا مِنَ الُْمجاهِدِ فى سَبیلِ اللّهِ ».
به راستى کسى که در پى افزایش رزق و روزى است تا با آن خانواده خود را اداره کند، پاداشش از مجاهد در راه خدا بیشتر است.

۳۸- به پنج کس امید نداشته باش
« خَمْسٌ مَنْ لَمْ تَکُنْ فیهِ فَلا تَرْجُوهُ لِشَىْء مِنَ الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ:مَنْ لَمْ تَعْرِفَ الْوَثاقَةَ فى أُرُومَتِهِ، وَ الکَرَمَ فى طِباعِهِ، وَ الرَّصانَةَ فى خَلْقِهِ، وَ النُّبْلَ فى نَفْسِهِ، وَ الَْمخافَةَ لِرَبِّهِ ».
پنج چیز است که در هر کس نباشد امید چیزى از دنیا و آخرت به او نداشته باش:۱ـ کسى که در نهادش اعتماد نبینى،۲ـ و کسى که در سرشتش کَرم نیابى،۳ـ و کسى که در آفرینشش استوارى نبینى،۴ـ و کسى که در نفسش نجابت نیابى،۵ـ و کسى که از خدایش ترسناک نباشد.

۳۹- پیروزىِ عفو و گذشت
« مَا التَقَتْ فِئَتانِ قَطُّ إِلاّ نُصِرَ أَعْظَمُهُما عَفْوً ».
هرگز دو گروه با هم روبه رو نمىشوند، مگر این که نصرت و پیروزى با گروهى است که عفو و بخشش بیشترى داشته باشد.

۴۰- عمل صالح و دوستى آل محمّد
« لا تَدْعُوا الْعَمَلَ الصّالِحَ وَ الاِْجْتِهادَ فِى الْعِبادَةِ إِتِّکالاً عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّد(علیهم السلام) وَ لا تَدْعُوا حُبَّ آلِ مُحَمَّد(علیهم السلام)لاَِمْرِهِمْ إِتِّکالاً عَلَى الْعِبادَةِ فَإِنَّهُ لا یُقْبَلُ أَحَدُهُما دُونَ الاْخَرِ ».
مبادا اعمال نیک را به اتّکاى دوستى آل محمّد(علیهم السلام) رها کنید، و مبادا دوستى آل محمّد(علیهم السلام) را به اتّکاى اعمال صالح از دست بدهید، زیرا هیچ کدام از این دو، به تنهایى پذیرفته نمىشود.

حکایاتی خواندنی از امام رضا (ع)

$
0
0

درس تواضع
 در را باز کرد، بسم الله گفت و قدم در حمام گذاشت. بخار آب گرم مثل مه فضای حمام را پر کرده بود. کمی به اطراف نگاه کرد. حمام تقریبا شلوغ بود. هر صدایی که بر می خواست بم و طنین انداز می شد.

کف سنگ فرش شده حمام لیز و خیس بود. امام با احتیاط گام برمی داشت و به سوی خزینه می رفت. کسی جلوی خزینه بر سکویی نشسته بود و تاس تاس آب بر سرش می ریخت. امام نیز سطلی مسی را برداشت و از آب خزینه پر کرد. او هم روی سکو نشست و چند بار با تاس آب بر سر و دوشش ریخت. کسی نزدیک خزینه داشت پشت رفیقش را مشت و مال می داد. در آن شلوغی و فضای مه آلود، کسی متوجه امام نبود. امام باز سطل را پر از آب کرد، رفت تا در گوشه ای خود را بشوید. پیرمردی وسط حمام کنار یکی از ستونها نشسته بود. سر و صورتش پر از کف صابون بود. با چشمان نیمه باز متوجه عبور امام می شد.
-ای آقا! خواهش می کنم بر سرم آب بریز.
امام به او نزدیک شد و سطل آبی که همراه داشت آهسته آهسته بر سر او ریخت. پیرمرد تند تند بر موی و ریش بلندش چنگ زد. دو نفر که کمی آن طرف تر نشسته بودند، با دیدن امام او را شناختند. امام با خوشرویی شروع کرد بر تن او کیسه کشیدن.
-لطفا سرم را هم صابون بزن!
امام نیز همان کار را کرد.
دو نفری که متوجه امام و پیرمرد بودند، بیشتر تعجب کردند. یکی گفت واقعا که این پیرمرد جسارت را از حد گذرانده، باید کاری بکنیم.
امام در این لحظه سطل خالی را برداشت تا برود و آب بیاورد. آن دو نفر از جا بلند شدند و جلو رفتند.
-درود برمولایمان! شما زحمت نکشید. خواهش می کنیم سطل را به ما بدهید تا آب بیاوریم.
اما امام با مهربانی به آنها اجازه نداد و خودش به سوی خزینه رفت.
پیرمرد همان طور که کنار ستون منتظر بود. آن دو نیز نزد پیرمرد رفتند.
-ای عمو، می دانی این مرد چه کسی بود که بر تن تو کیسه می کشید؟
-نه مگر که بود. بنده ای بود از بندگان خدا.
یکی از آنها رو به دیگری کرد و گفت: چه پیرمرد پررویی! به فرزند رسول خدا فرمان می دهد که بر سرش آب بریزد!
آن دیگری گفت: راست می گویی ولی شاید نمی داند او امام رضاست! پیرمرد بدون این که به چهره امام نگاه کند گفت: آقا لطفا این لیف و صابون را بگیر و به کمرم بکش!
یکی از آنها خندید و گفت: چه می گویی عمو! این فرزند رسول خدا امام رضا (ع) بود. پیرمرد با دست پاچگی با پشت دست، کف دور چشمهایش را پاک کرد و با تعجب به آن دو نگاه کرد.
-گفتی که بود؟
-مولای ما امام رضا(ع).
-نه! وای بر من! به خدا نمی دانستم. آه خدایا مرا ببخش!
در همین لحظه امام با سطل آب برگشت. پیرمرد با شرمندگی نگاهش کرد. دست امام را گرفت و گفت: مولای من به خدا تو را نشناختم. جسارت مرا ببخش.
امام لبخند زد و گفت: راحت باش و بر سر جای خود بنشین!
با اصرار امام پیرمرد نشست و امام آرام آرام بر سر و تن او آب ریخت. گویا بقیه هم متوجه امام شده بودند، زیرا از گوشه و کنار حمام به او نگاه می کردند و از آن همه اخلاق نیک و تواضع امام در تعجب بودند و درس افتادگی، مهربانی و برادری از او می آموختند.

اسراف
 

هوا بهاری بود. نم نم، نسیم خنکی می وزید. گنجشک ها روی درخت بزرگ حیا، شلوغ کرده بودند. چند نفر از دوستان و آشنایان در خانه امام رضا(ع) میهمان بودند.
امام از اتاق میهمانان بیرون آمدند. وقتی در ایوان خانه پاگذاشتند صدای جیک جیک بچه پرستوها را شنیدند. به سقف ایوان چشم دوختند. مدتها بود که پرستویی برسقف چوبی ایوان لانه گذاشته بود. امام هر وقت که از آنجا رد می شدند به لانه پرستو نگاه می کرد و خوشحال می شد. حالا دیگر جوجه هایش بزرگ شده بودند. امام دیدند که پرستوی مادر از راه رسید. جوجه ها حریصانه نوکشان را از هم باز کردند. پرستوی مادر غذا در دهان یکی گذاشت و دوباره به آسمان پرواز کرد.
امام لبخند زد و به حیاط رفتند. وضو گرفتند. موقع برگشتن در گوشه حیاط نگاهشان به چیزی افتاد. کمی ایستادند و با تعجب به آن خیره شدند. بعد جلوتر رفتند و آن را برداشتند. خیلی ناراحت شدند. سرشان را چند بار با افسوس تکان دادند و از ناراحتی روی پله ایوان نشستند. میهمانها که منتظر برگشتن امام بودند از دیرکردن او نگران شدند. یکی از دوستان جوان امام که از لای در متوجه امام شده بود بیرون آمد.
-سرورم چرا داخل نمی شوید؟ چیزی شما را ناراحت کرده است؟
امام سیب نیم خورده توی دستش را نشان دادند و گفتند: این میوه را چه کسی این گونه خورده؟
مرد جوان صدایش را بلند کرد:
-این میوه نیم خورده را چه کسی خورده؟
میهمانان از اتاق بیرون آمدند. مرد جوان سیب نیم خورده را از امام گرفت و باز حرفش را تکرار کرد: این سیب را کی خورده؟
یکی از آنها دست بر سینه گذاشت و گفت:
مولایم از شما عذر می خواهم . این سیب را من خورده ام.
امام از جا بلند شد. رو به او کردند و گفتند: چرا اسراف می کنی؟ چرا قدر نعمتهای خداوند را نمی دانی و به آن بی اعتنایی. مگر نمی دانی خدا اسراف کاران را به سختی عذاب می دهد؟
مرد باز دست به سینه ایستاد و از امام عذر خواست.
امام با میهمانان به اتاق برگشت. وقتی همه در جای خود نشستند، امام رو به آنها کردند و گفتند:
دوستان من:
وقتی که به چیزی نیاز ندارید، بیهوده آن را تلف نکنید و اگر خودتان به آن احتیاج ندارید به کسانی بدهید که به آن نیازمندند.
صفحه13@

عزیزترین میهمان
 

پیرزن با خوشحالی پیراهن تازه اش را پوشید. خود را مرتب نمودو سپس خانه را گرد گیری و نظافت کرد. بعد با همان خوشحالی جارو و سطل آب را برداشت و به کوچه رفت تا کوچه را آب و جارو کند. دو زن همسایه دم خانه هاشان ایستاده بودند و با هم حرف می زدند. با دیدن پیرزن خندیدند و جلو رفتند. پیرزن شروع کرد به جارو زدن. یکی از زن ها سلام کرد و گفت: چه شده خاله! لباس نو پوشیدی. حتما جایی دعوتی؟
پیرزن سرش را بلند کرد و گفت: نه از این خبرها نیست. تازه من که پا ندارم جایی بروم. همسایه دومی گفت: حتما منتظر میهمان عزیزی هستی که این جوری به خودت رسیدی؟
پیرزن به زبانش آمد که بگوید:«خواب امام رضا(ع) را دیده ام که امروز به خانه من می آید». اما زود از گفتن پشیمان شد. فکر کرد اگر خوابش را بگوید به او خواهند خندید. بی اعتنا سرگرم کارش شد.
دو زن همسایه با هم مشغول صحبت شدند. صحبت از امام رضا(ع) بود. پیرزن گوش هایش را تیز کرد.
-می دانی که امروز قرار است امام رضا به شهرمان نیشابور بیاید!
-این خبر را دیروز از شوهرم شنیدم. می گویند خیلی از مردم همراه بزرگان شهر، امروز از کله سحر به پیشواز امام رفته اند.
-فکر می کنی میهمان چه کسی خواهد بود؟
-نمی دانم. ولی حتما میهمان یکی از ثروتمندان و بزرگان شهر خواهند بود.
پیرزن پس از آب و جارو کردن به درون رفت. روی پله ای نشست. انگار دلش گرفته بود. باخودش گفت: همه اش خواب و خیال است. مگر می شود امام رضا(ع) این همه آدم بزرگ و اسم و رسم دار را رها کند و به خانه من بی کس و کار بیاید. چه خیالات خوشی!. ولی کار خدا را چه دیدی، شاید هم...
ساعت ها گذشت. پیرزن هر چند دقیقه به کوچه سرک می کشید. ساعت به ساعت رفت و آمدها در کوچه زیادتر می شد. ناگهان جمعیت عظیمی از دور پیدا شد. صدای طبل و شادی در هوا پیچید. زن و مرد، پیر و جوان به استقبال امام می رفتند. اما پیرزن دم در خانه اش ایستاده بود و به جمعیتی که به آن سو می آمدند، خیره بود.
در میان جمعیت، امام روی اسب سفیدی نشسته بود و هر دم با اشاره دست جواب سلام و احساسات مردم را می داد. مردم دور اسبش را گرفته بودند و دست و پای امام را بوسه باران می کردند. امام نزدیک و نزدیک تر می شد. قلب پیرزن به تاپ و تاپ افتاد. دم در هر خانه ای که می رسید، کسی افسار اسبش را می گرفت و خواهش می کرد که به خانه او برود. اما امام به راهش ادامه می داد. اشک شوق در چشم های پیرزن حلقه زد. امام نرسیده به خانه پیرزن نگاهی به او کرد. با نگاه مهربان امام انگار قبل پیرزن می خواست از جا کنده شود. اسب انگار می دانست کجا باید بایستد. همین که جلوی خانه پیرزن رسید، ایستاد. پیرزن فوری منقل کوچکش را که آماده کرده بود، به دست گرفت. اسپند روی آن ریخت. کمی جلوتر رفت و در میان موجی از شور و شادی مردم رو کرد به امام و گفت: سرورم، مولای من، فدایت شوم، قدم روی چشم من بگذار و به خانه من بیا.
امام از اسب پیاده شد. همه یک دفعه ساکت شدند. پیرزن حرفش را باز تکرار کرد. امام لبخند زد و در میان تعجب همه پا به درون خانه پیرزن گذاشت. خواب پیرزن به واقعیت پیوست، مردم و بزرگان شهر به خانه پیرزن آمدند.
همسایه ها از هر طرف برای پذیرایی امام و مردم دست به کار شدند. امام پس از استراحت، در حیاط خانه کمی قدم زد و به تماشای باغچه کوچک پیرزن ایستاد. پیرزن جلو دوید.
-قربان قدم هایت آقا! دوست دارم این نهال بادام را با دست های خودت در این باغچه بکاری.
امام لبخند زد. با خوش رویی نهال بادام را گرفت و در باغچه کاشت و در پایش آب ریخت. آن روز پیرزن خوشبخت ترین آدم روی زمین بود. از آن پس پیرزن در میان مردم به «پسندیده» معروف شد.
یک سال بعد درخت کوچک بادام قد کشید و بار داد. پیرزن هر وقت به درخت نگاه می کرد به یاد امام می افتاد. درخت بادام بوی خوب دست های امام را می داد. مردم و همسایه ها که قصه درخت بادام را شنیده بودند، هر روز به در خانه پیرزن می آمدند و از او می خواستند تا بادامی به عنوان تبرک به آنها بدهد.

هنگام جدایی
 

ریّان خیلی دلش گرفته بود. انگار یک آسمان ابر در دلش سنگینی می کرد. وقت خداحافظی بود و او دلش نمی خواست از امام دوست داشتنی خود جدا شود. اما چاره ای نبود. باید به سفر دوری می رفت.
وسایل سفرش را به پشت شتر، خوب جابه جا کرد و به یکی از خدمتکارهای امام که به او کمک می کرد گفت: لطفا سطلی آب به شترم بده تا بروم از آقا خداحافظی کنم.
بعد از پله های خانه بالا رفت. امام در اتاقش منتظر بود. ریّان جلوی در اتاق که رسید ایستاد و با خود گفت: یادم باشد که یکی از پیراهن های آقا را بگیرم تا مرا در آن کفن کنند. همچنین تقاضا کنم تا چند درهم به من بدهد تا برای دخترانم انگشتر بخرم و برایشان سوغاتی ببرم.
ریّان در زد و بعد آهسته در را گشود. امام با دیدن او از جا برخاست. جلو آمد و او را بغل کرد و برایش دعا کرد. ریّان دست در گردن آقا انداخت. نتوانست طاقت بیاورد ناگهان بغض دلش پاره شد و با صدای بلند گریه کرد. امام با مهربانی سعی کرد او را آرام کند. دو خدمتکار با شنیدن صدای گریه، به سوی او آمدند. ریّان با چشم های اشکبار دست امام را بوسید. می خواست حرفی بزند اما غصه راه گلویش را بسته بود. سرانجام از امام جدا شد. همین که از پله های خانه پایین آمد، امام او را صدا کرد.
-ای ریّان برگرد!
-ریّان با تعجب رو به امام کرد. امام بالای پله ها ایستاده بود. اشک هایش را با پشت آستین پاک کرد و دوباره از پله ها بالا رفت.
-چه شده سرورم؟
امام رضا(ع) با لبخند پرسید: دوست نداری چند درهم به تو بدهم تا برای دخترهایت انگشتر بخری؟ دوست نداری یکی از پیراهن هایم را به تو بدهم؟
یک دفعه همه چیز یادش آمد و گفت:آه سرورم! می خواستم همین ها را از شما تقاضا کنم اما غم جدایی از شما آنقدر در دلم سنگینی کرد که همه چیز را از یاد بردم.
امام او را به اتاقش برد به او سی درهم و یکی از پیراهن های سفید خود را داد.
ریّان دوباره امام را بوسید و خداحافظی کرد. امام تا درحیاط خانه او را بدرقه کرد.
ریّان وقتی از امام رضا(ع) دور شد و از شهر فاصله گرفت، پیراهن امام را از میان وسایلش بیرون آورد. آن را روی صورت خود گذاشت و با نفس عمیق بویید. پیراهن پر از بوی مهربانی بود، پر از عطر اقاقی. با خود گفت: به راستی که مولایم امام رضا(ع) از دل دوستداران خود خبر دارد.
منبع:اطلاعات هفتگی شماره 3397 



 برگرفته از:«سایه سار رافت» به کوشش اداره امور فرهنگی آستان قدس رضوی 
نویسنده: محمود پوروهاب، تصویرگر: زهره اقطایی، گرافیست: مهدی شاد

پیامبری که معجزه نداشت!

$
0
0

چگونه پیامبرتان را که معجزه‌ای ندارد، پیامبر می شمارید؟
عده‌ای از مخالفان اسلام به منظور پایین آوردن مقام و منزلت پیامبر عزیزمان، ادعا کرده‌اند که پیامبر اسلام معجزه‌ای جز قرآن نداشت و تنها به وسیله آن مردم را به سوی خود می‌خواند. برخی از آن‌ها پا را فراتر نهاده و بر همین اساس از ریشه، پیامبری حضرت محمد صلّی الله علیه و آله را زیر سوال برده‌اند.
فندر، کشیش معروف آلمانی می‌گوید:


از شرایط نبوت، ظهور معجزه است که محمد دارای آن نبوده است. زیرا در قرآن به صراحت آمده است:
«وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیاتٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الْآیاتُ عِنْدَ اللَّهِ وَ إِنَّما أَنَا نَذیرٌ مُبینٌ.»  1
و گفتند: چرا بر او از طرف پروردگارش معجزاتی نازل نمی‌شود؟ بگو: معجزات تنها نزد خداست (و به فرمان او نازل میشود نه به میل دیگران) و من فقط هشدار دهنده‌ای آشکار هستم.
وی به آیات 93 سوره اسراء و 109 سوره انعام نیز استناد کرده است.  2
«مسیو ژرژ دوروی» نیز در کتاب خود عکسی از آن حضرت کشیده که قرآنی در دست دارد و در حال ورق زدن آن است. او در زیر آن عکس، نوشته است: «چون از این بزرگوار معجزه می‌خواستند در پاسخ به آنان می‌گفت: اختیار معجزه در دست من نیست و این نعمت به من عنایت نشده است.» 3

پاسخ ‌ها:
در برابر این ادعای بی ریشه، پاسخ‌های فراوانی وجود دارد، که ما به برخی از آن‌ها اشاره می‌کنیم:
پاسخ اول:
پیامبر اکرم، بنابر شواهد قطعی و متواتر تاریخی، به جز قرآن معجزات فراوانی داشته است که برخی تعداد آن را افزون بر چهار هزار معجزه دانسته‌اند .4 معجزاتی نظیر شق القمر، آگاهی از درون دیگران، شفای بیماران که بیان یک یک آن‌ها سخن را به درازا خواهد کشاند.
گروهی از این معجزات، مربوط به پیشگویی‌های پیامبر است که در قرآن نیز به برخی از آن‌ها اشاره شده است. حتی اگر فرض کنیم که قرآن به تنهایی معجزه به حساب نمی‌آید، پیش گویی های قرآن که از زبان پیامبر به مردم ارائه شده، معجزه‌ای محکم و استوار خواهد بود که جای هیچ تردیدی را باقی نمی‌گذارد. نمونه بارز این پیش گویی ها پیروزی امپراطوی بزرگ روم بر حکومت پر قدرت و پهناور ایران است.
در دوران خسروپرویز، جنگی طولانی میان ایرانیان و رومیان در گرفت که 24 سال ادامه یافت. در حدود سال 616میلادی ایرانیان به روم شرقی حمله کردند و آن‌ها را شکست دادند. دولت روم شرقی که گرفتار شکست سختی شده بود تا آستانه انقراض پیش رفت و دولت ایران تمام متصرفات آسیایی او را به همراه مصر تسخیر کرد.
این پیروزی چنان اقتداری به حکومت خسروپرویز بخشید و چنان ضعفی را بر دولت رومیان حاکم کرد که حتی خیال دگرگونی این وضعیت در ذهن احدی نمی‌گنجید. اما در همین شرایط قرآن می‌گوید:
غُلِبَتِ الرُّومُ. فی أَدْنَی الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ. فی بِضْعِ سِنین ... 5
رومیان مغلوبِ (ایرانیان) شدند. (این شکست) در نزدیک‌ترین سرزمین (رخ داد) ولی آنان بعد از مغلوب شدن، در آینده نزدیکی پیروز خواهند شد. (این پیروزی) در چند سال (آینده خواهد بود) ...
رومیان در سال 622 میلادی به ایران حمله کردند و پس از شکست های پی در پی که به لشکر خسروپرویز وارد ساختند، در سال 628، پیروز نهایی میدان شدند. یعنی درست 12 سال پس از شکست سنگینی که از ایرانیان خورده بودند. شکست رومیان در حدود سال هفتم بعثت و پیروزی آنان در حدود سال ششم یا هفتم هجری بوده است.
اکنون این سؤال مطرح است که آیا یک انسان با علم عادی می‌تواند این چنین قاطعانه از حادثه‌ای به این مهمی خبر دهد؟ حتی اگر فرض کنیم که این جریان از نظر سیاسی قابل پیش بینی باشد که نبود، باید با احتیاط و احتمال بیان می‌شد. اما این آیات چنان با صراحت و قاطعیت است که اگر خلاف آن پیش می‌آمد، بهترین سند برای نبوت پیامبر بود.
«مسیو ژرژ دوروی» نیز در کتاب خود عکسی از آن حضرت کشیده که قرآنی در دست دارد و در حال ورق زدن آن است. او در زیر آن عکس، نوشته است: «چون از این بزرگوار معجزه می‌خواستند در پاسخ به آنان می‌گفت: اختیار معجزه در دست من نیست و این نعمت به من عنایت نشده است.»
پاسخ دوم :

با مراجعه به آیات استناد شده توسط مخالفان در می‌یابیم که این آیات، مربوط به معجزات درخواستی و پیشنهادی است، نه معجزات اثباتی و ابتدایی. بسیاری از کافران با معجزات و قراین فراوانی که از پیامبر دیده بودند، می‌دانستند که او راست می‌گوید. اما با این حال ایمان نیاوردند و به دنبال یافتن حقیقت نبودند. آنها می‌خواستند از یک سو اعجاز قرآن را نادیده بگیرند و از سوی دیگر با بهانه جویی‌های پی در پی، معجزه را به صورت بازیچه‌ای بی ارزش در آورند. گویا در خواست معجزه یکی از سرگرمی‌های آنان شده بود و هر کدامشان پیشنهادی مسخره آمیز را به پیامبر ارائه می‌دادند.
روشن است که پاسخ گویی به چنین درخواست‌هایی، عاقلانه نیست و همان معجزات گذشته برای آن‌ها کافی می‌باشد.

پاسخ سوم :
کیفیت معجزه از کمیت آن پر اهمیت‌تر است. به نظر شما درست است که معجزه را مثل هندوانه، کیلویی و مثل تخم مرغ دانه‌ای حساب کنیم؟
بر فرض که پیامبر اسلام تنها یک معجزه داشته باشد که مسلما این طور نبوده، اگر ارزش همین یک معجزه بالاتر از همه معجزات پیامبران گذشته باشد، آیا همین یک معجزه کافی نخواهد بود؟
آیا ارزش یک معجزه جاویدان با معجزه‌های فراوانی که محدود به یک زمان کوتاه هستند، قابل مقایسه است؟
مسلما معجزه بزرگی همچون قرآن که ماهیتا متفاوت با همه معجزات انبیاء گذشته است، برای اثبات پیامبری نبی اکرم، کافی است. معجزه‌ای که پس از 1400 سال هر روز که از عمرش می‌گذرد، بر تازگی آن افزوده می‌شود و محتوای ناب آن پدیدارتر می‌گردد. معجزه‌ای که نه دست تحریف به آن گشوده شده و نه کسی توانسته مثل آن را بیاورد.
با مراجعه به آیات استناد شده توسط مخالفان در می‌یابیم که این آیات، مربوط به معجزات درخواستی و پیشنهادی است، نه معجزات اثباتی و ابتدایی. بسیاری از کافران با معجزات و قراین فراوانی که از پیامبر دیده بودند، می‌دانستند که او راست می‌گوید. اما با این حال ایمان نیاوردند و به دنبال یافتن حقیقت نبودند
پاسخ چهارم :

صاحبان همه ادیان الهی قبول دارند که معجزه کاری است خارق العاده که با «اذن خداوند» در اختیار پیامبران قرار می‌گیرد. بنابراین فرستادن معجزه با اراده و فرمان خداوند صورت می‌پذیرد و هیچ یک از پیامبران خدا، دخالتی در آن ندارند.
آیات مورد استناد مخالفان نیز در صدد بیان همین نکته است که معجزه تنها با اذن خداوند امکان پذیر است و پیامبر، بشری همچون دیگران است و تنها وظیفه پیام رسانی را بر عهده دارد. بنابراین اگر خداوند صلاح بداند اجازه معجزه را صادر می‌کند. اما اگر آن را به صلاح دین و مردم نداند، اجازه آن را به هیچ پیامبری نخواهد داد.

پاسخ پنجم :
پیامبران گذشته نیزهمیشه به معجزات پیشنهادی دیگران جامه عمل نپوشانده اند. برای نمونه یکی از درخواست‌های قوم بنی اسرائیل از حضرت موسی این بود که خدا را به ما نشان بده. اما ببینیم خداوند در برابر چنین درخواستی چگونه عمل کرده است. قرآن می‌گوید:
اهل کتاب از تو می‌خواهند که کتاب و نوشته‌ای از آسمان به رایشان فرود آوری. آن‌ها از موسی بزرگ‌تر از آن را خواستند و گفتند: «خدا را آشکارا به ما نشان بده!» پس به سزای این ظلم و ستمشان صاعقه آنان را فراگرفت. 6

1- سوره عنکبوت, آیه 50.
2- میزان الحق, ص 227.
3- ر.ک : آیت الله سبحانی, منشور جاوید, ج 7, ص 208.
4- برای اطلاع بیشتر می توانید به کتاب مدینة المعاجز نوشته سید هاشم بحرانی مراجعه کنید.
5- سوره روم, آیه 1 تا 3.
6- سوره نساء, آیه 153.

رابطه دختر و پسر

$
0
0

هر پسر و دختری که پا به دوران جوانی می‏گذارد، بزرگترین آرزویش ازدواج و ایجاد کانون گرم و پر مهر خانواده است، تا یار و مونس و محرم راز پیدا کند و از نعمت زندگی مشترک زناشویی، استقلال و آزادی بیشتری بهره‏مند گردد. پسران و دختران جوان سعادت خود را در سایه زندگی مشترک جستجو می‏کنند. چنین میلی بطور طبیعی و فطری در انسانها وجود دارد و نمی‏توان از آن صرف نظر کرد.

اما ازدواج مراحلی دارد که اولین جلسۀ خواستگاری یکی از آنهاست.در صورتی که قصد دارید به خواستگاری بروید به این نکات توجه داشته باشید.اما پیش از آن به این سخنان پیامبر(ص) توجه کنید که فرمودند: "هر که با زنی به خاطر مالش ازدواج کند، خداوند او را به مال وی واگذار می‏کند، و هر که با او به خاطر جمال و زیبائی‏اش ازدواج نماید، در او چیزی را که خوشایند او نیست، خواهد دید، و هر که با وی به خاطر دینش ازدواج کند، خداوند تمامی این مزایا را برای او جمع می‏کند.".

 

 پسرها به خواستگاری بروند

 

"به عقیده ویلیام جیمز فیلسوف معروف امریکایی،حیا و خودداری ظریفانه زن‏غریزه نیست‏بلکه دختران حوا در طول تاریخ دریافتند که عزت و احترامشان به این‏است که به دنبال مردان نروند،خود را مبتذل نکنند و از دسترس مرد خود را دور نگه‏ دارند؛ زنان این درسها را در طول تاریخ دریافتند و به دختران خود یاد دادند و اختصاص به جنس بشر ندارد، حیوانات دیگر نیز همین طورند؛ همواره این‏ مأموریت‏ به جنس نر داده شده است که خود را دلباخته و نیازمند به جنس ماده نشان ‏بدهد. مأموریتی که به جنس ماده داده شده این است که با پرداختن به زیبایی و لطف و با خودداری و استغناء ظریفانه، دل جنس خشن را هرچه بیشتر شکار کند و او را از مجرای حساس قلب خودش و به اراده و اختیار خودش در خدمت‏ خود بگمارد.

 

خلاف احترام زن است که به دنبال مرد بدود. برای مرد قابل تحمل است‏که از زنی خواستگاری کند و جواب رد بشنود و آنگاه از زن دیگری خواستگاری کند و جواب رد بشنود تا بالاخره زنی رضایت ‏خود را به همسری با او اعلام کند، اما برای‏زن که می‏خواهد محبوب و معشوق و مورد پرستش باشد و از قلب مرد سر درآورد تا بر سراسر وجود او حکومت کند، قابل تحمل و موافق غریزه نیست که مردی را به ‏همسری خود دعوت کند و احیاناً جواب رد بشنود و سراغ مرد دیگری برود."

 

 


ظاهر آراسته مهم است

 

زمانی که به خواستگاری میروید و یا از شما خواستگاری میشود، زیباترین لباسهایتان را به تن کنید و پوششی شیک و مناسب داشته باشید. اولین دیدارها همیشه در اذهان باقی میمانند. عدهای با لباسهای نامناسب و نه چندان تمیز به خواستگاری میروند و تصورشان این است که این شخص باید وضعیت زندگی مرا بداند در صورتی که این وضعیت خاطره خوشی به جا نمیگذارد. در تمام طول مراسم خواستگاری متانت و وقار باید از ناحیه هر دو خانواده مراعات شود و رفتارهای نامناسب ذهنیتهای بدی را رقم میزنند.



صداقت داشته باشید

 

هنگام صحبت کردن فرد مورد نظرتان، سراپا گوش باشید، و دقت لازم را به عمل آورید تا مطالب گفته شده را بهتر بتوانید به خاطر بسپارید و هنگامی که خودتان صحبت می کنید نیز سعی کنید، سنجیده حرف بزنید. پس از این که از گذشته و شرح حال فرد مقابل مطلع شدید می توانید دیدگاهش را راجع به مذهب سؤال کنید.در هنگام صحبت کردن با فرد مورد نظر در اولین جلسه بنا را بر صداقت و یکرنگی بگذارید و متعهد شوید که آنچه می گوئید کاملاً از سر صدق و صفا باشد و به این تعهد خود نیز پای بند شوید.

 

 


خواستگاری، محرمانه باشد

 

مراسم خواستگاری اولیه، در حد ممکن، باید خصوصی و محرمانه باشد؛ بدین معنی که غیر از دو خانوادة پسر و دختر، افراد دیگری، نباید از موضوع خواستگاری مطلع شوند و به قول معروف، بهتر است از ابتدا قضیة خواستگاری را جار نزنند و بر سر زبانها نیندازند؛ تا اگر - به هر دلیلی - توافقی حاصل نشد، یا طرفین همدیگر را نپسندیدند و ازدواج پا نگرفت، افراد به گمانه زدنهای بیمورد و بیدلیل نپردازند؛ زیرا گاهی با مطرح شدن احتمالات بیاساس و غیرواقعی و تهمت زدنهای مختلف، زمینة کاهش اعتبار فردی و خانوادگی یکی از دو طرف به وجود میآید و باعث لطمه زدن به آبروی اجتماعی افراد و خانواده ها میشود؛ مثلاً میگویند: لابد در دختر یا پسر عیبی بوده که او را نپسندیدهاند و ازدواج سر نگرفته است و با تبدیل کردن کاه به کوه و بزرگنمایی موضوعی فرعی آینده یکی از دو طرف را خراب میکنند و چه بسا شایعهسازیهای دیگری را به دنبال داشته باشد و زمینة توافقهای موارد بعدی را نیز از بین ببرد و به طور کلی، به اعتبار و آبروی حداقل یکی از دو خانواده، لطمه وارد میشود.هنگام خواستگاری فقط پدر و مادر و پسر با هم بروند ( یا جایگزین پدر و مادر و قیم پسر اینکار را در غیاب والدین انجام می دهند.)

 


شتابزده نباشید

 

دخترباید آرام و با طمأنینه راه برود و آرام صحبت کند و مقدار کم میوه یا شیرینی بخورد و تعجیلی نداشته باشد. عجله عروس و خانواده اش علامت علاقه به راحت شدن از وضع فعلی و صورت گرفتن ازدواج است و علامت بسیار بدی است و داماد سالم در همین جا می تواند رابطه را قطع کند!

 

اولین دیدار معمولاً رسمی است. بایستی اولین دیدار را با توفیق و دقت بیشتری پشت سر گذاشت.

 

در جلسه اول خواستگاری درباره ی عقد، مهریه، مسائل اقتصادی و مادی هیچ صحبتی نمی شود و بسیار خوب است که محیط صمیمی باشد البته این بدان معنا نیست که با گذاشتن موزیک سعی در شاد جلوه دادن خودتان داشته باشید.بلکه جلسه در آرامش برگزار شود بهتر است.زمان جلسه اول بیشتر از یک ساعت نباید طول بکشد.

 

بعد از یک هفته خانوادۀ دختر میبایست تلفنی به خانواده پسر اطلاع دهند. اگر جواب مثبت باشد که قرار بعدی برای صحبتهای بیشتر گذاشته می شود .در غیر این صورت زیاد اصرار نکنید. البته کمی اصرار ارزشش را دارد ولی ازحد که بگذرد از نظر روحی تاثیر بدی به همراه خواهد داشت.

خصوصیات شیعه مهدوی

$
0
0

در روایات شیعه ذکر شده است که خداوند دوست دارد نعمت خود را بر تن بنده اش ببیند. معنای این روایات این است که خداوند دوست دارد انسان منبع جمال نعمات الهی باشد و شیعیان که آراسته به نعمت ولایت هستند، از وجودشان برکات ولایت متشعشع شود. در حقیقت شیعه باید مجسمه اسلام ناب محمدی صلی الله علیه وآله و امام زمان علیه السلام باشد. امام صادق علیه السلام فرمودند: «کونوا لنا زینتا و لاتکونوا علینا شنیا». شما شیعیان زینت ما اهل بیت باشید، مایه ننگ و عار ما نباشید.

نمایندگان قیصر روم محضر رسول الله صلی الله علیه وآله وارد شدند، درحالیکه دارای سبیلهای بلند بوده و ریش راهم تراشیده بودند. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله آنان را به حضور نپذیرفته و فرمودند: سبیل هاشان را بتراشید و محاسنشان دیده شود بعد وارد شوند. مفهوم این روایت این است که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله انتظار دارد مسلمان مجسمه اسلام باشد و هرکس مسلمانی را دید بیاد رسول الله صلی الله علیه وآله بیفتد.

و اما زینت:
شیعه مهدوی از نظر ظاهری، باطنی، رفتار، اخلاق، گفتار، تفکر و… باید زینت امام عصر علیه السلام باشد.

الف- از نظر ظاهری
قرآن کریم و روایات اهل بیت علیهم السلام تذکراتی درباره ظاهر انسان مؤمن داده اند که بدان اشاره می گردد:

۱- راه رفتن متواضعانه
خداوند متعال درباره ویژگیهای مؤمنان و بندگان خاص الهی، اولین ویژگی را راه رفتن متواضعانه ذکر نموده است. «عبادالرحمن الذین یمشون علی الارض هونا». بندگان خاص خدا کسانی هستند که با تواضع راه می روند. در جایی دیگر خدای متعال می فرماید: «لاتمش فی الارض مرحا» در روی زمین با حالت مستی راه نرو.

۲- لبخند
قرآن کریم سفارش به چهره گشاده و خوش برخوردی نموده و از ابرو درهم کشیدن نهی می کند. « ولا تصعر خدک للناس» چهره ات را برای مردم درهم نکش.

۳- صحبت کردن نرم و آهسته
برخوردهای لفظی مناسب و تعاملات با دیگران از توصیه های الهی است. «إن أنکرالاصوات لصوت الحمیر» بدترین صداها صدای خران است. در روایات تفسیر به قهقهه شده است که آنهم از مصادیق برخوردهای لفظی نامناسب است.

۴- ظاهر آراسته

در روایات و سیره معصومین علیهم السلام توصیه زیادی به آراستگی ظاهر شده است. روزی مردی حضور رسول الله شرفیاب شد و دارای موهای ژولیده بود. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله او را توصیه به اصلاح سروصورت و مو نمودند. پیامبر صلی الله علیه وآله برای مرتب کردن مو و صورت به آب می نگریستند. استفاده از عطر، شانه زدن موها، مسواک کردن، استحمام، لباس تمیز و… در سیره پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و اهل بیت علیهم السلام مبین این خواهد بود.

ب- روابط اجتماعی
انسان موجودی مدنی است. و ناگزیر از زندگی اجتماعی همراه با تعاملات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و… می باشد. در روابط اجتماعی قرآن و روایات بهترین مدل را رسم نموده اند. روابط اجتماعی مبتنی بر لطف و صفا و رحمت. که خداوند می فرماید: مؤمنان باهم برادرند «إنما المؤمنون إخوه». فرهنگ اصیل قرآنی در روایات اجتماعی را برادری مطرح می نماید. یعنی تمام تعاملات انسان بر مبنای روابط برادرانه باشد.

از سویی در روابط مسائلی را نهی می کند که به بعضی اشاره می نمائیم:
۱- عدم استهزاء و تمسخر
۲- عدم غیبت
۳- عدم سوءظن
۴- عدم سب و فحش و لقب بد دادن
مسائل عبادی
اهمیت ویژه و شدید قرآن کریم به مسائل معنوی و عبادی و سیره اهل بیت علیهم السلام در این مقوله و تأکیدات اهل بیت علیهم السلام در این زمینه بیانگر این بعد است.
۱- تأکید بر تلاوت قرآن حداقل در هر روز ۵۰ آیه و نماز اول وقت. امام صادق علیه السلام فرمودند: شیعیان ما را با نماز اول وقت امتحان کنید.
۲- نماز شب
۳- مناجات با خدا و…
در آیات و روایات چهره عبادی شیعه مهدوی را طراحی می نماید.


روفائیل؛ فرشته حضرت زهرا

$
0
0

حضرت جواد الائمّه، امام محمّد تقى صلوات اللّه علیه حکایت فرماید: روزى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله توسّط سلمان فارسى رضوان اللّه تعالى علیه پیامى براى حضرت فاطمه زهرا سلام اللّه علیها فرستاد.

 

سلمان گوید: همین که جلوى در منزل آن مخدّره رسیدم، ایستادم و سلام کردم؛ سپس متوجّه شدم که حضرت فاطمه زهرا سلام اللّه علیها مشغول قرائت قرآن است و آهسته آیات قرآن را بر لب زمزمه مى نماید.

 

و دیدم که سنگ آسیاب بدون آن که دست حضرت روى آن باشد، در حال چرخش و دور زدن است و کسى را نزد حضرتش نیافتم .

 

برگشتم نزد رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و عرضه داشتم : یا رسول اللّه ! جریان مهمّ و عظیمى را مشاهده کردم !!

 

حضرت فرمود: آنچه را دیدى بیان کن؟

 

گفتم : همین که جلوى در منزل دخترت ، فاطمه سلام اللّه علیها رسیدم و سلام کردم ، متوجّه شدم که وى آهسته قرآن مى خواند و سنگ آسیاب مى چرخید و کسى را هم نزد او نیافتم .

 

پس حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله تبسّمى نمود و اظهار داشت : اى سلمان ! خداوند قلب دخترم ، فاطمه را سرشار از ایمان نموده است، او تمام وجودش ایمان و یقین مى باشد و غرق در طاعت و عبادت پروردگار گشته بود.

 

لذا خداوند متعال فرشته اى را به نام روفائیل رحمت فرستاده است تا وى را کمک نماید.

 

و همان فرشته بوده است که سنگ آسیاب را براى دخترم فاطمه ، مى چرخانیده است .

 

و سپس افزود: بدان که خداوند مهربان تمام امور دنیا و آخرت فاطمه را کفایت خواهد نمود.

 

—————————————————-

 

الثّاقب فى المناقب : ص ۲۹۰ ، ح ۲۴۸٫

خواص خوردن آب

$
0
0

هزار و چهار صد سال پیش اسلام گفت که قبل از خواب و بعد از خواب آب بخورید .

شب داخل ظرفی آب بریزید زیر آسمان بگذارید و صبح هنگام بیدار شدن مقداری از آن آب بخورید و با بقیه آن وضو بگیرید و نماز بخوانید.

امروزه علم پزشکی ثابت کرده که 90 درصد سکته های قلبی هنگام صبح به خاطر این است که ما قبل از خواب و یا عصر روز قبل آب نخورده ایم .

 

یک لیوان آب بعد از بیدار شدن از خواب کمک میکند ارگانهای بدن فعال بشوند .

خوردن یک لیوان آب نیم ساعت قبل از غذا به هضم آن کمک می کند. 

خوردن یک لیوان آب قبل از حمام به کاهش فشار خون کمک می کند.

یک لیوان آب قبل از خواب از سکته قلبی جلوگیری می کند .


حکایت تشکر شیطان

$
0
0

سید جلیل القدری در تهران از شاگردان مرحوم شیخ رجب علی خیاط رضوان الله تعالی علیه می باشد. ایشان برایم نقل فرمود که: یکی از شاگردان حاج شیخ، سیدی بود که شغلش فروش لباس های دوخته شده مانند کت شلوار بود. در آن زمان در خارج از کشور دو تا کارخانه بود که پارچه تولید می کردند و از نظر اهل خبره محصول این دو کارخانه از نظر جنس با یک دیگر هیچ فرقی نداشت. جز این که یکی از آن دو تبلیغات زیادی داشت؛ دیگری تبلیغات چندانی نداشت. اکثر مردم به سراغ محصولات کارخانه پر تبلیغات می رفتند. لباس هایی که این سید تهیه می نمود، از پارچه آن کارخانه کم تبلیغات بود ولی کسی متوجه نمی شد.


روزی حاج شیخ در مغازه او نشسته بود. جوانی آمد و لباسی خرید و رفت. شیخ خنده ای می کند و سپس به شاگردش می گوید: علت خنده ام را نمی پرسی؟ می گوید: نمی دانم، بفرمایید به چه علت خندیدید؟!
در جواب می فرماید: مردم نمی دانند که این دو کارخانه، محصولاتش عین یک دیگر است. این جوان که لباس را از تو خرید، با خیال و ذهنیت آن کارخانه پر تبلیغات آمده بود! سزاوار بود که به او می گفتی که این پارچه از چه کارخانه ای است! خنده ام از این بود که وقتی جوان لباس را خرید و رفت، شیطان آمد و در اطراف تو چرخی زد و تشکر کرد و رفت!
منبع: نکته ها از گفته ها، ۸۵٫
منبع: نشریه نسیم وحی، شماره ۲۲

تبلیغات وهابیت علیه شیعه

$
0
0

در رابطه با بحث وهابیت، اگر بخواهم در یک جمله عرض کنم، با توجه به امکانات مالی و نیرویی که امروز در اختیارات وهابیت است، از یک پیچیدگی ویژه‌ای برخوردارند که شاید قوی‌ترین مراکز فرهنگی، حتی مسیحیت هم مانند اینها، یکّه‌تاز میدان نیستند.

 

حدود 4 سال قبل که به مکه مکرمه مشرف شدم، از مرکز فرهنگی وهابیت، رابطة العالم الإسلامیة که عزیزانی که وارد مکه می‌شوند، از مدینه منوره، در همان ابتداء، یک کاخ سفیدی درست کرده‌اند که تابلوی رابطة العالم الإسلامیة را روی آن نصب کرده‌اند و من حدود 7 ساعت از این مرکز دیدن کردم و بخش‌های مختلف این مرکز را از نزدیک دیدم و با روش‌های تبلیغی اینها و بروشورها و نشریات و کتاب‌هایی که چاپ کرده بودند را از نزدیک دیدم. خلاصه اینکه مرکز رابطة العالم الإسلامیة، مانند دفتر تبلیغات اسلامی و سازمان تبلیغات اسلامی ما است؛ با این تفاوت که اینها مرکز فرهنگی هستند، ولی در سازمان ملل متحد، عضو مراقب دارند و در سازمان یونسکو و یونیسف، عضو رسمی دارند. یکی از مسئولین اینها می‌گفت: «هیچ کشوری نیست که ما در آنجا، دفتر و نمایندگی نداشته باشیم».حوزه فعالیت‌شان، از کارهای فرهنگی تا رسیدگی به ایتام و مستمندان و تأسیس بیمارستان و کمک دارویی به بیماران و غیره است

 

 

عزیزان همه می‌دانند که روش تبلیغی امروز با دوران‌های گذشته، تفاوت زیادی دارد. در گذشته که چاپ اختراع شد، برای انتقال فرهنگ از نقطه‌ای به نقطه دیگر و از نسلی به نسل دیگر، از نشریه، روزنامه و کتاب استفاده می‌شد. ولی امروز، با توجه به امکانات مدرنی مانند فضای سایبری و اینترنت و ماهواره و پیام کوتاه که در اختیار بشر قرار گرفته است، مخالفین و دشمنان ما، حداکثر استفاده را از این ظرفیت‌های موجود انجام می‌دهند.

 

آمار تبلیغی وهابیت

 

در آمارهای موجود، در سایت www.isl.org.uk اعلام شده است که 40 هزار سایت وهابی، به صورت شبانه‌روز، مشغول فعالیت علیه شیعه است. کافی است که شما مراجعه کنید به سایت فیصل نور : www.fnoor.com که توسط یکی از وهابیون عربستان سعودی اداره می‌شود و مشهور است که پشتیبانی مالی آن را، آقای امیر نایف، ولیعهد فعلی عربستان سعودی بر عهده دارد. در این سایت، بیش از 40 هزار عنوان کتاب و مقاله ضد شیعی وجود دارد و می‌شود گفت که این سایت، مادربزرگ تمام سایت‌های وهابی است و کمتر سایت وهابی است که با این سایت، لینک نشده باشد یا مطالب علمی را از اینجا تغذیه نکند. هم‌چنین سایت‌های فارسی مانند سنی نیوز و سنی آنلاین و اسلام تکست که سایت‌های فارسی است و عمدتا مطالب تند ضد شیعی و فحاشی و اهانت را به صورت گسترده، علیه شیعه منتشر می‌کنند.

 

در خبرهایی که در هفته گذشته در سایت‌های خبری آمد، گفته شد که یکی از پژوهشگران کانادایی اعلام کرد: «از هر 2 سایت اسلامی، یکی سایت متعلق به وهابی‌ها است». حتی اینها در حال پشت سر گذاشتن حوزه فرهنگی إخوان المسلمین هستند.

 

من در مسافرتی که قبل از عید به کشورهای آلمان و هلند داشتم و فرصت خوبی بود برای استفاده از سایت‌های اینترنتی و دوستان خوبی هم در آنجا به ما کمک می‌کردند، یکی از چیزهایی که در فضای سایبری و اینترنتی برایم خیلی عجیب بود، در رابطه با حضرت مهدی (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) به عنوان موعود، یک و نیم میلیون صفحه مطلب در اینترنت وجود دارد، ولی در رابطه با این‌که مسیح، موعود است و مصلح کل و منجی، 18 میلیون صفحه مطلب در اینترنت وجود دارد. شاید این آمار، به ظاهر ساده باشد، ولی اگر مقداری دقت کنیم، می‌بینیم که اینها از این امکانات امروز، چقدر استفاده می‌کنند و ما چقدر استفاده می‌کنیم.

 

این مطالب را می‌توانید در سایت دانشگاه امیر کبیر مشاهده کنید.

 


فعالیت در شبکه‌های ماهواره‌ای

 

در حال حاضر، از 1800 شبکه ماهواره‌ای که در منطقه، فعال هستند، حدود 300 شبکه ماهواره‌ای، فقط علیه أهل بیت (علیهم السلام) برنامه‌ریزی و برنامه‌سازی می‌کنند.

 

شاید شنیدن اینها، ساده باشد و آمار گفتن و آمار دادن و آمار شنیدن، سهل باشد، ولی شما ببینید که آنها از نظر مسائل تبلیغی و فرهنگی در چه نقطه‌ای هستند و ما در چه نقطه‌ای هستیم؟ نهایت کاری که اتحادیه تلویزیون‌های اسلامی توانسته است انجام بدهد، این بود که حدود 2 هفته قبل همایشی در تهران داشتند و توانستند 182 رادیو و تلویزیون محلی را جمع کنند.

 

در بعضی از ماهواره‌ها، به هوای دفاع از ولایت و تشیع، به فحاشی علیه أهل سنت و جسارت به مقدسات أهل سنت هجوم آورده‌اند که نتیجه‌اش، جز فتنه، چیز دیگری نبوده است. با این‌که همه شنیدیم که در کنگره آمریکا، سال 2009 میلادی را رسما به عنوان سال اختلاف شیعه و سنی اعلام کردند و برای این، بودجه‌های ویژه‌ای اختصاص دادند. ما فراموش نکرده‌ایم که در آغاز إشغال کشور عراق، در تمام روزنامه‌ها منتشر شد و اگر اشتباه نکنم، در تاریخ 20 یا 19 اسفند 1384 در روزنامه کیهان نوشته بود: «نظامیان آمریکایی در عراق، یک جوان سید و معمم نورانی را دستگیر کرده بودند که او، همان مهدی موعود است و مدت‌ها او را در زندان شکنجه می‌کردند تا اعتراف کند او مهدی است». بعد از آن‌که متوجه شدند پدر و مادر آن مهدی موعود، این‌چنین ویژگی‌هایی دارد و پدر و مادر این شخص هم کسی دیگر هستند، نا امید شدند و از او تعهد گرفتند که اگر محل إختفاء مهدی موعود را پیدا کرد، به نظامیان آمریکایی گزارش بدهد. هم‌چنین رئیس جمهور سابق آمریکا، آقای ‌بوش، یک هیئت علمی، متشکل از مسلمانان و مسیحیان و نظریه‌پردازان کاخ سفید را معین کرد تا تحقیقی درباره حضرت مهدی (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) بکنند و نتیجه تحقیق را به ایشان گزارش کنند. این بیانیه در رسانه‌های داخلی هم منتشر شد، ولی این‌که نتیجه‌اش چه شد، خبری نشد؟

 

در 17 ماه رمضان امسال، یک طلبه جاهل و نادان در لندن، جشن وفات عایشه را برگزار کرد و حرف‌های تند و نادرست و خلاف شرع را مطرح کرد و حتی کار به جایی رسید که مراجع عظام تقلید و مقام معظم رهبری موضع گرفتند و بیش از 90 نفر از علماء بزرگ شیعه در عربستان سعودی، در منطقه شرقیه و ائمه جمعه و جماعات و رؤسای حوزه‌های علمیه محکوم کردند و همین محکومیت‌ها، در روزنامه رسمی عربستان سعودی به نام الریاض چاپ شد. در تحریک این‌گونه افراد که زمینه فتنه دارند، بعید نیست که وهابی‌ها سرمایه‌گذاری کرده باشند و این‌گونه افراد را شناسائی بکنند و بودجه و امکانات در اختیار آنها قرار بدهند تا حرفی بزنند و جهان اسلام را بر هم بزنند. بعد از ماه رمضان هم به بهانه اهانت به أم المؤمنین عایشه، حدود 19 شبکه ماهواره‌ای وهابیت، به صورت یکنواخت و همزمان، علیه شیعه برنامه داشتند. أخیراً هم برخی از شبکه‌های وهابیت، مانند شبکه وصال و شبکه صفا که برای خود من هم دیدن یک دقیقه از برنامه‌های‌شان، قابل تحمل نبود، نسبت به مراجع عظام تقلید، رکیک‌ترین و وقیح‌ترین عبارات را که حتی أراذل و أوباش هم به کار نمی‌برند، به کار می‌بردند و نسبت به ائمه (علیهم السلام) جسارت‌های وقیحانه و نسبت به حرم مطهر ائمه (علیهم السلام)، اهانت‌ها و جسارت‌های وقیحی انجام می‌شد. به قول یکی از آقایان: «بی‌حیائی هم حدّی دارد، ولی این آقایان، بی‌حیائی را از حدّ گذراندند»؛ مخصوصا در ماه مبارک رمضان امسال، شبکه‌های المستقلة، حافظ، صفا، ناس، الرحمة، الحکمة، الخلیجیة و الصحة، بی‌حیائی را از حدّ گذراندند. البته اینها یک توطئه‌ای است و ما از پشت پرده آن خبر نداریم و چون این شبکه‌ها در کشور مصر و از طریق نایل ست پخش می‌شد، در هفته گذشته، دولت مصر از پخش این شبکه‌ها جلوگیری کرد؛ از جمله این شبکه‌ها، شبکه صفا و شبکه وصال بود که در میان این شبکه‌ها، در بی‌حیائی، یک سر و گردن بیشتر از بقیه بودند.

 

عربستان سعودی اعلام کرد که در أیام حج امسال، یک شبکه رادیویی را به 8 زبان زنده دنیا راه اندازی می‌کند تا حجاج بیت ا… الحرام بتوانند از این رادیو، حدأکثر استفاده معارفی را داشته باشند.

 

نکته جالبی که در بعضی از سایت‌های خبری آمد، این است که اینها رسما إعلام کردند: «شبکه‌های ماهواره‌ای شیعه، خطرناک‌تر از بمب هسته‌ای و بمب أتمی است». چون اینها می‌دانند که شبکه‌هایی مانند شبکه الکوثر که شخصیت‌هایی مانند آیت ا… کورانی یا سید کمال حیدری در آنجا صحبت می‌کنند یا در شبکه أهل البیت و هم‌چنین شبکه ولایت، این صحبت‌ها مانند بمب أتم منفجر می‌شود و أفکار جوانان وهابی را بیدار می‌کند.

 

موج بیداری جوانان أهل سنت و وهابیت و گرایش به مذهب شیعه

 

با توجه به اطلاعات گسترده‌ای که بنده دارم و معمولاً این خبرهایی اینترنتی و ماهواره‌ای را در أسرع وقت یا خودم دنبال می‌کنم یا به وسیله دوستان داخلی و خارجی به دست بنده می‌رسد، در یک جمله بگویم: «در این 15 قرن، تاکنون سابقه نداشته است که رویکرد جوانان وهابی و أهل سنت به طرف مذهب شیعه، مانند قرن حاضر باشد» و در هر هفته، 10، 20 نفر یا در بعضی از هفته‌ها، بیش از 30 نفر به بنده مراجعه می‌کنند و رسماً به مذهب أهل بیت (علیهم السلام) کشیده می‌شوند. در همین امسال، موارد متعددی داشتیم که جوانان مسیحی به قم آمدند و خدا این توفیق را داد که به دست ما، مسلمان و شیعه شدند و برگشتند.

 

در حدود 40 روز، یک آقایی از لندن آمده بود و 25 سال، مبلّغ بهائی بود و تحت تأثیر صحبت‌های ما در ماهواره قرار گرفت و تصمیم گرفت توبه کند و به مذهب أهل بیت (علیهم السلام) و شیعه گرایش پیدا کند.

 

برخورد ما با أهل سنت

 

با این تبلیغات گسترده‌ای که وهابی‌ها دارند، در خیلی از جاها، نتیجه‌ای معکوس داده است. ظاهرا أبو بصیر است که خدمت امام صادق (علیه السلام) می‌رسد و عرض می‌کند:

 

ما با أهل سنت چگونه برخورد کنیم؟ حضرت می‌فرماید: شما، امام دارید و ملترم هستید از او تبعیت کنید. گفت: بله. حضرت فرمود: من که امام شما هستم و شما به من إقتداء کرده‌اید، تعامل من با أهل سنت این‌گونه است که اگر مریض بشوند، به عیادت‌شان می‌روم و اگر از دنیا بروند، به تشییع جنازه‌شان می‌روم و اگر در محکمه‌ای از من بخواهند که شهادتی را علیه یا له بدهم، می‌روم و … .

 

لذا ما بارها گفته‌ایم که حتی اگر ائمه (علیهم السلام) به ما توصیه نمی‌کردند که با أهل سنت، به صورت مؤدبانه برخورد کنید و مراجع عظام تقلید ما هم چیزی نگویند و فقط ما باشیم و عقل خودمان، از اهانت و سبّ و ناسزا، چه نتیجه‌ای عاید شیعه می‌شود؟ آیا جز گریزان شدنِ حتی جوانان ما از مذهب، نتیجه دیگری دارد؟ وقتی جوان شیعه می‌بیند من روحانی شیعه، فحش می‌دهم و اهانت می‌کنم و می‌خواهم با فحش و اهانت، حرفم را به کرسی بنشانم، با خودش می‌گوید که اگر ما حرف برای زدن داشتیم و این روحانی حرف برای زدن داشت، چرا فحش می‌دهد و توهین می‌کند؟! فحش و توهین و ناسزا، حرف کسی است که حرفی برای زدن ندارد! این به ضرر شیعه و جوانان ما است! اما بعضی از عزیزان، این‌گونه اهانت، فحش و ناسزا در شبکه‌های جهانی می‌دهند که میلیون‌ها بیننده دارد و ما نمی‌دانیم دلیل‌شان چیست؟!

 


انتشار مطالب ضد شیعی از علماء شیعی

 

یکی از روش‌های جدید تبلیغ وهابیت، انتشار مطالب ضد شیعی از علماء شیعی است و در این 2 ، 3 دهه أخیر، یلی روی این مسئله، سرمایه‌گذاری کرده‌اند. شما اگر برنامه‌های شبکه‌های وهابی صفا و وصال و نور را به مدت یک هفته دنبال کنید، می‌بینید که یکی از حساس‌ترین مطالب‌شان، این است که بعضی از علماء شیعه، علیه شیعه حرف زده‌اند. مثلا روی دکتر موسی موسوی، نوه مرحوم سید أبو الحسن اصفهانی (ره) سرمایه‌گذاری‌های زیادی در سایت‌ها و ماهواره‌ها و کتاب‌های‌شان کرده‌اند. ایشان کتابی نوشت به نام الشیعة و التصحیح و خود حضرت آیت ا… العظمی سبحانی برای من نقل می‌کرد و می‌گفت: «من خودم از رادیو شنیدم که صدام می‌گفت: اگر این 8 سال جنگ ما علیه ایران، هیچ فایده‌ای نداشت جز این‌که این کتاب توسط یک مرجع زاده نوشته شد، برای ما کافی است». این کتاب، از اول تا آخرش، جز فحش و جسارت به شیعه و مقدسات به شیعه، چیز دیگری ندارد. وهابیت هم از این دکتر موسی موسوی، بت ساخته‌اند. یکی از مراجع عظام تقلید که شاید راضی نباشند نام‌شان را ببرم و در میان حوزویان، به قداست و تقوا و ولایت، إشتهار دارد، به من می‌گفت: «من فراموش نمی‌کنم که همین موسی موسوی، در زمان شاه، شراب‌خواری و زناکاری ایشان و رفتن به کاباره‌ها و نزدیکی‌اش با ستاره‌های سینمایی، نقل مطالب روزنامه‌ها بود». حتی ایشان به بعضی از رقاصه‌های مشهور که با هم بودند، چِکْ داده بود و از ایران فرار کرد و چکش هم برگشت خورد و در روزنامه‌ها هم منتشر شد. یکی از آقایان هم گفته بود: «حتما ایشان می‌دانست پولی که به اینها می‌دهد، حرام است، لذا، چک بلا محل صادر کرده بود». هم‌چنین می‌گفت: «ایشان با هویدا، نخست وزیر شاه هم دیدار داشت و سر او را کلاه گذاشت و مبلغ هنگفتی از او گرفت و فرار کرد». حالا ببینید که وهابی‌ها، امروز از این شخص، یک هاله‌ای از قداست در اطراف او کشیده‌اند و به عنوان یک روشنفکر شیعه معرفی می‌کنند که: «وقتی متوجه شد مذهب شیعه، مذهب منحرفی است، کتابی نوشته به نام الشیعة و التصحیح».ایشان، تقریبا 7 ، 8 سال قبل، بر اثر شرب خمر زیاد، در عربستان سعودی مبتلا به سرطان و به درک واصل شد. من با عموها و پسرعموهای او که در مشهد هستند، مرتبط هستم و برادران و خواهران او در تهران هستند و می‌گفتند: «ما خجالت می‌کشیدیم که در تهران، برای او یک مجلس بگیریم و این مایه ننگ خانواده ما بود». حضرت آیت ا… العظمی سبحانی در مقدمه کتاب شیعه پاسخ می‌دهد نوشته است که همین کتاب ایشان، فقط در یک سال، با 10 میلیون تیراژ چاپ شد و در کشورهای اسلامی منتشر شد.

 

الان اینها از سید أبو الفضل برقعی، یک بت ساخته‌اند و او را، آیت ا… العظمی معرفی می‌کنند که از اساتید برجسته حوزه علمیه قم بود. هر روز نوارهای ایشان در مورد اهانت به مقدسات شیعه و اهانت به مراجع عظام تقلید و به مسخره گرفتن زیارت ائمه (علیهم السلام) را در شبکه نور، مرتباً پخش می‌کنند و شبکه‌های عربی هم با زیرنویس عربی پخش می‌کنند. با این‌که سوابق ایشان کاملا واضح و روشن است. بله، ایشان در حوزه علمیه بودند و در زمان حضرت آیت ا… العظمی بروجردی (ره) بود و کتاب رسائل و مکاسب تدریس می‌کردند و به خاطر جسارتی که در مسجد امام (ره) نسبت به حضرت آیت ا… العظمی بروجردی کردند و جسارت وقیحی نسبت به ایشان کردند، جوانان و مردم قم ریختند و ایشان را از قم بیرون کردند و ایشان به تهران رفت و در مسجد وزیر دفتر که مادر مصدق آن را ساخته بود، مدتی آنجا بود و آنجا هم به اهانت‌هایش ادامه داد و شیعیان او را هم از آنجا بیرون کردند. کتاب منهاج السنة إبن تیمیة، از قرن هفتم تا الان، یک ترجمه فارسی دارد که آن هم به قلم ایشان نوشته شده است. چند سال پیش که به مکه مشرف شده بودیم، وقتی وارد بیت ا… الحرام می‌شدیم، این قفسه‌های کوچکی را که قرآن در آن می‌گذارند، می‌دیدیم که یکی در میان، یک قرآن گذاشته‌اند و یک ترجمه منهاج السنة إبن تیمیة به قلم سید أبو الفضل برقعی گذاشته‌اند؛ این واقعا مایه ننگ است. البته ایشان حدود 70 تألیف مخطوط و مطبوع دارد و از این تعداد، حدود 30 کتاب را به نفع شیعه نوشته و 40 کتاب را علیه شیعه نوشته است. ولی ایشان در آخر عمر، از این جسارت‌هایش پشیمان شد؛ ولی پشیمانی فایده‌ای ندارد:

 

وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ حَتَّى إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّی تُبْتُ الْآَنَ وَ لَا الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ کُفَّارٌ أُولَئِکَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا

 

سوره نساء/آیه18

 

یکی از دوستان نزدیک ایشان، جناب آقای حسینی ورجانی برای خود من نقل می‌کرد و می‌گفت: «در همان بیماری که از دنیا رفت، ما به عیادت او رفته بودیم و ایشان وصیت‌نامه‌اش را برای ما خواند و گفت من شیعی هستم و معتقد به امامت و عصمت 12 امام هستم و اشتباه کرده بودم». وقتی ایشان را از تهران بیرون کردند، به روستای کن در اطراف تهران رفت و در منزل پسرش زندگی می‌کرد و وصیت کرد: «اگر شیعیان اجازه دادند، جنازه مرا در امام‌زاده شعیب (علیه السلام) دفن کنید تا شاید ایشان مرا شفاعت کنند و خداوند از گناه من بگذرد».

 

الان، جسارتی که علیه شیعه یا تخریب أفکار جوانان، توسط نوارهای ایشان انجام می‌گیرد، در کمتر صحبتی و در کمتر سخنرانی می‌بینم انجام شده باشد. البته آقای عثمان الخمیس آن چهره وهابی تند و تکفیری که همه او را می‌شناسند که تندی‌ها و اهانت‌های او و آقای عرعور و آقای ملازاده هم به نفع شیعه است و قطعا شیعیان را در عقائدشان راسخ‌تر می‌کند. لذا، یکی از چیزهایی که ما باید روی آن حساس باشیم و حوزه علمیه هم روی آن سرمایه‌گذاری بکند و همایش‌های مختلف بگذارد، شناساندن چهره‌هایی مانند سید أبو الفضل برقعی است که امروز اینها را به عنوان چهره‌های شیعی معرفی می‌کنند که فلان شخص، شیعی بوده و به سنی شده و این حرف‌ها را می‌زند. یا اگر جایی می‌بینند که چهره شیعی پیدا نمی‌کنند، چهره‌سازی می‌کنند. مثلا کتاب‌های متعددی در عربستان سعودی چاپ شده است به نام حضرت آیت ا… العظمی سبحانی و علامه عسگری (ره). حضرت آیت ا… العظمی سبحانی در نامه‌ای که به دکتر قرضاوی نوشت، فرمود: «آیا اطلاع دارید که در عربستان سعودی و امارات، روزی نمی‌گذرد مگر این‌که رساله‌ای یا کتابی یا مقاله‌ای علیه شیعه نوشته می‌شود و متأسفانه همگی، تکرار مکررات و تهمت‌های واهی است که ده‌ها بار پاسخ آنها داده شده است. … ، آنان حتی به این حدّ إکتفاء نکرده و کتاب‌هایی در نقد شیعه، به نام علماء شیعه چاپ و منتشر می‌کنند. حتی کتابی به نام این‌جانب و کتابی به نام مرحوم علامه عسگری (ره) چاپ و منتشر کرده‌اند و هر دو نفر را مبلغ وهابیت و منتقد تشیع معرفی کرده‌اند». یعنی اینها در این‌که از چهره‌های مشهور شیعه، علیه شیعه چهره‌سازی کنند، هیچ إبائی ندارند. حتی در اوائل سال، یکی از عزیزان از افغانستان به من زنگ زد و گفت: «در اینجا یک کتابی نوشته‌اند از قول شما که قزوینی سنی شده و علیه شیعه، کتابی نوشته  و جزوه‌ای منتشر کرده‌اند». من هم گفتم: «اگر صدای حضرت آیت ا… العظمی سبحانی و علامه عسگری (ره) به جهانیان نمی‌رسد و محدود است، بنده به برکت أهل بیت (علیهم السلام) در ماهواره‌های شیعی و وهابی، حضوری فعال داریم و در شبکه المستقلة و نور و سلام و ولایت، کمتر هفته‌ای است که برنامه‌ای علیه وهابیت در دفاع از شیعه نداشته باشیم». اینها تا این اندازه دنبال این هستند که مطالبی را از شیعه، علیه شیعه درست کنند. یا مثلا کتاب لله، ثم للتاریخ را که ترجمه کرده‌اند به نام أهل بیت از خود دفاع می‌کنند، عربستان سعودی با تیراژهای میلیونی چاپ کرد و در تمام کشورهای اسلامی منتشر کردند. یکی از علماء بزرگوار قطیف، در مکه مکرمه، در بعثه مقام معظم رهبری در دیداری که با ما داشتند و گفتند: «در منطقه قطیف و أحصاء، این کتاب را داخل کامیون گذاشته بودند و در میان جوانان شیعه پخش می‌کردند و هر جا که صف نانوایی یا غیره می‌دیدند، می‌آوردند و به صورت رایگان در اختیار آنها قرار می‌دادند». در کویت، 100 هزار نسخه از این کتاب را چاپ کردند و در میان مردم منتشر کردند و یکی از علماء برجسته شیعه کویت، آقای مُهری، رسماً به دولت کویت اخطار دارد: «اگر جلوی انتشار این کتاب را نگیرید، کویت، به لبنان دوم مبدّل خواهد شد». آنها هم جلوی نشر این کتاب را گرفتند. نویسنده این کتاب را هم جناب حضرت آیت ا… سید حسین موسوی از مراجع بزرگ شیعه در نجف اشرف معرفی می‌کنند و ایشان مدتی در آنجا تدریس می‌کرد و شبهاتی داشت و خدمت حضرت آیت ا… العظمی خوئی (ره) و حضرت آیت ا… العظمی صدر (ره) و دیگران رفت و شبهات او را جواب ندادند و برگشت سنی و وهابی شد. چهره‌ای را که نه خداوند هم‌چنین فردی را آفریده و نه میکائیل برای او روزی مقدر کرده و نه عزرائیل هم‌چنین فردی را قبض روح کرده و نه آسمان بر سر او سایه افکنده و کره زمین، سنگینی او را درک کرده، امروز از ایشان به نام آیت ا… سید حسین موسوی، بت ساخته‌اند و کتابش را در تیراژ میلیونی چاپ و در کشورهای اسلامی منتشر کردند. البته کتاب‌هایی در ردّ این کتاب نوشته شد و یکی از بهترین کتاب‌ها، توسط یکی از علماء برجسته عربستان سعودی به نام شیخ علی آل محسن نوشته شد که فارغ التحصیل حوزه علمیه قم است و این کتاب، لله، ثم للحقیقة نام دارد و کتاب برگزیده سال و کتاب برگزیده سال ولایت انتخاب شد و به حق هم از میان حدود 15 کتابی که جواب به این کتاب داده شده است، این کتاب، بهترین کتاب است. این کتاب در سایت‌ها مختلف هم آمده است.

 

یک فیلمی از حضرت آیت ا… العظمی سیستانی درست کرده‌اند که وقتی من این فیلم را دیدم، من معتقدم تعابیری که به کار برده‌اند، حتی اراذل و اوباش خیابانی هم این‌چنین تعابیری را نسبت به همدیگر به کار نمی‌برند که اینها نسبت به مراجع شیعه به کار می‌برند.

 

در پاکستان، 3 میلیون طلبه وهابی، برای نشر فرهنگ وهابیت دوره می‌بینند.

 

در افغانستان، 11 هزار مدرسه در سال 1383 برای وهابی‌ها ساخته‌اند که 70 هزار طلبه وهابی، فقط در افغانستان دوره می‌بینند.

 

قبلا یک‌سری از طلبه‌های أهل سنت یا معلمین را از استان‌های شرقی و جنوبی به مدینه منوره می‌بردند و در دانشگاه اسلامی مدینه، آموزش می‌دادند و من با خیلی از این دوره دیده‌ها، از نزدیک آشنا هستم و وقتی دیدند که رفتن اینها به عربستان سعودی، مسئله‌ساز شده است و بعضی از اینها هم لو رفت و برای‌شان مشکل‌ساز شد، أخیراً عربستان سعودی برای اینها در امارات، مدرسه علمیه‌ای با گنجایش 12 هزار طلبه ساخته است! که مرتباً جوانان را از ایران، پاکستان، افغانستان و تاجیکستان به امارات می‌برند و دوره‌هایی را به آنها آموزش می‌دهند و یک ریش وهابی هم برای‌شان درست می‌کنند و پول‌های کلانی در اختیارشان قرار می‌دهند و اینها را برای تبلیغ، به شهرها و روستاها می‌فرستند.

 

خلاصه این‌که دوستان!

 

اسلام به ذات خود ندارد عیبی                          هر عیب که هست، از مسلمانی ماست

 

آبادی میخانه، ز ویرانی ماست                          جمعیت کفر، از پریشانی ماست

 

شیعه به جهنم نمی رود

$
0
0

اگر منظور از شیعه، شیعه واقعی است، یعنی کسی که به طور نظری و عملی تابع پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و ائمه اطهار (علیهم السلام) است، آنها را واقعاً اسوه و الگوی خود در زندگی قرار می دهد و تمام شوؤن زندگی خود را براساس تعالیم دین تنظیم می کند، یاد خدا وجودش را پرکرده و عشق به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و ائمه اطهار (علیهم السلام) به عنوان مظاهر هدایت الهی او را سرمست ساخته است چنین کسی اصلا به گناه نزدیک نمی شود که بخواهد جهنمی باشد. اما اگر مقصود از این سؤال شیعه اصطلاحی با بهتر بگوئیم شیعه شناسنامه ای است که باید گفت زهی خیال باطل! بنابراین ضمن تفکیک شیعه واقعی و شیعه شناسنامه ای به توضیح ادعای خود می پردازیم.



بیان موضوع

شهید مطهری در کتاب عدل الهی چنین می گوید: یکی از عوامل انحطاط و تباهی مسلمانان در عصر حاضر، غرور بی جایی است که در دوره های متأخر در عده زیادی از مسلمانان خصوصا اکثریتی از شیعیان پدید آمده است. آن ها اعمال نیک غیر شیعیان را مطلقا مطرود و گناهان شیعیان را مطلقا بخشیده شده می دانند، یعنی "آن چیزی که هیچ ارزشی ندارد، عمل است، شرط لازم و کافی برای سعادت و نیک بختی این است که انسان، نام خود را شیعه بگذارد و بس" آنها استدلال می کنند که اگر بنا باشد گناهان ما و دیگران یک جور محاسبه شود، فرق شیعه و غیر شیعه چیست؟

محبت علی (علیه السلام) حسنه ای است که مانع ضرر زدن گناه می شود، یعنی مانع راه یافتن گناه می شود و معنایش آن نیست که جاهلان پنداشته اند که محبت علی (علیه السلام) چیزی باشد که هر گناهی که مرتکب شوی بلا اثر گردد

باید گفت: فرق بین شیعه و غیر شیعه، وقتی معلوم می شود که هر دو به برنامه ای که رهبرانشان داده اند عمل کنند، یعنی فرق را باید در جانب مثبت جستجو کرد، نه در جانب منفی. درست مثل آن است که دو بیمار به دو طبیب مراجعه کنند: یکی به طبیب حاذق و دیگری به طبیب غیر حاذق، و هیچ کدام به نسخه ای که به آن ها داده می شود عمل نکنند. بعد اولی گلایه کند که چرا من که به طبیب حاذق مراجعه کرده ام، باید مثل آن دیگری، بیمار بمانم.

بر همین اساس است که وقتی یکی از اصحاب امام صادق(علیه السلام) جمله ی ایشان را که  "اذا عرفت فاعمل ماشمئت" وقتی معرفت به امام پیدا کردی، هر کاری می خواهی بکن را چنین فهمیده بود که، پس از شناخت امام، انسان حتی دزدی، زنا و شراب خواری بکند، جایز است، امام سریعا هشدار می دهد که: چگونه ممکن است ما مسئول اعمال خود باشیم، اما از شیعیان ما رفع تکلیف شده باشد؟ مقصود از آن جمله این است که شرط قبولی اعمال خیر، معرفت امام است، نه این که شناخت امام مجوز انجام هر عمل ناشایستی باشد. (1)
شفاعت

در مورد روایاتی نیز که مستمسک عده ای قرار گرفته که "ائمه اطهار(علیهم السلام) چنین و چنان از شیعیان خود شفاعت می کنند" باید توجه کرد که مقصود، شیعه ای است که "پیروی از ائمه اطهار (علیهم السلام)" را برای خود اصلی در زندگی قرار داده است. و احیاناً دچار اشتباهاتی نیز می شود که ائمه اطهار (علیهم السلام) به فریاد او می رسند، نه شیعه ای که فقط اسم تشیع را بدنام می کند.

برهمین اساس، استاد مطهری تفسیر این حدیث را که "محبت علی(علیه السلام) حسنه ای است که مانع ضرر رساندن گناه می شود" (2)

از قول یکی از علمای بزرگ چنین نقل می کند: "معنای حدیث این است که اگر محبت علی راستین باشد، هیچ گناهی به انسان صدمه نمی زند .... محبت پیشوائی مانند علی(علیه السلام) که مجسمه ی عمل و تقوا و پرهیزکاری است، آدمی را شیفته ی رفتار علی (علیه السلام)  می کند و فکر گناه را از سر او به در می برد، البته به شرطی که محبتش صادقانه باشد. پس معنی حدیث این است که محبت علی (علیه السلام) حسنه ای است که مانع ضرر زدن گناه می شود، یعنی مانع راه یافتن گناه می شود و معنایش آن نیست که جاهلان پنداشته اند که محبت علی (علیه السلام) چیزی باشد که هر گناهی که مرتکب شوی بلا اثر گردد." (3)

امام صادق(علیه السلام) در همین زمینه می فرماید: خدا را معصیت می کنی در حالی که مدعی محبت او هستی! به جانم قسم که این کارها در میان کارها شگفت آور است. اگر محبت تو راستین بود، او را اطاعت می کردی، زیرا طبیعی است که هر دوستی مطیع محبوب خویش است. (4)

به تعبیر استاد مطهری، این تلقی فاحشی از این است که افراد، مقررات الهی در سعادت و شقاوت واقعی را با مقررات اجتماعی بشری قیاس می گیرند و برای همین دچار چنین خطاهایی می شوند. مثلا در ایران برای استخدام یک نفر تبعه ایران بودن موجب امتیاز می شود نسبت به کسی که تبعه ی ایران نیست، ولو به لحاظ شرایط طبیعی و کاری، کاملا مثل همدیگر باشند.
در خصوص عقاب گناهان در قرآن کریم و روایات، آن قدر تأکید شده که قابل شمارش نیست و هیچیک از آنها مخصوص کافران یا مسلمانان غیر شیعه نیست. اگر مسلمانان و سایر اهل توحید مرتکب فسق و فجور شوند و به دستورات و برنامه های عملی خداوند خیانت کنند مستحق عذاب های طولانی در برزخ و قیامت خواهند بود

یعنی بسیاری از امور اجتماعی تابع قراردادهایی هستند که وضع آن ها به دست خود انسان هاست. همان فرد دوم مورد بحث می تواند تقاضای تبعیت ایران را بدهد و در صورت موافقت، از آن پس مثل یک تبعه ایران با او رفتار خواهد شد.

اما در مسائل تکوینی چنین نیست. مثلا اگر بیماری وبا به ایران بیاید، برایش تبعه ی ایران بودن یا نبودن فرقی نمی کند.

مقررات الهی نیز از حیث سعادت و شقاوت اخروی تابع شرایط واقعی و تکوینی اند. چنین نیست که اگر کسی مدعی شود چون نام من در دفتر اسلام – یا تشیع – ثبت شده و اسماً مسلمانم، باید امتیاز داشته باشم، لذا او پذیرفته شود. (5)

از نظر آیات قرآن کریم و نیز روایات اسلامی، این مطلب قطعی است که گناهکار، هر چند مسلمان باشد، به عذاب الهی معذب خواهد، اگر چه ایمان او سبب رستگاری نهائی و خلاصی او از دوزخ خواهد شد، ولی ممکن است نجات او پس از سالها چشیدن رنج و عذاب باشد. حساب گناهان عده ای در سکرات و سختی های مرگ تصفیه می گردد، گروهی با عذاب های قبر و عالم برزخ، جمعی دیگر در احوال و شداید روز قیامت و عده ای هم به دوزخ می افتند و سال ها در آن خواهند بود.


خلاصه سخن ....

در خصوص عقاب گناهان در قرآن کریم و روایات، آن قدر تأکید شده که قابل شمارش نیست و هیچیک از آنها مخصوص کافران یا مسلمانان غیر شیعه نیست. اگر مسلمانان و سایر اهل توحید مرتکب فسق و فجور شوند و به دستورات و برنامه های عملی خداوند خیانت کنند مستحق عذاب های طولانی در برزخ و قیامت خواهند بود.


پی نوشت ها:

1- شهید مطهری، عدل الهی، ص 307-306

2- علامه مجلسی، بحار الانوار، ج9، ص 401

3- شهید مطهری، عدل الهی، ص 308-307

4- علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 12، ص100

5- شهید مطهری، عدل الهی، ص 310

Viewing all 174 articles
Browse latest View live




Latest Images